چهارشنبه, 01 آبان 1398 18:59

فرشاد مومنی: آشفتگی معرفتی ریشه اصلی بحران های تشدید کننده توسعه نیافتگی کشور

نوشته شده توسط

دکتر فرشاد مومنی از اقتصاددانانی است که حرفهای زیادی در زمینه «توسعه» برای گفتن دارد. او که سال هاست علاوه بر دانشگاه در موسسه دین و اقتصاد نیز به پژوهش و اندیشیدن مشغول است در این گفت گو با بیانی آکادمیک به نقد و واررسی مشکلات اقتصادی امروز کشور می پردازد.

 

 

به اعتقاد مومنی ما باید بپذیریم که نه فقط در حوزه اقتصادی بلکه در سایر حوزه‌ها هم دچار آشفتگی معرفتی هستیم و در ساحت‌های نظر و عمل کاستی‌های بسیار جدی هم در معرفت علمی و هم در معرفت دینی داریم.

 

او تصریح می کند که امروز دانشگاه و نظام آموزش عالی با کمی گرایی افراطی و سایر کارهای خلاف علم و اخلاق، سیاست زده و مبتذل و تبدیل به کمپانی تولید مقاله شده است.

 

از او درباره موضوع اقتصاد اسلامی و دلیل فراموشی آن پس از انقلاب نیز پرسیدیم و پاسخ مومنی این بود که اغلب بینش ها در این زمینه « نقطه عزیمت صورت بندی اقتصاد اسلامی را تحلیل های سطح خرد قرار داده‌اند و واژگونه‌اش کرده‌اند به همین دلیل راه به جایی نمی‌برد البته در ساحت عمل هم بسترها مهیا نیست و اغلب اراده جدی برای تمهید آن بسترها هم مشاهده نمی شود» اما به اعتقاد او قبل از این امر مشکل اصلی این است که «درک روشمند و نظام واری از وضع مطلوب» نداریم و « وقتی چنین درکی وجود ندارد، شما در جستجوی چیزی هستید که نمی‌دانید چیست».

 

 

به گفته مومنی در سالیان گذشته «شاهد یک نوع سرخوردگی عملی هم در سطح نخبگانی در زمینه اقتصاد اسلامی هستیم. از سوی دیگر قیفی که ساختار قدرت برای پذیرش اندیشه ورزی و اندیشه ورزان درست کرده به قدری نامناسب کار می‌کند که تقریبا می‌توان گفت هیچ مهره‌ی ارزشمند جدی از آن رد نمی‌شود؛ بنابراین از این کوزه یک چیزهای خاصی بیرون می‌آید»

 

 

مومنی که همواره بر موضوع توسعه عدالت محور تاکید کرده است در این گفت گو نیز یادآور می شود عدالت اجتماعی را اصلا نمی‌توان از توسعه تفکیک کرد.

 

 

او تاکید می کند راه نجات کشور توسعه عادلانه است و «عنصر حیاتی و تعیین کننده توسعه عادلانه، اشتغال مولد است که باید بر اساس آن فرصت‌های شغلی مولد ولی شرافتمندانه و تعهد عملی به پایبندی به لوازم آن در سطح نظام تصمیم گیری پدید آید و به تمام لوازم نهادی این استراتژی و هدف پایبندی عملی نشان داده شود. ایران به این صورت نجات خواهد یافت»

 

مومنی تاکید می کند « از منظر دل بستگی افراطی به مناسبات رانتی بین این دولت (دولت روحانی) و دولت قبل (احمدی نژاد) هیچ تفاوتی مشاهده نمی‌شود»

 

 

او در همین زمینه می گوید « نباید از یاد ببریم که کسی زمانی شعار عدالت می‌داد اما عملش فلاکت زا بود»

 

مشروح گفت گوی الف را با دکتر فرشاد مومنی بخوانید:

 

 

 

ریشه مشکلات اقتصادی امروز از نظر شما چیست و نقش بی توجهی به اقتصاد اسلامی در آن چقدر است؟

 

 سال گذشته در مراسمی در قم گفتم که اگر از کانال دانایی به توسعه نگاه کنیم و از منظر بنیان های اندیشه ای و معرفت دینی متناسب با اقتضائات زمانه به مفهوم توسعه و به طور کلی معرفت اقتصادی دینی نگاه کنیم نظام آموزشی ما در دانشگاه و پیش از آن در حوزه از آن چهار رکن دانایی، روی سه رکن متمرکز و یک رکن را به کلی کنار گذاشته است. امروز روی دانش «چیستی»، «کیستی» و «چرایی» تمرکز کرده ایم و دانش «چگونگی» که سهم یا ضریب اهمیت ۹۰ درصدی در کل ذخیره دانایی را دارد، رها و کنار گذاشتیم.

 

در آن مراسم عنوان کردم که امثال شهید بهشتی در قله و در سطوح پایین‌تر از او، محمدباقر صدر، موسی صدر، شهید مطهری و در سطح پایین‌تر مرحوم موسوی اردبیلی مطرح هستند که این افراد اهتمام به دانش «چگونگی» داشته و از دل توجه به سه رکن دیگر دانایی در بهترین حالت، توانایی‌هایی که برای توسعه ایجاد می‌شود را دنبال می‌کردند.

 

شهید بهشتی در آثارش بیش از ۱۴ بار می‌گوید مهمترین مشخصه انسان مسلمان خصلت دورنگری و دغدغه آینده داشتن اوست. باید بپذیریم در ساحت‌های نظر و عمل کاستی‌های بسیار جدی هم در معرفت علمی و هم در معرفت دینی داریم. از جنبه‌های اقتصادی این طور صورت بندی می‌کنم که چون دغدغه‌های سطح توسعه در ایران در حد انتظار نیست، گرفتار مشکلات اندیشه ای و عملی شده‌ایم.

 

برخی می‌گویند اگر امروز امثال شهید بهشتی هم در میان ما بودند، نمی‌توانستند کاری کند...

 

 این سخن سستی است، زیرا ایشان نمی‌گذاشت کار به اینجا برسد. در شرایط کنونی هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل همه چیزی در ایران می‌تواند به سهولت و بی‌ضابطه مطرح شود و گویی متر و معیاری برای ارزیابی آن وجود ندارد. مثلا در مورد شهید بهشتی خیلی‌ها گفتند چون به اروپا رفت باعث شد نسبت به بقیه روحانیون متفاوت شود. من این موضوع را از مرحوم موسوی اردبیلی پرسیدم که آن را قبول دارید که پاسخ داد نه. سوال کردم چرا؟ گفت وقتی در زمان نوجوانی، شهید بهشتی وارد مدرسه‌ی ما شد در کمتر از ۱۰ روز طلبه‌ها همگی فهمیدند یک پدیده وارد مدرسه شده است.

 

 شما مشکل امروز ما را در حوزه عمل می‌ببیند یا نظر؟

 

 هم نظری می‌بینم و هم عملی. در سطح نظر به دلایل گوناگون معرفت اقتصاد اسلامی در کانالی قرار گرفت که مسیر منتهی به عقیم شدن را طی کرد . اقتصاد اسلامی می‌بایست از جنبه‌های روش شناختی، معرفت شناختی و هستی شناختی مورد بحث بنیادی قرار می‌گرفت تا بنای آن بر روی این ستون‌ها استوار شود اما این بحث‌ها هیچ وقت رخ نداد.

 

چرا تعبیر اقتصاد اسلامی بر خلاف سال‌های اول انقلاب امروز برای ما چندان روشن نیست؟

 

در درجه اول یک سلسله مسائل بنیادین روش شناختی وجود دارد که رکن مهم و اغلب مغفول ماجراست؛ مثلا یکی از مسائل این است که ما در ساحت معرفت حرف آخر نداریم. بنابراین اگر فکر کنیم در آن زمان تصویر و تصور روشنی وجود داشت و الان وجود ندارد؛ ارزیابی اینجانب این است که این تلقی صحیح نیست و درباره بسیاری از خلاهای معرفتی میان این دو دوره چندان تفاوتی نیست و اینکه از جهاتی امروز در مقایسه با ‌آن روز از نظر سطح دانایی‌های بالقوه خیلی جلوتر هستیم.

 

داگلاس نورث در کتاب فهم فرآیند تحول اقتصادی می‌گوید در هر مقطع زمانی و هر حیطه‌ای اگر بخواهید ریشه‌های توسعه نیافتگی را جستجو کنید باید حدقل به دو سطح از بلوغ معرفتی دست یابیم که سطح اول بنیان‌های اندیشه‌ای شکل گیری وضع موجود و سطح دوم بنیاد‌های اندیشه‌ای شکل دهنده به وضع مطلوب است که ما در هر دو زمینه چه در عرصه معرفتی دینی و چه علمی با مشکل‌ حاد روبرو هستیم. البته در مورد دومی یعنی بنیادهای اندیشه ای برای وضع مطلوب ما بحران حاد‌تری داریم یعنی به غیر از شهید بهشتی که واقعا از بسیاری نظرها یک اسلام شناس منحصر به فرد و بی‌بدیل بود؛ در میان سایر اسلام شناسان برجسته ندیدم کسی دیگر درک روشمند و نظام واری از وضع مطلوب داشته باشند. وقتی چنین درکی وجود ندارد، شما در جستجوی چیزی هستید که نمی‌دانید چیست.

 

یعنی نمی‌دانیم در حوزه اقتصادی به کجا می خواهیم برویم؟

 

 نه فقط در حوزه اقتصادی بلکه در سایر حوزه‌ها هم آشفتگی وجود دارد. خلا معرفتی در عرصه سیاست خارجی یا بحران اجتماعی در ایران کمتر از بحران های اندیشه ای اقتصادی و سیاسی نیست. در ساحت عمل نیز باید توجه داشت که وقتی مشکل ساختاری شد راه حل‌های ساختاری می‌طلبد زیرا از آن سطحی که منجر به ایجاد مشکل شده نمی‌توان به سمت حل و فصل مسائل رفت، بلکه باید از سطح بالاتری این انجام شود؛ اینکار نیاز به بسترها و لوازمی دارد و نمی‌توانیم مطالبه چیزهای را داشته باشیم اما در سطح عمل آمادگی تن دادن به لوازم آن را نداشته باشیم .

 

به نظر شما در مورد اقتصاد اسلامی این اتفاق رخ داده است؟

 

حیطه اقتصاد حادترین، فوری‌ترین و مملوس‌ترین حیطه حیات جمعی است که آثار پریشان احوالی اندیشه‌ای در این حوزه خودش را در ساحت عمل خیلی عریان‌تر به نمایش می‌گذارد و شاهد یک نوع سرخوردگی عملی هم در سطح نخبگانی در زمینه اقتصاد اسلامی هستیم. از سوی دیگر قیفی که ساختار قدرت برای پذیرش اندیشه ورزی و اندیشه ورزان درست کرده به قدری نامناسب کار می‌کند که تقریبا می‌توان گفت هیچ مهره‌ی ارزشمند جدی از آن رد نمی‌شود؛ بنابراین از این کوزه یک چیزهای خاصی بیرون می‌آید.

 

آیا یکی از دلایل آن سنت معرفت حوزی و دینی ما است؟

 

یقینا هست. در سنت حوزوی، عموم استثناها و منحصر به فردها از طریق فاصله گیری از نظام آموزش سنتی به موقعیت استثنایی دست پیدا می‌کنند اما مسئله منحصر به آنجا نیست و به دانشگاه هم باز میگردد مثلا از جنبه روش شناختی، آموزه اقتصاد اسلامی بنای خودش را در گام‌های نخستین در دانشگاه‌ها روی پایه‌های بسیار سستی قرار داد .

 

شاهد خطاهای بسیار بزرگ بودیم و هستیم و تا همین امروز هیچ اکادمیسینی را ندیده‌ام که علایق دینی را داشته باشد و از این زاویه آنچه را که به عنوان اقتصاد اسلامی صورت بندی می‌شود را مورد ارزیابی انتقادی قرار دهد. اقتصاد اسلامی در ایران به ده‌ها دلیل عقیم شده است اما از جنبه روش شناختی مهم‌ترین علت این است که این‌ها نقطه عزیمت صورت بندی اقتصاد اسلامی را تحلیل های سطح خرد قرار داده‌اند و واژگونه‌اش کرده‌اند به همین دلیل راه به جایی نمی‌برد البته در ساحت عمل هم بسترها مهیا نیست و اغلب اراده جدی برای تمهید آن بسترها هم مشاهده نمی شود

 

امروز مگر می‌توانید راجع به وضع مطلوب فکر کنید اما درک روشمند و عالمانه از چرایی شکل گیری وضع موجود نداشته باشد. در بحث هایی که در مورد اقتصاد ایران می‌کنم تناسب‌هایی با اقتصاد اسلامی هم از جنبه روش شناختی دارد. مثلا به هفت دلیل نشان می‌دهم اگر درک عالمانه از اقتصاد ایران بدست نیاوریم، امکان ندارد بتوانیم در رشد علمی در حیطه اقتصاد در سطح جهان جز در حیطه کارهای تکنیکی مشارکت موثر داشته باشیم و در بهترین حالت می‌توانیم دنباله‌رو باشیم. اگر مباحث نظری مربوط به اقتصاد ایران به واقعیت‌های موجود معطوف نشود و بخواهد حرف‌های هپروتی بزند، معلوم است که نمی‌تواند دستاورد داشته باشد.

 

شهید بهشتی در سال‌های دهه 1350 انتقاداتی در مورد اقتصاد ایران داشته، آیا به این درک از واقعیت‌های اقتصاد ایران رسیده بود؟

 

یک دلیل برای این که شهید بهشتی را قبل از اینکه یک اسلام شناس بدانم، یک فیلسوف علم می‌دانم این است که تقریبا به تمام لوازم معرفتی برای نیل به یک جامعه اسلامی در ایران واقف بود. کتاب ایشان در مورد مبانی نظری قانون اساسی را بررسی کنید. اگر بلوغ روش شناختی ده جنبه دارد دو و سه مورد در این کتاب به وضوح منعکس شده است. بعد از اینکه خیلی عقل محور و روشمند از چهارچوب قانون اساسی ۱۳۵۸ دفاع می‌کند، می‌گوید حواستان باشد که با همه این دفاع محکمی که از این سند می‌کنیم، این سند از جنبه معرفتی با دو قید اساسی روبروست که قید اول از جنبه اسلامی این است که این قانون بر اساس فهمی که از اسلام تا به امروز داریم، است که نشان می‌دهد باب ارتقای فهم درباره اسلام از دیدگاه شهید بهشتی بسته نبود و نشان می‌دهد چه حد تسلط به ماجراهای روش شناختی در این زمینه وجود دارد که اگر بخواهیم در مورد معرفت اسلامی، یک معرفت روز آمد و حل کننده مسئله و پاسخگو به نیازهای زمانه داشته باشیم با چه اقتضائاتی روبروست. آیا اکنون آمادگی برای به رسمیت شناختن آن اقتضائات وجود دارد؟ از جنبه عملی نیز پیوند او با کارشناسی در اندازه استاد میرمصطفی عالی نسب و از این قبیل، اشراف قابل اعتنایی نسبت به واقعیت های روز اقتصاد به ایشان می داد.

 

ربط مساله بسته نبودن باب فهم از دین با تئوری قبض و بسط چیست. فهمی که شهید بهشتی از ماجرا داشتند چه بود؟

 

هر اسلام شناس متفکر و ممتازی را حداقل در قرن ۱۹ و ۲۰ که گزارش‌های انتشار یافته‌اش زیاد است اگر بررسی کنید یک رکن دغدغه‌اش فهم اقتضائات زمانه است. ما الان بیش از چهار دهه است که وارد عصر دانایی شدیم. خود این مفهوم و شتاب تاریخ با همه بایسته‌هایش حیطه بسیار ضروری و حیاتی از نظر اندیشه‌ای است. اگر بخواهیم مسائل‌مان را درست بفهمیم و به سمت وضع مطلوب هم حرکت کنیم این است که در عصر دانایی، دانایی‌های ثمربخش و راهگشا محصول فرد یا افراد نیست بلکه محصول همکاری جمعی است. بنابراین باید یک شبکه روابط علمی تمهید و همه بایسته‌ها بررسی شود تا زایندگی داشته باشیم. درباره ان اصطلاح خاص و طرز برخوردی که با آن شد باید در یک فرصت جداگانه بحث شود.

 

 شما گفتید اقتصاد اسلامی عقیم شده، منظورتان چیست؟

 

 تاریخ شناسان بزرگ اقتصاد، بدون استثنا محاسبه کرده‌اند که میانگین نرخ رشد تولید سرانه تا سال ۱۷۵۰ شیبی نزدیک به صفر داشته و از آن سال به بعد این شیب صعودی شده به طوری که الان نزدیک به عمودی شدن است یعنی یک تحول حیرت انگیز در توانایی‌های بشر پدیدار شده است و باید یک صورت بندی اسلامی در این زمینه داشته باشیم.یک گام بسیار مقدماتی در این زمینه و البته بسیار پیشرو در مقایسه با کل نظام اندیشه ورزی اسلامی و حوزوی ما، توسط شهید مطهری برداشته شد و آن در کتاب مبانی اجمالی اقتصاد اسلامی این شهید است. بخش اصلی اندیشه حوزوی ما با شهید مطهری حاضر به گفتگو نشد و کتابش را خمیر کردند. حتی آمادگی گفتگو با او را هم نداشتند.

 

تمام فناوری‌ها و دانایی‌های کلیدی که نیروی محرکه اوج گیری اروپا بود، در چین بین ۱۰۰۰ تا ۴۰۰ سال قبل از قبل از اروپایی‌ها بوجود آمده بود، ولی بستر نهادی اجازه رشد را به آن نداد. می خواهم بگویم نه مختص به ایران و نه مختص به جامعه اسلامی است بلکه همه جای دنیا اینگونه بوده ولی انتظار ما است که یک نظام متعلق به روحانیون که قبل از انقلاب کتاب علل گرایش به مادی گرایی شهید مطهری در میان آنها منتشر می‌شود، خیلی هوشمندتر و دوراندیشانه‌تر با مسائل اندیشه‌ای برخورد کند. باوجود اینکه بیش از ۵۰ سال از انتشار آن کتاب گذشته ولی آن را همچنان از افتخارات تمدن اسلامی در قرن بیستم می‌دانم.

 

امروز بخش بزرگی از روحانیت ما گفتارها و رفتارهایی دارند که مسجل می‌کنند روح علل گرایش به مادی گرایی شهید مطهری را درک نکرده‌اند. امروز با توجه به این شرایط راه اندازی یک سنت درباره بازخوانی آن کتاب شهید مطهری و روزآمد سازی آن را بسیار حیاتی می‌دانم. امثال ما هم که قبل از انقلاب با نهضت امام خمینی(ره) همراهی کردیم، فکر می‌کردیم همه چیزهایی که امثال امام، شهید بهشتی، شهید صدر، امام موسی صدر و شهید مطهری فهمیده اند، بقیه روحانیت هم فهمیده و به آن در عمل وفادار است. چیزی که بخصوص بعد از سال ۱۳۶۰ دائم از آن فاصله گرفتیم به طوری که در دهه هفتاد هم کمترین اهتمام را به آن داشته ایم به بحث عدالت اجتماعی مربوط می‌شد و امروز شاهد آن هستیم که در بسیاری زمینه‌ها اوضاع و احوال دهه هفتاد به مراتب بهتر از دهه نود است اما کسی را این واقعیت تکان نمیدهد.

 

امروز دانشگاه و نظام آموزش عالی را با کمی گرایی افراطی و سایر کارهای خلاف علم و اخلاق و عمدتا سیاست زده دچار ابتذال کردیم و از آن کمپانی تولید مقاله ایجاد کردیم که آن را مایه افتخار تلقی می‌کنیم اما با دلایل و علل پرشمار از منظر آموزش و توسعه می‌توان نشان داد که اصلا مایه افتخار نیست و ببینید در این حیطه به ویژه از منظر اخلاقی و کارآمدی با خودمان چه کار می‌کنیم. به نظرم مشکلات ما چه در اقتصاد و جه غیر آن قبل از اینکه به تحریم، نرخ ارز و قیمت دلار و نفت مربوط باشد به نظام اندیشه‌ورزی برای اداره کشور و به نظام آینده شناسی ما مربوط می‌شود.

 

 اگر بخواهیم گریزی به وضع موجود اقتصاد ایران بزنیم، یکی از همان تحلیل‌های بنیادی می‌گوید فساد غیرمتعارف گسترش پیدا کرده است. واقعا فکر میکنید خیلی ذکاوت می‌خواهد در سطح نظام تصمیم گیری کشور به جای اینکه ارز و ریال تخصیص دهند، ابتدا این پرسش را مطرح کنند که وقتی فکر بایسته راجع به مسئله فساد نکرده‌اید آن ارز و ریال‌ها به کجا می‌رود؟ و دنبال این سوال مطرح است که چرا در سطح نظام تصمیم گیری هرکسی مسئولیتش بیشتر است بیشتر انتقاد می‌کند تا اینکه پاسخگو باشد چه در دولت، چه در مجلس و چه نهادهای نظارتی، برنامه های میان مدت نوشته می‌شود و یک کلمه راجع به اینکه در این بستر نهادی با فساد گسترده چطور می‌خواهید اهداف توسعه را جلو ببرید. صحبت نمی‌شود.

 

وقتی هزینه فرصت ارتکاب فساد تا این درجه پایین بیاید و از سوی دیگر هزینه فرصت مفت خواری به طرز فاجعه آمیزی کاهش داده شود، چگونه می‌خواهید گره اقتصادی را باز کنید؟ برآیندی که از این نظام تصمیم گیری حاصل می‌شود این است که گویی می‌توان به فساد کاری نداشت اما در دولت و مجلس درباره تخصیص ارز و ریال صحبت کرد و کارها هم جلو برود که به سمت جلو نخواهد رفت و تا امروز هم نرفته است. در سال ۱۳۳۸ یک تیم از مشاوران هاروارد به ایران آمدند که هر کدام از اعضا آن تیم با عبارت پردازی خاص خود در کتاب‌هایی که نوشتند عنوان کردند ایران محال است توسعه پیدا کند. آنها در مقام استدلال می‌گویند اولا به دلیل فساد گسترده و ثانیا به دلیل اینکه فرصت های جدی سوداگری روی مسکن و مستغلات و پول یعنی رباخواری وجود دارد و پول‌های درشت و کم ریسک و بی‌زحمت به دست می‌آید کسی در این مملکت سراغ تولید به صورت توسعه گرا نخواهد رفت.

 

 شما از ربا سخن می ‌گوید اما کسانی که بعضا در شورای فقهی بانک مرکزی هم هستند معتقد نیستند آنچه در بانک ها رایج است رباست یعنی حتی درباره همین مساله هم اجماع وجود ندارد!...

 

توماس پیکتی اقتصاددان فرانسوی در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم می‌نویسد یک شاقول وجود دارد و آن هم نرخ بازدهی بخش تولیدی است. در آن کتاب آمده هر وقت بازدهی هر فعالیت دیگری از بخش تولید بالاتر رفت، بدانید بذرهای بحران را می‌کارید؛ از منظر اسلامی هم می‌توان با معیار در این مورد صحبت کنیم. الان عموما کسانی که می‌خواهند در اقتصاد اسلامی کار کنند اغلب همچنان ادعاهای ۴۰ سال پیش را مطرح می‌کنند و می‌گویند اگر به اسلام بها داده شود می‌تواند چنان کند. باید بپرسید با گذشت چهل سال طرح اینگونه مسئله یعنی چه؟ علم، مسئله محور است. اگر خودش را درگیر مسئله نکند نمی‌تواند رشد کند. اینها از ترس اینکه به قول خودشان نکند آنچه واقعیت‌های موجود است، زیر سوال برود، این موارد را مطرح می‌کنند در حالی که با طفره رفتن از مواجهه با واقعیت‌ها، بحران‌ها در کشور تشدید می‌شود و این نماد دوستی خاله خرسه است. دلسوزها همان‌هایی هستند که اعتراض و نقد می‌کنند و هزینه می‌پردازند. به جای آنکه براساس مسلمات اسلامی پاداش ها به آنها اصابت کند.

 

در نظامی که امر به معروف و نهی از منکر جزو ارکان بقا است، نباید هزینه و فرصت نقد و اعتراض بالا برود و این نشان می‌دهد از یک جاهایی سوراخ دعا را گم کرده‌ایم. آن از طرز نگاه و عمل به عدالت اجتماعی و این هم از طرز نگاه و عمل به امر به معروف و نهی از منکر. این که می‌گویم مسئله خصلت ساختاری به خود گرفته و راهکار ساختاری می‌خواهد، ناظر بر این است و بر این گمان هستم آنها که در حیطه اقتصاد اسلامی کار می‌کنند به اعتبار ویژگی‌های اقتصاد که فوری‌ترین و ملموس ترین عرصه نیازهای بشر را پوشش می‌دهد، اگر واقعا به سبک اسلامی علم بیاموزند و عمل کنند، بهتر و زودتر می‌توانند حکومت را آگاه کنند .

 

 شما از مفهوم «توسعه» استفاده می‌کنید اما راجع به این مفهوم هم هیچ اجماعی در کشور وجود ندارد!

 

 راه نجات ایران از توسعه عادلانه می گذرد. قبل از انقلاب به برنامه‌های توسعه، برنامه عمرانی می‌گفتند و بعد از انقلاب توسعه. با ریشه یابی این مفاهیم مشاهده می شود هر دو یک چیز است و فقط معادل‌های متفاوتی برای لفظ انگلیسی آن اختیار کرده‌ایم. این حرف صحیحی است که به لحاظ پیچیدگی مفهومی، توسعه دقیقا مثل عدالت اجتماعی است. همان‌قدر که اندیشه عدالت اجتماعی چه از نظر دینی و چه از نظر علمی در ایران در غربت است، اندیشه توسعه هم غریب است . سال۷۷ در همایش پنجاهمین سال تجربه برنامه ریزی در ایران در مقاله‌ای عنوان کردم که ویژگی مشترک همه برنامه‌های توسعه قبل و بعد از انقلاب این است که این برنامه‌ها بدون ارائه درک روشمندی از مفهوم و بنیان های نظری توسعه، نوشته و اجرا شده و ویژگی مشترک همه آنها این است که هیچ بحثی از این دوجنبه توسعه به میان نیامده این طنز تلخ است.

 

بعد از آن همایش، یک پاراگراف به سند برنامه سوم اضافه کرده و نوشته بودند این سند بر پایه این درک از توسعه طراحی شده که توسعه امری است پیچیده و چند وجهی! یعنی تصورشان این بود که با آوردن این عبارت مشت محکم را بر دهان یاوه گویان زده‌اند. البته برخی دوستان به لفظ توسعه آلرژی دارند و به همین دلیل از کلمه پیشرفت استفاده می‌کنند در حالی که fv حسب همان دغدغه های ادعایی ، پیشرفت مبتنی بر داروینیسم اجتماعی قرن نوزدهم است!

 

 

خلاصه این که اجماع از بستر علم محوری و گفتگو محوری حاصل می شود که هر دو در حاشیه اند.

 

گاهی می گویم خدایا به این جامعه رحم کن زیرا اگر درک ما از مسائل بنیادی و مفاهیم سرنوشت ساز اینگونه باشد کارمان خیلی بیخ پیدا می‌کند، واقعا باید صمیمانه و خاضعانه خواست که بستری برای گفت‌وگوهای جدی فراهم شود که به نظرم اولویت دادن به عدالت اجتماعی، می‌تواند نقطه شروع خوبی در این زمینه باشد.

 

یعنی مساله امروز ما همچنان توسعه است؟

 

 

 مسئله حادمان است. سال۹۴ کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه در ایران امروز» را منتشر کردم. فصل پایانی آن کتاب در مورد نخستین بسته سیاستی دولت روحانی بود که در آنجا با رویکرد اقتصاد سیاسی آن را ارزیابی کرده و نوشتم از منظر دل بستگی افراطی به مناسبات رانتی بین این دولت (دولت روحانی) و دولت قبل (احمدی نژاد) هیچ تفاوتی مشاهده نمی‌شود و تقاضا کردم که سیاست‌ها براساس ملاحظات سطح توسعه بازنگری شود.

 

 الان دیگر عدالت اجتماعی را اصلا نمی‌توان از توسعه تفکیک کرد زیرا این‌ها آن‌قدر در هم تنیده‌اند که نمی‌توان از هم جدایشان کرد. جزئیات پیوندهای سیستمی میان آن دو را در کتاب عدالت اجتماعی، ازادی و توسعه در ایران امروز آورده ایم که قابل مراجعه است و نیاز به تکرار نیست.

 

در سند برنامه ششم که سازمان برنامه و بودجه منتشر کرد 196هدف کلی و 566 استراتژی دیده شده بود که با این وضعیت نمی‌توان به آن برنامه گفت. عنصر حیاتی و تعیین کننده توسعه عادلانه، اشتغال مولد است که باید بر اساس آن فرصت‌های شغلی مولد ولی شرافتمندانه و تعهد عملی به پایبندی به لوازم آن در سطح نظام تصمیم گیری پدید آید و به تمام لوازم نهادی این استراتژی و هدف پایبندی عملی نشان داده شود. ایران به این صورت نجات خواهد یافت.

 

نباید از یاد ببریم که کسی زمانی شعار عدالت می‌داد اما عملش فلاکت زا بود. به نظر من حتی هنوز آمادگی عبرت گیری از آن تجربه هم مشاهده نمی شود.

منبع:موسسه مطالعات دین و اقتصاد

 

 

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: