چاپ کردن این صفحه
یکشنبه, 10 شهریور 1398 16:27

حجت‌الله میرزایی : بی‌تفاوتی مهم‌ترین پیامد نارضایتی مردم است

نوشته شده توسط

حجت‌الله میرزایی از نقش عدم گفت‌وگو با مردم در کاهش رضایت می‌گوید

 

بی‌تفاوتی مهم‌ترین پیامد نارضایتی مردم است

 

حجت‌الله میرزایی معتقد است عوامل مختلفی در گسترش نارضایتی مردم نقش داشته که از جمله آنها می‌توان به فقدان یک راهبرد مشخص برای گفت‌وگو با مردم از جانب دولت، کارکرد منفی رسانه‌های غیررسمی در بزرگنمایی فساد و ایجاد بی‌اعتمادی، مشکلات ناشی از تحریم‌ها و بی‌برنامگی دولت اشاره کرد. این اقتصاددان مهم‌ترین پیامد افزایش نارضایتی مردم را انفعال، سرخوردگی و به‌تبع کاهش مشارکت اجتماعی می‌داند که بهبود آن نیز کار بسیار سختی خواهد بود.

 

♦♦♦

 

مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) معمولاً نظرسنجی‌های مختلفی راجع به موضوعات گوناگون انجام می‌دهد. نتایج یکی از این نظرسنجی‌ها که به تازگی منتشر شده حاکی از آن است که میانگین رضایت مردم از زندگی خود (در بازه صفر تا 10) از 3 /6 در آذرماه 1394 به 6 /3 در مهرماه 1397 رسیده که حاکی از افزایش شدید نارضایتی از زندگی طی چند سال اخیر است. به نظر شما کاهش میزان رضایت از زندگی مردم ایران ناشی از چه عواملی بوده است؟

 

ببینید برای تحلیل دقیق‌تر این‌گونه پیمایش‌ها معمولاً باید تحلیل‌های ثانویه چندبعدی نیز صورت بگیرد تا بتوان جامع‌تر بررسی کرد. در واقع با بررسی روندها و پاسخ‌هایی که مردم به سوالات نظرسنجی داده‌اند، می‌توان یک تحلیل کامل و مناسب ارائه داد. با این حال، با توجه به اینکه در گذشته نیز پیمایش‌های دیگری در این خصوص انجام شده، عموم نارضایتی‌های مردم ایران در چند سال اخیر بیشتر بر موضوعات اقتصادی متمرکز بوده است. هرچند که موضوعات دیگر نیز در این میان نقش داشته‌اند، اما به صورت دقیق در چند سال اخیر و به‌خصوص در دو سال گذشته با توجه به تلاطمات اقتصادی، نقش عوامل اقتصادی در گسترش نارضایتی اجتماعی مردم پررنگ‌تر شده است. در فاکتور اقتصادی نیز موضوعات مختلفی وجود دارند که اگر بر روی هر کدام از آنها دست بگذاریم، نشان از وضعیت نامناسب دارد. فاکتورهایی از قبیل بیکاری، تورم، عدم دسترسی به تسهیلات بانکی و به‌خصوص حس تبعیض و نابرابری از جمله مهم‌ترین زمینه‌های نارضایتی مردم را در چند سال اخیر تشکیل داده‌اند. در یکی‌ دو سال گذشته با تشدید این موضوعات، نارضایتی مردم نیز به‌تبع افزایش پیدا کرده است.

 

البته باید گفت که بخشی از این ناملایمات اقتصادی تغییرات عینی و بخش دیگری تغییرات ذهنی هستند. در واقع در اینجا احساس بد بودن شرایط اقتصادی و اجتماعی بیشتر از واقعیت موجود است. یعنی مردم بدتر شدن اوضاع اقتصادی را بیشتر از آن چیزی که در واقعیت وجود دارد، حس می‌کنند. این موضوع در بسیاری از زمینه‌ها وجود دارد و دلایل مختلفی نیز دارد. در این زمینه می‌توان به تصوراتی که مردم در خصوص فساد اقتصادی، تبعیض و بی‌عدالتی، تغییرات سطح رفاه، تورم و بیکاری دارند اشاره کرد که بیشتر از میزان واقعی آنها در عالم واقع است. بنابراین این یک واقعیت اساسی است که در این‌گونه تحلیل‌ها باید به آن توجه کرد. جالب است که معمولاً این‌گونه تصورات نقش اساسی و کلیدی در میزان رضایت‌مندی مردم از زندگی‌شان دارد. اینکه چه عواملی باعث شده تا چنین تصوراتی در مردم ایجاد شود، سوالی است که باید جامعه‌شناسان به آن پاسخ بدهند. اما نقش برخی عوامل را برای این تصورات ذهنی که اتفاقاً روزبه‌روز نیز در حال افزایش است، می‌توان در نظر گرفت. از جمله این عوامل می‌توان به نقش رسانه‌ها خصوصاً رسانه‌های غیررسمی اشاره کرد که در یکی دو سال اخیر نقش بسیار پررنگی در این زمینه داشته‌اند.

 

تا اینجا در مورد تغییرات ذهنی صحبت کردیم. اما تغییرات عینی بسیاری نیز در چند سال اخیر رخ داده که در میزان نارضایتی مردم بسیار تاثیرگذار بوده‌اند. فراموش نکنیم که ما در شرایط نامناسبی از لحاظ اقتصادی به سر می‌بریم. شرایطی که در آن به نرخ تورم دورقمی برگشته‌ایم و بر اساس داده‌های رسمی منتشرشده در سال 97 این نرخ به بالای 30 درصد افزایش پیدا کرده است. این موضوع بر اقشار مختلف جامعه فشار زیادی وارد کرده و یکی از دلایل اصلی بالا رفتن میزان نارضایتی اجتماعی مردم به شمار می‌رود. همچنین آمارهای رسمی حاکی از آن است بخش قابل‌توجهی از بیکاران را که عدد بسیار بالایی بوده، دانش‌آموختگان دانشگاه‌ها تشکیل می‌دهند. یعنی افرادی که بعد از حدود 2 یا 5 /2 دهه از تحصیلات، آماده ورود به بازار کار می‌شوند، اما با سرخوردگی مواجه می‌شوند. بنابراین امروزه با خیل عظیمی از بیکاران مواجه هستیم که دارای تحصیلات بالا بوده و این انتظار را داشته‌اند که به محض اتمام تحصیلات وارد بازار کار شوند. یعنی جنس بیکاران همانند گذشته افراد فاقد تحصیلات بالا نیستند که بگوییم انتظارات پایین‌تری دارند. از طرف دیگر، یک نوع حس تبعیض و نابرابری اکثر اوقات در میان افراد جامعه ما وجود داشته که در دو سال اخیر جهش قابل‌توجهی داشته است.

 

از جمله عوامل افزایش حس نابرابری در دو سال اخیر می‌توان به افزایش پرونده‌های فساد اقتصادی و طرح جدی آن در جامعه اشاره کرد. این مفاسد اقتصادی نیز بیشتر مربوط به بخش دولتی خصوصاً شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و موسساتی بوده که عموماً مردم با آنها سروکار داشته و نسبت به اتفاقات پیرامون آنها حساسیت دارند. مجموعه این عوامل باعث شده تا حس وجود یک فساد عظیم در میان آحاد جامعه شکل بگیرد. مردم این‌گونه تصور می‌کنند که این فساد بدون استثنا در تمامی بخش‌ها وجود دارد و عامل اصلی ناکارآمدی سیاست‌های دولت بوده است. یعنی از دیدگاه مردم بخشی از بدنه دولت وجود ندارد که آلوده به فساد نباشد و تصور اینکه فساد همه بخش‌ها را فراگرفته در میان مردم وجود دارد. در کنار این موضوع، دسترسی پایین بانکی مردم به تسهیلات بانکی وجود دارد که حس نارضایتی آنها را بسیار تشدید کرده است. در خصوص بانک‌ها باید اشاره کرد که بخش قابل‌توجهی از پرونده‌های فساد اقتصادی که در چند سال اخیر مطرح شده، مربوط به فسادهای بانکی بوده است. بنابراین مردم از یک طرف خود را از تسهیلات بانکی بی‌بهره می‌بینند و از طرف دیگر مشاهده می‌کنند که عده‌ای به راحتی می‌توانند هر اقدامی انجام دهند. مطالعات رسمی نشان می‌دهد که 55 درصد از ایرانیان هرگز تسهیلاتی از سیستم بانکی دریافت نکرده‌اند که خود عدد بسیار قابل تاملی است. بر اساس آمارها در سال 96 تنها 12 درصد از مردم در حال بازپرداخت تسهیلات بانکی بوده‌اند. طبیعی است که وقتی در چنین شرایطی اخبار مربوط به فسادهای بانکی، دریافت تسهیلات نجومی و بدهی‌های چند هزار میلیاردتومانی عده‌ای از افراد خاص منتشر می‌شود، حس نارضایتی و تبعیض بسیار بزرگی در مردم شکل می‌گیرد.

 

بنابراین به نظرم حتی سیاست‌های مقابله با فساد به جای آنکه منجر به افزایش حس رضایت، امید و اعتماد شود، آثاری دیگر داشته است. به نحوی که بازنمایی این‌گونه فسادها به تشدید بی‌اعتمادی عمومی و کاهش رضایت مردم منجر شده است. این موضوع را می‌توان به عینه طی یکی دو سال اخیر در خصوص پرونده‌های متهمان اقتصادی مشاهده کرد. پرونده‌هایی که هر کدام از آنها برای مدتی در سطح جامعه مطرح شده و سپس پرونده دیگری در دستور کار قرار گرفته است. مردم در خصوص این‌گونه پرونده‌ها، این حس را نداشته‌اند که با فساد مبارزه می‌شود. بلکه بیشتر دچار حس تبعیض و نابرابری شده‌اند.

 

 به بحث نقش رسانه‌های غیررسمی مانند شبکه‌های اجتماعی در گسترش بی‌اعتمادی به دولت و به‌تبع افزایش نارضایتی اشاره کردید. در هنگام بحران ارزی و افزایش تورم در سال 97 مشاهده کردیم که این‌گونه رسانه‌ها نقش زیادی در بازتاب اخبار و اطلاعات برای مردم داشتند و آنها کمتر به رسانه‌های رسمی مراجعه می‌کردند. به نظر شما تاثیر این رسانه‌ها در گسترش نارضایتی مردم از زندگی به چه صورت و به چه میزان بوده است؟

 

واقعیت آن است که این عوامل نقش کلیدی داشته‌اند. در چند سال اخیر و به دنبال گسترش و رشد شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های غیررسمی مرجعیت پیدا کرده‌اند. کارکرد منفی این رسانه‌ها در کشور این‌گونه بوده که با آنچه القا می‌کنند، دولت را در نزد مردم غیرقابل اعتماد می‌کنند. البته این فقط مربوط به دولت نمی‌شود. بلکه رسانه‌های غیررسمی با بازتاب اخبار و اطلاعات که صحت آن نیز چندان معلوم نیست، به نوعی رسانه‌های رسمی را نیز برای مردم غیرقابل اعتماد جلوه می‌دهند. جالب است که حتی رسانه‌های رسمی مستقل یا نسبتاً مستقل را غیرقابل اعتماد می‌کنند. بخش عمومی و دولتی معمولاً مرکز تراکم فساد بوده و از طرفی در یکی دو سال اخیر موضوعاتی از قبیل تحریم‌ها بر کارآمدی سیاست‌های دولت تاثیر منفی گذاشته است. در چنین شرایطی رسانه‌های غیررسمی که معمولاً مدیریت واحد و شناخته‌شده‌ای هم ندارند، این موضوع را به مردم القا کردند که دولت و به طور کل مجموعه حاکمیت فاسد، ناکارآمد و به شدت غیرقابل اعتماد است. البته باید اشاره کرد که این‌گونه نیست که همیشه این القا حس منفی برنامه‌ریزی‌شده و از پیش تعیین‌شده باشد. بلکه ممکن است خواسته یا ناخواسته باشد. اما نتیجه و خروجی آن بی‌اعتماد کردن مردم نسبت به دولت و حتی بعضاً رسانه‌های رسمی است. به عنوان مثال، معمولاً این‌گونه رسانه‌ها نمونه‌هایی از فساد و ناکارآمدی را معرفی می‌کنند که بخش قابل‌توجهی از آنها نادرست بوده و وجود نداشته است. اما از آنجا که بخش زیادی از مردم عادی به عنوان مخاطب این رسانه‌ها امکان راستی‌آزمایی این اخبار را نداشته‌اند، بنابراین به آنها اعتماد کرده و پذیرفته‌اند. یعنی چون مردم هم از وضعیت ناراضی هستند و هم از طرفی وسیله‌ای برای تشخیص درستی اخبار این رسانه‌ها ندارند، به آنها اعتماد کرده و اخبار آنها را انعکاس می‌دهند. نمونه این مورد را می‌توان به وفور در میان اخبار مختلف در شبکه‌های اجتماعی مشاهده کرد. علت دیگری که مردم به این رسانه‌ها اعتماد کرده و روی آورده‌اند همان قابلیت دسترسی آنهاست. نباید فراموش کنیم که یکی از ویژگی‌های رسانه‌های غیررسمی میزان بالای دسترسی مردم به آنهاست. به همین دلیل به وفور مورد استفاده مردم قرار گرفته و جایگاه پیدا کرده‌اند.

 

 به عوامل اقتصادی در گسترش نارضایتی مردم اشاره کردید، علاوه بر این عامل، به نظر شما عوامل اجتماعی و سیاسی تا چه اندازه در این خصوص نقش داشته‌اند؟ چراکه برخی این‌گونه تحلیل می‌کنند که انتظاری که مردم از دولت آقای روحانی و نمایندگان راه یافته به مجلس داشتند، برآورده نشد. بنابراین همین موضوع باعث گسترش نارضایتی در میان مردم شده است. نقش این عوامل را در گسترش نارضایتی مردم از زندگی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

قطعاً هر دو این عوامل نقش موثری در نارضایتی مردم در چند سال اخیر داشته‌اند. اما به نظرم جدا از اینکه دولت چه اقدامی می‌توانست انجام بدهد، فقدان یک گفت‌وگوی موثر و مستمر بین دولت و مردم و همچنین مجلس و مردم نقش زیادی در گسترش این نارضایتی داشته است. دولت با محدودیت‌ها و تنگنا‌های سیاسی و اجتماعی مختلفی روبه‌رو بوده که در بسیاری مواقع مانع انجام اقدامات لازم از جانب دولت شده است. متاسفانه هیچ‌گاه دولت این محدودیت‌ها و تنگناها را با مردم در میان نگذاشته است. در واقع چند سالی است که اکثر مردم سوالاتی در ذهن خود دارند که بدون پاسخ مانده و حتی هنوز مردم این سوالات را از دولت می‌پرسند اما کماکان بی‌پاسخ مانده است. به عنوان مثال، چرا دولت تیم سیاستگذاری قوی‌تری انتخاب نکرد، چرا در بسیاری از حوزه‌ها منفعلانه عمل کرده و واقعیت‌ها را با مردم در میان نگذاشت. در مورد مجلس نیز همین سوالات صادق است. در خصوص مجلس نیز سوالاتی از جانب مردم مطرح می‌شود که مثلاً چرا مجلس از جایگاه نظارتی خود برای نظارت بر مدیران اجرایی استفاده نکرد یا در مواجهه با مشکلات تصمیمات کارشناسانه‌ای اتخاذ نکردند. هیچ‌کدام از این سوالات برای مردم پاسخ داده نشده است.

 

بنابراین به طور کلی، به نظرم هرچند دولت با محدودیت‌های قابل‌توجهی از قبیل تحریم‌ها روبه‌رو بوده، اما فقدان یک زبان قدرتمند از جانب دولت برای گفت‌وگو با مردم یا گروه‌های مرجع به وضعیت نابسامان کنونی دامن زده است. دولت نیز هیچ‌گاه به دنبال ایجاد این گفت‌وگو نبوده است. این دولت نیز غالباً به دنبال یک جریان گفت‌وگوی یک‌طرفه همانند دولت‌های سابق بوده است. حتی بخش زیادی از اعضای بدنه دولت و مدیران نه به عنوان پاسخگو بلکه به عنوان مطالبه‌گر حاضر شده و صحبت کرده‌اند. زبان دولت به جای آنکه بر آنچه انجام شده متمرکز باشد، بر آنچه باید انجام شود، تاکید دارد. یعنی همان چیزی که مردم به دنبال آن بوده و در سطح جامعه مطرح می‌کنند. این موضوع به میزان نارضایتی مردم اضافه کرده، چراکه آنان انتظار حل مشکلات از جانب دولتمردان را دارند. در کنار این موضوع، تحریم‌ها نیز متاسفانه نقش بسیار موثری در ناموثر شدن سیاست‌های دولت و به‌تبع گسترش نارضایتی اجتماعی مردم داشته است. واقعیت آن است که تحریم‌ها به صورت بسیار هوشمند و در سطح گسترده‌ای، منابع مالی بالقوه و بالفعل دولت را به شدت محدود کرده و بنابراین قابلیت حفظ وضعیت گذشته برای دولت غیرممکن شده است. بخش قابل‌توجهی از مشکلات اقتصادی از قبیل افزایش تورم، کاهش دسترسی مردم به کالاها و خدمات و کاهش سطح رفاه آنها ناشی از تحریم‌هایی است که اعمال شده است. این موضوع نیز تقریباً خارج از توانایی یا کنترل دولت بوده و بیشتر یک موضوع بیرونی بوده است.

 

 با این اوصاف می‌توان گفت امید به تغییر یا امید به اصلاح امور در میان مردم بسیار کم شده است. همین موضوع نیز باعث شده نارضایتی مردم افزایش زیادی پیدا کند. به عنوان مثال، برخی این‌گونه تحلیل می‌کنند که در بحران ارزی و شرایط نامناسب اقتصادی سال 91 مردم این امید را داشتند که با تغییر دولت وضعیت بهبود پیدا کند. اما اکنون این‌گونه نیست. به نظر شما ناامیدی از تغییرات مثبت در آینده تا چه میزان در افزایش نارضایتی مردم تاثیرگذار بوده است؟

 

ببینید در برخی از دوره‌های جنگ جهانی بعد از سیکل‌های طولانی خوف و رجا یا امیدهای شکل‌گرفته در کنار شکست‌ها، نهایتاً به یک بی‌اعتمادی بسیار بزرگ در بسیاری از کشورهای درگیر جنگ تبدیل شد و همه امیدها را بر باد داد. حس نارضایتی یا حس بد بودن بسیار اثرگذارتر از وضعیت بد است. تداوم چنین وضعیتی باعث نوعی انفعال در میان شهروندان جامعه و نوعی سرخوردگی در میان آنها می‌شود. این انفعال در سطح وسیعی در حال افزایش بوده و گاهی اوقات مردم در شبکه‌های غیررسمی این‌گونه ابراز می‌کنند که ما فریب خورده‌ایم و مسیری که پیش رفته‌ایم حاصل یک ارزیابی اشتباه بوده است. در حالی که ممکن است بخشی از این تغییر و شرایط نامناسب به علت موضوعاتی از قبیل اعمال تحریم‌ها یا محدودیت‌هایی که دولت با آنها مواجه بوده، باشد. این واقعیت‌ها باید با مردم در میان گذاشته می‌شد که متاسفانه این‌گونه نشد و همان‌طور که گفتم دولت هیچ‌گاه به سمت گفت‌وگوی دوطرفه با مردم نرفت. اینکه برای آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد، شاید اکنون زود باشد که بخواهیم پیش‌بینی کنیم. به طور کل، میل به بی‌تفاوتی، کنار کشیدن و ناامیدی نسبت به ایجاد تغییرات گسترده در آینده، کم‌کم به یک واقعیت بزرگ در میان جامعه ما تبدیل شده و روزبه‌روز نیز در حال گسترش است.

 

 با تمام این اوصاف، اکنون با توجه به دو سالی که از عمر دولت باقی مانده، تا چه اندازه می‌تواند این شرایط را بهبود دهد و از میزان نارضایتی مردم بکاهد؟

 

به نظر می‌رسد که تغییر این وضعیت و بهبود شرایط بسیار دشوار باشد. چراکه دولت نیز زمان زیادی برای انجام این کار در اختیار ندارد. اکنون دولت دوم  روحانی به میانه راه رسیده و تجربه تمام دولت‌ها نشان داده که وقتی دولت به نیمه راه می‌رسد، میزان کارایی آنها در مقایسه با سال‌های ابتدایی بسیار کاهش پیدا می‌کند. بنابراین به نظرم چه جامعه و چه دولت در شرایط مناسبی به سر نمی‌برند.

 

 پس می‌توان انتظار کاهش مشارکت اجتماعی مردم در سطوح مختلف از جمله در انتخابات را داشت؟

 

بله، نتیجه این سرخوردگی و کاهش امید می‌تواند این باشد که مشارکت مردم در تمام حوزه‌ها به شدت افت پیدا کند و طبیعی است.

منبع: تجارت فردا

آخرین‌ها از حجت الله میرزایی

موارد مرتبط