جمعه, 02 اسفند 1398 12:03

محمد طبیبیان: سیر در تاریخ معدن کاری طلا و چرخش روزگار

نوشته شده توسط

محمد طبیبیان

اعتمادالسطنته که دفتر خاطرات او شرح ایام ناصرالدین شاه است مطلب جالبی دارد در مورد علاقه ناصرالدین شاه به کشف طلا. می گوید که وضع مالی دربار ناصری به شدت بد بود و او به ناچار از خارجی ها وام می گرفت. ناصرالدین شاه شنیده بود که در قاره جدید آمریکا و استرالیا معادن طلا کشف و ثروت های زیادی فراهم شده است. فکر کرد در ایران هم باید معادن طلا یافت شود. چند نفر از پیشخدمت ها و چاکران و دلقک های در بار مثل عزیز سلطان، آبدارچی باشی و شترچی باشی و مانند این ها را موظف کرد که به کوه های اطراف تهران بروند و طلا کشف کنند.اعتماد السلطنه می نویسد که این افراد هرچه سنگ زرد رنگ پیدا کرده بودند به حوض خانه سلطنتی آوردند و آنجا را پر کردند که البته سنگ های بی ارزش بود. یکی از شازده ها که در این اکتشاف دست داشت یک اشرفی طلا را با زحمت به یک سنگ مالید تا خرده های طلا در سنگ جایگیر شود و آن سنگ را به عنوان سنگ معدن برای خوشحالی سلطان آورد که به او آفرین گفت و بعد هم معلوم شد دروغ گفته که البته دروغی که برای خوشایند سلطان باشد ایرادی ندارد.

 

اعتماد السطنه می گوید که به شاه گفتم چرا یک مهندس معدن که متخصص است  به دنبال این کار نمی فرستی. جواب داد اگر مهندس معدن بفرستم و او طلا پیدا کند برای خودش بر می دارد به من نمی دهد، نا چار پیشخدمت ها را می فرستم که چاکران درگاه هستند و قابل اعتماد! این شک و تردید از تحصیل کرده واقعی و متخصص هرگز از نظام حکومتی کشور رخت نبسته است و واگذاری کار های مهم به چاکران، و متملقان  و مانند این صنف منسوخ نشده است.

 

اگر ناصر الدین شاه با این ایراد رو برو می شد و حواسش مثل امروزه جمع می بود چند دانشگاه پوست پیازی درست می کرد که به چاکران مختلف مدرک مهندسی و دکتری و دکتری در منهدسی و مهندسی در دکتری برای تخصص های مختلف بدهند و مشکل مدرک هم حل می شد. اما به هرحال شازده همان شازده می بود از لحاظ سواد و فهم و شعور فقط مدرک  و عنوانش عوض می شد و در هر باب هم به پشتوانه مدرک تقلبی و سهمیه ای و فرمایشی اظهار نظر های حکیمانه می کرد. پس راه حل چه می بود؟ راه حل واقعی چیزی بود که در آن زمان دراختیار ناصرالدین شاه نبود۰ یعنی دلار های نفت! اگر دلار نفتی در اختیار می بود شازده ها و در باریان صد دلارصرف می کردند تا ده دلار طلا  به سنگ ها بمالند و حوض خانه مبارکه را پر از سنگ های طلایی کرده و موجبات انبساط خاطر ملوکانه را فراهم کنند. صد دلار خرج می کردند ده دلار نتیجه بدست می دادند و یک کیمیاگری و نمایشی در سطح جهان ایجاد می کردند که هر عقلی از آن عاجز بماند، آن وقت آن مدارک هم در حد کیمیا ارزشمند بود یعنی صاحب مدرک و تخصصی که صد دلار بگیرد ده دلار تحویل بدهد هم قبول. اما اگر ناگهان  دلار نفتی ته می کشید چه می شد؟ آن وقت حوضخانه مبارکه پر از سنگ بی خاصیت می شد و قهرمانان مدرک قلابی هم ظرفیتشان همان می شد که ذاتشان بود. کار کردهای واقعی از هر طرف خود نمایی می کرد و یک شاعر بیکار هم به اطراف نگاه می کرد و می گفت” تا سیه روی شود هرکه در او غَش باشد.”

منبع: https://t.me/MohammadTabibian

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: