اقتصاددان
در دنیای اقتصاد نوشت: سالهاست که قیمت سوختهای فسیلی در ایران محل مناقشه مردم، گروهها و شخصیتهای اقتصادی و سیاسی بوده است. این موضوع از آن جهت جالب است که در اکثر مواقع بسیاری از اقتصاددانان با افزایش قیمت آن موافق بودهاند؛ اما اگر از بسیاری مردم و بعضی شخصیتهای اقتصادی و سیاسی بپرسیم، اما و اگرهای بسیاری دارند.
بنده نیز همچون سایر متخصصان در مصاحبههایی مطرح کرده بودم که «ما باید قیمت فرآوردههای سوختی را حتی به بیش از قیمت جهانی برسانیم، چرا که مصرف این سوختهای فسیلی، آلودگی ایجاد میکند و وقتی هزینه این آلودگی را از مصرفکننده نگیرید در حقیقت هوای پاک را به رایگان در اختیار مصرفکننده سوخت فسیلی مثل بنزین قرار دادهاید.» با این اوصاف چرا قیمت بنزین هنوز برای ایران یک مساله با ابعاد مختلف است؟ به نظر میرسد که مساله اصلی، نبود مطالعات دقیق برای تصمیمگیری در این حوزه است. یک مثال ساده در این موضوع این است که دولت در برنامهریزی برای قیمت بنزین بسیار کند عمل کرده و از سال ۹۴-۹۳ تاکنون افزایشی در قیمت بنزین نداده است و اکنون از افزایش ۵۰ درصدی صحبت میکند! از طرف دیگر در مورد هزینهکرد درآمد حاصل از یارانهها مطرح شده بود که «بسیار مهم است منابع حاصل از هدفمندی بهصورت کارآمدی هزینه شود و حمایت موثری هم از خانوار صورت بگیرد؛ چرا که ممکن است یک سرمایهگذاری ناکارآمد در نهایت ما را به این نتیجه برساند که چه بسا بهتر بود یارانه به همان شیوه قبلی اختصاص مییافت.» در اینجا باید گفت که اجرا نشدن یک سیاست خوب بهتر از اجرای بد آن است.
چه کسی با هدفمندسازی مخالف بود؟ تقریبا هیچکس اما اکنون همه مخالف آن شدهایم چون بد اجرا شد! چه کسی با تک نرخی شدن مخالف بود؟ تقریبا هیچکس اما اکنون نگاه متفاوتی وجود دارد. در مورد آثار تورمی افزایش قیمت سوختهای فسیلی در مطالعهای بهدست آوردیم که «... احتمالا به دلیل افزایش قیمت حاملهای انرژی و نبود زیرساختهای حمل و نقلی که وابستگی کمتری به این حاملها (سوختهای فسیلی) دارند...، بعد از هدفمندسازی در دوره ۹۱-۱۳۹۰ تفاوت قیمتهای بین منطقهای افزایش یافتهاند...»؛ همچنین در جای دیگری ذکر کرده بودم که «این افزایش تورم اتفاق خواهد افتاد اما به نظر، افزایش زیادی در تورم نداریم... البته دولت میتواند برای محدود کردن آثار تورمی این سیاست راههای پیشگیرانه را در پیش گیرد. بهطور مثال تکنولوژی حملونقل ما وابسته به سوختهای فسیلی است و افزایش قیمت این سوختها ممکن است منجر به انتقال تورم شود. در واقع (برای رفع این وابستگی) دولت باید درخصوص گسترش پوشش حمل و نقل عمومی اقدامات جدی انجام دهد.» اما حال که بازنگری میکنیم متاسفانه دولت اقدام موثری در این زمینهها نیز انجام نداده است یا خوشبینانهتر اینکه هنوز نتایج آن را ندیدهایم و اگر چنین است صحبت از افزایش ۵۰ درصدی در یک سال پس از چند سال عدم افزایش قیمت چندان هوشمندانه به نظر نمیرسد.
همچنین در جهت توصیه بعضی متخصصان در مصاحبه دیگری ذکر شده بود «در شرایط فعلی بهتر است دولت نرخ بنزین را به تدریج افزایش دهد. همچنین دولت میتواند در نقاط مختلف کشور نرخ متفاوتی برای بنزین تعیین کند؛ مثلا در مناطق مرزی که قاچاق بنزین وجود دارد (یا در مواقع آلودگی شهرها) نرخها میتوانند بالاتر باشند. همچنین باید گفت که افزایش قیمت بنزین تنها راه حل به اندازه کافی موثر برای کاهش مصرف آن نیست؛ بلکه عوامل دیگر مانند گسترش حمل و نقل عمومی، گرفتن عوارض از ماشینهای فرسوده یا ماشینهای با مصرف بالا راه حلهای مکمل دیگر کاهش مصرف است. سیستم حمل و نقل عمومی در تهران تا حدودی گسترش یافته اما در بسیاری از شهرها مردم مجبورند برای رفت و آمدهای روزانه فقط از خودروهای شخصی استفاده کنند و چارهای جز مصرف بنزین ندارند و در این مناطق گزینه حمل و نقل عمومی برای مردم وجود ندارد.» متاسفانه در این مورد نیز با ثابت ماندن قیمت بنزین، مردم و تولیدکنندگان این سیگنال را گرفتند که دولت در افزایش قیمت سوختهای فسیلی جدی نیست و به نظر میرسد سعی نکردند تا نحوه مصرف خود را تغییر دهند، بنابراین همچنان وابستگی زیادی به مصرف سوختهای فسیلی دارند و به نحوی شاید بتوان گفت این کالا برایشان ضروریتر هم شده است.
البته تمام این موارد نیاز به مطالعات علمی آکادمیک دارند... با یادآوری این مطالب به نظر میرسد که بعضی راهکارهای ارائه شده توسط متخصصان در این حوزه تکراری شده است. در این شرایط اگر دولت نخواهد به گسترش حمل و نقل عمومی با مطالعه جامع بپردازد شاید بعضی بگویند همان شیوه قبلی بهتر بود! یا ممکن است چنین نتیجهگیری شود که اگر دولت بخواهد برای سالها قیمت را ثابت نگه دارد و ناگهان در یک سال ۵۰ درصد افزایش بدهد، همان شیوه قبلی بهتر بود که حداقل یک یارانهای هم به افراد میرسید! متاسفانه این تصمیمات کممطالعه این شائبه را به وجود میآورد که ما، با این همه متخصص، محکوم به یک حکمرانی درجه دو هستیم. قیمت بنزین یک مساله چند بعدی است و راه حل جزئی ندارد. شاید درست این بود که دولت از ابتدا یک برنامه جامع و بلندمدت افزایش قیمت سوخت فسیلی به همراه برنامههای مکمل میریخت؛ از جمله به تدریج حمل و نقل ریلی درونشهری و برون شهری یا هر نوع دیگری از حمل و نقل عمومی بر اساس مطالعه را گسترش میداد. مردم تکلیفشان را در مورد افزایش قیمت میدانستند و برای آن برنامهریزی میکردند و میدیدند که ما در حال حرکت به سمت یک سیستم حمل و نقل کارآمد و پاک هستیم و دولت صرفا به دنبال افزایش و عدم افزایشهای مصلحتی و کوتاهمدت نیست. همزمان نظام دریافت عوارض در یک هماهنگی با شهرداریها اصلاح میشد. اکنون که چند سال از روی کار آمدن دولت و ابقای آن میگذرد هنوز با این مشکل آلودگی روبهرو هستیم که نیاز به مطالعه دارد و خدا میداند چه تبعاتی داشته باشد. از سوی دیگر باید نظام تامین اجتماعی در یک هماهنگی با نظام مالیاتی به حمایت موثر از خانوارها و مالیاتستانی اصولی مورد قبول مردم میپرداخت. شاید اگر همینطور پیش برویم عملا قیمت بنزین با تنیده شدن در روابط پیچیده دنیای امروز ایران به مساله کل نظام تبدیل شود که به مرور بر پیچیدگی آن افزوده نیز میشود. حال دیگر تنها یک مطالعه علمی نیاز نیست بلکه باید چند مطالعه علمی بسیار عمیقتر با ابعاد اقتصادی، اجتماعی، زیستمحیطی، مدیریتی و... در این مورد صورت بگیرد.