دوشنبه, 11 اسفند 1393 08:49

دروغ بزرگی به نام توسعه: با کشاورزی ایران چه کرده ایم؟

اجرای طرح آمایش سرزمین یک باید است

هادی کیادلیری رئیس دانشکده کشاورزی علوم تحقیقات تهران  و رئیس انجمن جنگلبانی کشور

توسعه پایدار زمانی در کشور محقق می‌شود که تنوع محصول وجود داشته باشد. به عبارتی یک هدف خاص دنبال نشود. مثلا کشور فقط به دنبال توسعه در حوزه صنعت یا نفت نباشد. توسعه پایدار یعنی آن‌که به تمام حوزه‌ها توجه شود. به کشاورزی، دامداری، تجارت و غیره. پس باید ابتدا اهداف محوری را شناسایی کرد. برای تعریف اهداف محوری نیز به طرح «آمایش سرزمین» نیاز است تا براساس این طرح برنامه‌ریزی دقیقی برای توسعه کشور انجام شود. داده‌های طرح آمایش سرزمین نشان می‌دهد که هر منطقه از خاک این کشور پتانسیل توسعه در چه حوزه‌ای را دارد. مثلا در جنوب ایران می‌توان نفت استخراج کرد و ماهی صادر کرد. یا در شمال ایران کشاورزی و تولیدات گرانبهای خاویاری و ماهی داشت.
آمایش سرزمین راه حل اساسی
براساس این طرح آمایش است که یک راه حل اساسی و بنیادین برای تک تک مناطق کشور به منظور رساندن کشور به توسعه پایدار ارایه می‌شود اما از آن‌جا که این طرح در ایران اجرایی نشده است، بودجه‌ها نیز به تناسب پتانسیل‌ها به مناطق و برنامه‌ها داده نشده است. مثلا طبیعی نیست که منابع طبیعی که ٨٠‌درصد کشور را شامل می‌شود با یک صدم بودجه کشور اداره کرد؟ واضح است که با چنین بودجه و امکاناتی توسعه پایدار محقق نمی‌شود. در این شرایط استان‌های شمالی ایران بیشترین هزینه را می‌پردازند. استان‌هایی که با بیشترین فجایع زیست محیطی ناشی از عملکرد نادرست مدیران روبه‌رو هستند.
بزرگ‌ترین مشکل شاید این باشد که دولتمردان ما هیچ‌گاه درنیافتند که می‌توان به غیراز نفت هم به توسعه رسید. می‌توان از پتانسیل کشاورزی استان‌های شمالی ایران برای رسیدن به توسعه بهترین استفاده را برد. دولت‌ها در ایران همواره به نفت دل خوش بودند و از این رو لزوم حفاظت از محیط‌زیست و زیربنای توسعه کشاورزی را یادشان رفت. گیلان و مازندران از این بی توجهی آسیب‌ها دیده اند. دو استانی که پتانسیل بالایی در حوزه کشاورزی دارند به خاطر توجه ویژه مسئولان به حوزه صنعت اکنون با خطر نابودی کشاورزی روبه‌رو هستند .
تیر خلاص به توسعه
دولت‌ها در ایران دو تیر خلاص به کشاورزی شمال ایران شلیک کردند. تیر اول ساخت سدهای بی مورد بود؛ سدهایی که تاکنون تنها ٣٠‌درصد آب را توانسته اند پشت خود ذخیره کنند. سدهایی که نتوانستند بحران کمبود آب را در ایران حل کنند. سدهایی که رودخانه‌ها، این رگ‌های حیاتی کشور را که باید به سراسر کشور خون رسانی کنند، قطع می‌کنند.
تیر دوم پروژه تبدیل زمین‌های غیرحاصلخیز به زمین‌های کشاورزی در دولت پیشین بود. آن هم در کشوری که میانگین بارش باران سالانه‌اش تنها ٢٥٢ میلی‌متر یعنی یک سوم میانگین بارش سالانه جهانی است. حال در چنین کشوری که نیازمند حدود ١٣٠‌میلیارد متر مکعب آب است، ٩٢‌درصد از آب موجودش صرف کشاورزی می‌شود. کشاورزی در زمین‌هایی که مستعد کشت نیستند. به عبارتی از یک‌سو کشاورزی در زمین‌های حاصلخیز شمال ایران به فراموشی سپرده شد و از سوی دیگر مسئولان خواستند کشاورزی را در زمین‌هایی رونق دهند که تنها ثمره‌اش مصرف بیش از حد آب در سرزمین بی‌آب ایران بود. اینجاست که طرح آمایش سرزمین به کار می‌آید. طبق این طرح ما هدف‌هایمان را خواهیم شناخت. دیگر روی رودخانه‌ای که آب ندارد سد نخواهیم ساخت. دیگر آبخیزهایمان را دچار مشکل نمی‌کنیم و جنگل‌هایمان خشک نمی‌شود. برای هرچیزی حق آبه تعلق می‌گیرد و دیگر سفره‌های زیرزمینی مان بیهوده هدر نمی‌رود. دیگر در بخش کشاورزی ٧٥‌درصد هدررفت آب نخواهیم داشت. دیگر عرصه‌های طبیعی کشاورزی را زیاد نمی‌کنیم بی آن‌که آبی داشته باشیم. دیگر خون از رگ این سرزمین بی خون بیهوده گرفته نمی‌شود. زین پس کشاورزی تنها در مناطقی وجود خواهد داشت که مستعدش باشد نه در بیابان و وسط کویر لم یزرع. در این صورت کشاورزی در سرزمین شمالی رونق می‌گیرد و توسعه کشاورزی می‌تواند سهم بزرگی در توسعه کشور داشته باشد و صنعت نیز در مناطق خشک شکوفا شود.
راهی که به خطا رفته‌ایم
در عین حال طبق طرح آمایش سرزمین، توسعه کشاورزی نیز تعریف می‌شود. در این صورت به این سوال پاسخ داده می‌شود که آیا توسعه کشاورزی همان توسعه اراضی کشاورزی است؟ اگر طرح آمایش آماده شود، می‌بینیم که تا به حال راه را اشتباه رفته‌ایم. توسعه کشاورزی یعنی
 
توانمند ساختن کشاورزان و مدرن کردن کشاورزی. توسعه کشاورزی یعنی اصلاح الگوهای مصرف آب، اصلاح الگوی کشت و خیلی چیزهای دیگر. همین الان در شمال کشور بهترین زمین‌های کشاورزی را داریم اما اکثریت شان تبدیل به ویلا و کارخانه و ساخت و سازهای دیگر شده است. آن‌هایی هم که ساخت و سازی در آن ایجاد نشده رها شده‌اند. چون کشاورزان توانایی کشاورزی ندارند.
کشاورزی در بیابان
این در حالی است که ما این مشکلات را رها کردیم رفتیم در جاهای خشک و بیابان‌ها مردم را تشویق به کشاورزی کردیم. این یعنی یک برنامه کاملا
بی بهره. آمدیم ٨٥٠‌هزار هکتار جنگل‌های غرب را شخم زدیم تا کشاورزی کنیم اما توجه نکردیم که ارزش هر هکتار گندم تنها حدود ٢٠٠‌هزار تومان است اما ضررش صدها برابر بیشتر. نام این توسعه، کشاورزی نیست. با این سیاست‌ها درهیچ محصولی به توسعه نمی‌رسیم. این راه، راه توسعه نیست. ما باید هدف گذاری مان را تغییر دهیم. باید آمایش سرزمین داشته باشیم. باید ارزیابی توان داشته باشیم. الزاما همه جا نباید کشاورزی شود، الزاما همه جا نباید صنعتی شود، الزاما همه جا نباید توریست داشته باشیم، الزاما همه جا همه پتانسیل‌ها را با هم ندارد. ما باید پتانسیل هر منطقه‌ای را بشناسیم و براساس این شناخت برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری کنیم. راه توسعه از این‌جا شروع می‌شود اما تا به حال توسعه فقط یک شعار بوده و توسعه پایدار هم در این سرزمین تبدیل به یک دروغ بزرگ شد. هر مدیری صحبت از توسعه پایدار می‌کند اما برنامه‌هایش هیچ بویی از توسعه پایدار نمی‌دهد. ما ظاهرا اصلا تعریف توسعه پایدار را نمی‌دانیم. می دانید چرا؟ چون ما به تبعات اقدامات مان در کوتاه مدت فکر می‌کنیم. یعنی در همان زمان تصدی مسئولیت. به این فکر نیستیم که باید برنامه‌ریزی بلندمدت داشته باشیم. این دیگر تبدیل به فرهنگ شده است. این دیگر معضل فرهنگی ماست که حاضر نیستیم در دوران تصدی مسئولیت دچار چالش شویم. سودجویی‌ها را نیز نباید فراموش کنیم به همراه عدم نظارت بر کارها. یکی از حلقه‌های مفقودشده در بحث توسعه همین نظارت است. اگر هم نظارت است شاخص‌های نظارت غلط است و اصل نظارت در حد حرف است. ما دچار روزمرگی شده‌ایم و در این حالت کار می‌کنیم.
با این اوصاف باید امیدوار بود. چون ما هنوز اول راه هستیم. در عین حال توسعه پایدار هم انتها ندارد و روز به روز شاخص‌هایش مدرن‌تر و به روز‌تر می‌شود. ما از شرایط مطلوب فاصله داریم اما امیدواریم که به شرایط مطلوب برسیم. یکی از این شرایط مطلوب هم توسعه کشاورزی در استان‌های شمالی است. توسعه حوزه‌ای که می‌تواند کمک بزرگی به توسعه پایدار در کشور باشد.

منبع: شهروند

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: