پنج شنبه, 09 اسفند 1397 13:49

میلتون فریدمن؛ شریک دیکتاتور یا رفیق آزادی؟

 

عنوان این مطلب در بدو امر شاید کمی گنگ و مبهم به نظر برسد، اما در حقیقت بیان‌‌کننده تضادهای شخصیتی و زندگی یک انسان نامدار معاصر است: پسرکی فقیر که نوبل اقتصاد می‌گیرد، دانشمندی که از آزادی کسب‌وکار می‌‌گوید و مشاور دیکتاتورها می‌شود، کسی که از بروکلین به کاخ سفید می‌‌رسد و اقتصاد‌دانی منفور اما پرطرفدار. البته این‌‌گونه تضادها را می‌توان در بسیاری افراد مشهور جست: هیتلر؛ دیکتاتور نقاش. بتهوون؛ موزیسین ناشنوا. مایکل جکسون؛ سیاهِ سفید… نه اینکه چنین تضادهایی صرفا زاده نبوغ آدمی است که اشخاص عادی و معمولی هم گاه تضادهایی جدی را میان امیال و خیالات و رویاهای خود تجربه می‌‌کنند؛ اما فرصت و جسارت و سرمایه مادی و اجتماعی لازم را برای تن دادن به مسیر خلاف جریان ندارند. در‌حالی‌که نبوغ یا درست‌تر، شهرت و محبوبیت ناشی از آن، ظرفیت و امکان چنین خطری را مهیا می‌کند.

ققنوسی برخاسته از خاکستر

ایمون باتلر، فریدمن‌‌شناس شهیر انگلیسی از موسسه آدام اسمیت، در کتاب «اندیشه‌‌های اقتصادی میلتون فریدمن» (ترجمه فریدون تفضلی، نشر نی، ۱۳۷۷)  می‌نویسد: «قابل توجه است که چطور موثرترین حامیان بازار آزاد از میان طبقه بی‌‌بضاعت برخاسته‌اند، شاید این عده در بهترین جایگاه قرار گرفته‌اند تا اهمیت نهادهای رقابتی و آزاد را در کمک به اشخاص برای پیشرفت تا آخرین حد توانایی‌‌شان، درک کنند.» و فریدمن یکی از آن‌ها بود.

میلتون فریدمن فرزند یک خانواده مهاجر اوکراینی‌‌تبار بود. پدر او دست‌‌فروش خشکبار بود و مادرش در یک کارگاه پیرهن‌‌دوزی کار می‌کرد. او سال‌ها بعد دوربین برنامه تلویزیونی «آزادی انتخاب» را به یک کارگاه پیرهن‌‌دوزی در هنگ‌کنگ برد. او که از طبقات پایین جامعه برخاسته و طعم فقر و سختی را چشیده بود، به نظر می‌رسید از افزایش دستمزدها و بهبود شرایط کار دفاع کند؛ اما با آن‌ها مخالفت کرد.

ا

فریدمن که از طبقات پایین جامعه برخاسته و طعم فقر و سختی را چشیده بود، به نظر می‌رسید از افزایش دستمزدها و بهبود شرایط کار دفاع کند؛ اما با آن‌ها مخالفت کرد.

استدلال او این بود که با چنین اقداماتی شرایط شغلی مورد نظر ارتقاء پیدا کرده و دیگر جای کار کردن جوانان و افراد بدون تخصص نخواهد بود. نگاه جبر‌گرایانه‌ای که نه تنها ارجاعی به سنت اقتصاد کلاسیک بود، گویی ریشه در اساطیر داشت… انگار او از خاکستر طبقه اجتماعی خود برخاسته بود: ققنوس‌وار.

فرزند ناخلف: روشنفکری غیرچپ

عصر بالندگی فریدمن دورانی بود که «روشنفکر» با «چپ» عجین بود و جنبش‌های آزادی‌بخش همگی منش و روش کمونیستی و سوسیالیستی داشتند؛ او فرزند این دوران بود؛ اما فرزندی ناخلف! همان‌طور که گفته شد زمینه فرهنگی و خانوادگی هم برای تبدیل‌شدن او به یک روشنفکر چپ‌گرا مهیا بود. حتی خود او در مصاحبه‌ای در اواخر عمر می‌گوید در دوران تحصیلات کارشناسی تفکرات سوسیالیستی را در دل نگه می‌‌داشت و می‌افزاید: «اما بدون تردید این واقعیت که من کمونیست نیستم به تصادفی مربوط می‌‌شود که مرا برای مطالعه تحصیلات تکمیلی اقتصاد به دانشگاه شیکاگو کشاند که اقتصاددانان لیبرال کلاسیک در آنجا بودند.

اقتصاد کلاسیک با کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت در سال ۱۷۷۶ آغاز می‌‌شود؛ هم‌زمان با انقلاب آمریکا و انتشار اعلامیه استقلال. «ثروت ملل» فرد را هدف نهایی علم اقتصاد می‌داند؛ علم اقتصادی که از چگونگی تسهیم منابع محدود برای رفع نیازهای گوناگون پرسش می‌کند؛ و بر این واقعیت تاکید می‌کند که منابع برای ارضا خیلِ خواسته‌های مردم محدود است؛ حال مکانیزم پاسخگویی به نیازهای پرشمار و گوناگون مردم چیست؟ راهکار اقتصاددانان لیبرال کلاسیک، بازار آزاد است.»

شریک دیکتاتور یا رفیق آزادی؟

اما چپ‌ها از کنار نگاه اصالت سرمایه‌داری فریدمن به سادگی یک اتفاق عبور نمی‌کنند. نائومی کلاین نویسنده سوسیال‌دموکرات کانادایی و منتقد سرمایه‌داری در کتاب «مکتب شوک: طلوع سرمایه‌داری مصیبت» می‌نویسد فریدمن اولین‌بار سوءاستفاده از شوک یا بحران را در میانه دهه هفتاد آموخت. زمانی که مشاور ژنرال پینوشه، دیکتاتور شیلی بود. مردم شیلی نه‌تنها پس از کودتای خشونت‌آمیز پینوشه در شوک بودند که کشور درگیر ابرتورمی عظیم بود.

فریدمن به پینوشه پیشنهاد داد به تغییرات سریع اقتصادی دست بزند: معافیت‌های مالیاتی، تجارت آزاد، خصوصی‌سازی خدمات، کاهش مخارج اجتماعی و حذف موانع سرمایه‌داری. حتی مدارس دولتی جایشان را به مدارس خصوصی دادند. این افراطی‌ترین مصادره‌گری نظام سرمایه‌داری بود که به انقلاب «مکتب شیکاگو» معروف شد. چرا که بسیاری از اقتصاددانان پینوشه در دانشگاه شیکاگو شاگرد فریدمن بودند.

فریدمن پیش‌بینی کرد که سرعت، ناگهانی بودن و عظمت تغییرات اقتصادی به واکنش‌های روانی مردم می‌انجامد و به «تسهیل تغییرات» کمک می‌کند.

فریدمن در کتاب «یک زوج خوشبخت» می‌‌‌گوید طی یک هفته اقامت در شیلی سمینارها و کنفرانس‌های زیادی برای کارمندان دولتی و شرکت‌های خصوصی برگزار کردم و برای آن‌ها توضیح دادم هر اندازه‌ای شکاف اقتصادی بیشتر شود به همان اندازه سرمایه بیشتری جذب می‌شود و در طولانی‌مدت بیکاری از بین می‌رود.

نوبل‌مَن منفور

«شش روز حضور و سخنرانی من در شیلی تبعاتی غیرقابل‌پیش‌بینی داشت؛ اعتراضاتی که تا سال‌ها بعد فروکش نکرد و بزرگ‌ترین شکل آن زمانی بود که من در سال ١٩٧۶ برای دریافت جایزه نوبل خود به استکهلم سفر کردم… حدود پنج هزار نفر در اعتراض به من و جایزه‌ای که نصیبم شده بود، راهپیمایی می‌کردند.»

فریدمن می‌پرسید چرا وقتی‌ او به چین و یوگسلاویِ کمونیست سفر کرده، سخنرانی‌هایی مشابه در آنجا ارائه کرده و به حاکمان آن کشورها مشاوره اقتصادیِ غیررسمی داده بود، کسی اعتراض نکرد‌؟! او می‌گفت: «من هیچ‌یک از دولت‌هایِ اقتدارگرا را تأیید نمی‌کنم، نه دولت‌هایِ کمونیستِ روسیه و یوگسلاوی را و نه دولت‌هایِ نظامیِ شیلی و برزیل را… اما معتقدم می‌توانم عملکردِ اقتصادی‌شان را بهبود بخشم، این بهبود احتمالِ حرکتِ این کشورها را به سمتِ آزادی افزایش می‌دهد و نه کاهش.»

او پس از سال‌ها در مصاحبه‌ای در مورد نتیجه کارش در شیلی گفت: «خیلی خوب، کاملا خوب! اقتصاد شیلی خیلی خوب شد؛ اما مهم‌تر اینکه سرانجام یک جامعه دموکراتیک جای دولت مرکزی و گروه نظامی‌ را گرفت؛ بنابراین نکته مهم در مورد شیلی این است که بازارهای آزاد توانست راه را برای جامعه آزاد باز کند.»

با سلاح کینز به جنگ کینز

اما بنیه آکادمیکِ پیشنهادهای فریدمن کدام‌ها بودند؟ چالش‌‌های فریدمن با بازتفسیر او از «تابع مصرف» آغاز شد؛ او با ابزار و زبان کینزی به نقد سیاست‌‌های دولتی کینزی پرداخت و سعی در احیای اقتصاد کلاسیک داشت. اقتصادی که در زمان وقوع رکود بزرگ، هیچ‌‌گونه تفسیر و راه‌حلی برای گذار از رکود ارائه نکرده و کینز با نگاه تیزبینانه خود ارتداد آن را اعلام کرده بود.

از دیدگاه کینز تصمیمات مصرف‌‌کننده مبنای روان‌شناختی دارند و مصرف‌‌کننده تنها بخشی از افزایش درآمد و نه همه آن را به مصرف اختصاص می‌دهد؛ اما فریدمن در مقاله ۱۹۵۳ خود با نام «روش‌شناسی اقتصاد اثباتی» بحث کرد که «نظریه‌های اقتصادی باید مورد قضاوت قرار گیرند اما نه با واقع‌گرایی روان‌شناسانه، بلکه با توانایی آن‌ها برای پیش‌بینی رفتار عوامل اقتصادی.»

فریدمن با این باور که مردم جدا از نوسان درآمد خود طی سال‌ها، میل به مدیریت مصرف در سطحی یکنواخت دارند؛ بر وزن ثروت در تابع مصرف تاکید کرد. بدین تعبیر افراد در زندگی، به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کنند که با هر سطحی از درآمد، الگوی مصرف یکسانی داشته باشند. از این منظر، درآمدهای موردی یا زیان‌های اتفاقی دخلی به الگوی مصرف فرد نداشته و تنها درآمد‌های دائمی و قطعی در رفتار مصرفی دخیل است.

رکود تورمی، رونق فریدمن

تلاش فریدمن در مورد رفتار مصرفی فرد عقلایی زمینه‌ساز شهرت دانشگاهی او شد، با این وجود موفقیت بزرگی در راه بود؛ پرداخت نظریه‌ای نو و خلاف جریان در مورد «تورم». در سال ۱۹۵۸ فیلیپس، اقتصاددان نیوزلندی، به همبستگی تاریخی میان بیکاری و تورم اشاره کرد، به گونه‌ای که تورم بالاتر با بیکاری کمتر همراه است؛ پس دولت ناگزیر از دخالت سیاسی است.

در سال ۱۹۶۷ فریدمن در یکی از جلسات انجمن اقتصادی آمریکا نظر خود را چنین تبیین کرد که حتی اگر بر اساس داده‌های اقتصادی، میان تورم و بیکاری رابطه‌ای باشد، این رابطه کوتاه‌مدت است. مبادله‌­ای موقت بین تورم و بیکاری که همیشگی و دائمی نیست؛ به عبارت دیگر، اگر دولت بخواهد برای کاهش بیکاری، تورم را بالا ببرد، تنها در کوتاه‌مدت و به‌‌طور موقت موفق خواهد بود؛ پس از مدتی بیکاری دوباره افزایش خواهد یافت حتی اگر تورم همچنان در سطح بالایی باقی بماند که به آن «رکود تورمی» می‌گویند.

زمانی که فریدمن ایده خود را مطرح کرد، آمریکا تورم پایدار دهه هفتاد را تجربه می‌کرد؛ بوته آزمایشی برای ایده جسورانه فریدمن که سربلند از آن بیرون آمد؛ همبستگی تاریخی تورم با بیکاری بدون تردید پایان یافت. چراکه با وجود دوبرابرشدن نرخ تورم در دهه هفتاد، نرخ بیکاری همچنان افزایش می‌یافت.

پدر‌ معنوی پول

فریدمن از نظریاتش در خصوص مصرف و تورم به تئوری پولی خود می‌رسد؛ از نظر فریدمن اعمال یک سیاست انبساطی پولی، ممکن است مردم را با دستمزدهای بالا موقتا فریب دهد. او به «توهم پولی» اشاره می‌کند که سبب افزایش تورم، کاهش بیکاری و رونق موقتی می‌شود؛ اما در میان‌مدت مردم انتظارات خود را با تورم تطبیق می‌دهند، نرخ بیکاری افزایش خواهد یافت و اثر رونق موقتی خنثی خواهد شد. در بلندمدت و پس از تعدیل کامل انتظارت تورمی، نرخ بیکاری به سطح طبیعی بازخواهد گشت؛ بنابراین سیاست انبساطی دولت فرجامی جز افزایش تورم ندارد.

فریدمن، پول و آزادی. هر کدام از این واژه‌ها دو کلمه دیگر را به یاد می‌آورد.

فریدمن در سال ۱۹۶۷ در انجمن اقتصادی آمریکا بیان کرد که کینزین‌ها پول را کم‌اهمیت انگاشته‌اند؛ بنابراین فریدمن برای احیای اهمیت پول پا پیش گذاشت و با انتشار مقاله‌ای -با همکاری آنا شوارتز- با موضوع تاریخچه پول در آمریکا، کوشید تا «بحران بزرگ» را از زاویه‌ مانیتاریسم تبیین کند. در این مقاله، علت اصلی بحران بزرگ کاهش جریان نقدینگی توسط فدرال رزرو عنوان شده است. نتیجه اینکه، سیاست‌های دولتی و دستوری در ارتباط با پول، بازار آزاد را به بی‌ثباتی خواهد کشاند. مکتب پول‌گرایی (مانیتاریسم) سیاست پولی را در جایگاه خلبان اتوماتیک اقتصاد قرار داده، نقش دولت را از چرخه سیاست‌گذاری پولی حذف می‌کند.

پرداخت هزینه آزادیِ انتخاب

فریدمن در فصل شش کتاب ماندگار «سرمایه‌داری و آزادی» در خصوص «انتخاب تحصیلات» می‌گوید: «امروزه تقریباً بیشتر هزینه تحصیلات رسمی را نهادهای دولتی تأمین می‌کنند و نهادهای آموزشی به‌طور کامل تحت اداره آن‌هاست.» از دید فریدمن، وظیفه دولت منحصرا حفظ آزادی‌های شهروندان در برابر تهدیدهای خارجی است. هر چیز دیگر، از جمله فراهم آوردن امکانات تحصیل رایگان، دخالتی غیرمنصفانه در بازار محسوب می‌شود. او به نوعی هدفمند‌کردن یارانه‌­های حداقلی که از تصدی‌گری دولت جلوگیری ‌کند، اعتقاد داشت.

از دید فریدمن، وظیفه دولت منحصرا حفظ آزادی‌های شهروندان در برابر تهدیدهای خارجی است.

همان‌جا بیان می‌کند که بدون شک حداقل آموزش‌های خاص برای هر کودکی لازم است؛ اما چنین التزامی می‌تواند از دوش دولت برداشته، به والدین سپرده شود. از والدین خواسته شود که خود، هزینه تحصیل کودکشان را تقبل کنند. مشکل خانواده‌های کم‎درآمد هم با استفاده از کوپن‌های تحصیلی قابل حل است. این‌سان، دخالت دولت در اداره مدارس کاهش می‌یابد، کاهش یارانه­‌ها منجر به افزایش سطح عمومی درآمدها می‌شود و در نهایت سیستم صدقه‌ای یارانه‌ای برچیده خواهد شد. این امر علاوه بر خروج پول از سیکل معیوب «مالیات-یارانه» که دست دولت را در اقدامات زیرساختی و امنیتی باز می‌کند، ضامن آزادی بوده و دولت کنترل­گر را مهار خواهد نمود. از دیگر سو، تحمیل هزینه تحصیلات بر والدین، به نوعی تعادل جمعیت بر اساس قانون بازار می‌انجامد.

ارتش شاطرها

همان‌حال که فریدمن با پرداخت دولتی برای تحصیلاتِ رایگان مخالف بود، پدر معنوی ایده «ارتش داوطلبانه» بود؛ ارتشی حرفه‌ای که دولت نیروها را برای حفظ آزادی در برابر تهدیدات خارجی (یگانه وظیفه خود) اجیر می‌کند.

سخنرانی فریدمن در کنفرانسی با موضوع خدمت اجباری یا داوطلبانه، هنوز بعد از چهار دهه جذاب است: «ارتش داوطلبانه» یا «حرفه‌ای» و یا «اجیرشده» همگی یک معنا را به ذهن من متبادر می‌کنند. خود من یک استاد دانشگاهم که به طور «داوطلبانه» این شغل را انتخاب کرده‌ام تا از سوی دانشگاه «اجیر» شده، تبدیل به آکادمیسینی «حرفه‌ای» شده­‌ام… چرا برخی خیال می‌کنند «اجیرشدن» دارای بار منفی است؟! آدام اسمیت می‌گوید شاطر بابت انسان‌دوستی به شما نان نمی‌دهد؛ که از روی منفعت‌اندوزیِ معطوف به خودپرستی است که نان‌تان را تامین می‌کند. از نظر من «اجیر‌شدن» همان خودپرستی است که انگیزه‌ای جز منفعت شخصی ندارد.»

در نظرسنجی پیش از آغاز کنفرانس دو سوم مخاطبان موافق قانون خدمت وظیفه بودند، اما در نظرسنجی پایانی، دو سوم حاضرین مخالف آن شدند. فریدمن معتقد است که این کنفرانس نقطه عطفی بود در پایان یافتن قانون خدمت اجباری.

در نهایت او توانست دونالد رامسفلد را که آن زمان سناتور جوانی بود، مجاب کند تا «پایان دادن به سربازگیری اجباری» را به فرجام برساند.

القصه…

فریدمن همان‌قدر که آکادمیسین نابغه‌ای بود، حضور اجتماعی درخشانی داشت: در نیوزویک ستون داشت، سراسر دنیا سخنرانی می‌کرد، برای تلویزیون برنامه می‌ساخت و کتاب خاطراتش پرفروش بود. تضادهایی که به مرور تحلیل می‌رفتند و طیفی از صفات منحصر‌به‌فرد را به او نسبت می‌دادند: مشاور اقتصادی ریگان، تاثیرگذار بر تاچریسم و پایه‌گذار اقتصاد شیلی که هرگز برچسب محافظه‌کاری را نپذیرفت. تاثیر سخنرانی‌های او در چین کمونیستی، این کشور را امروزه به طلایه‌دار سرمایه‌داری تبدیل کرده است!

تاثیر فریدمن محدود به چین و شیلی و انگلستان و آمریکا نبود؛ بسیاری از رهبران کشورهای پساشوروی شاگردان باواسطه او بودند. در دهه نود «شوک‌درمانی» در بسیاری از کشورهای بلوک شرق و تازه‌ استقلال‌یافته اجرا شد. نمونه بارز آن لهستان است که با وجود مشکلات اقتصادی کنونی، GDP به مراتب بالاتری از دوران کمونیستی خود را تجربه کرده، اقتصادی در حال رشد داشته و به خاطر سطح بالای درآمد طی سال‌های ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۴ زیر چتر اتحادیه اروپا در آمده است.

وقتی در دهه ۹۰ از مارت لار نخست‌وزیر استونی در مورد شکوفایی اقتصاد این کشور سوال کردند، پاسخ داد: «ما میلتون فریدمن و هایک می‌خوانیم.» مردی که برایش چپ و راست توفیر نداشت؛ او قهرمان آزادی بود و تحقق آن را در ساز‌و‌کار بازار آزاد می‌جست.

 

فرید حسینیان تهرانی

منبع: تجارت نیوز

 

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: