سه شنبه, 17 تیر 1399 10:04

علی اصغر سعیدی: نظریه‌پردازان مصادره

نوشته شده توسط

آثار فعالیت‌ها و اندیشه‌های سوسیالیست‌های مسلمان در گفت‌وگو با علی‌اصغر سعیدی

 

گروه‌های مذهبی سوسیالیستی که با عناوین مختلفی از خداپرستان سوسیالیست گرفته تا مبارزان مسلمان در سه دهه منتهی به انقلاب اسلامی شکل گرفتند، قبل از انقلاب توفیق چندانی در حوزه اقتصاد و حتی همراه کردن کارگران کارخانه‌های صنعتی در بخش خصوصی نداشتند اما برابر آنچه علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس اقتصادی می‌گوید این گروه‌ها با وقوع انقلاب توانستند اثرگذاری بالایی در سیاستگذاری‌ها و تصمیم‌گیری‌ها داشته باشند چه در تدوین قانون اساسی و چه در تصمیمات شورای انقلاب مانند مصادره‌ها و ملی کردن‌ها. تصمیماتی که یا منجر به کاهش بهره‌وری صنایع و از بین رفتن کارخانه‌ها شد یا باعث اختلال عمده‌ای در تجارت خارجی و بازرگانی داخلی شد که ملی شده بود یا نقش دولت در آن بسیار پررنگ بود.

 

♦♦♦

 

سوسیالیست‌های مذهبی در قبل از انقلاب چه رویکردی در قبال سیاست اقتصادی داشتند؟ آیا در دهه 40 و عصر طلایی اقتصاد ایران حضور، فعالیت یا هرگونه ردپایی از این ایده‌ها و افکار وجود داشت؟

 

در دهه‌های قبل از انقلاب گروه‌های مختلف با اصول و عقاید متفاوتی، با پرچم سوسیالیسم اعلام موجودیت می‌کردند، اما موضع همه آنها، اعم از مذهبی یا غیرمذهبی، در قبال سیاست‌های اقتصادی تقریباً یکسان بود؛ این گروه‌ها رژیم حاکم را، به‌ویژه بعد از کودتای 1332 علیه دکتر مصدق، کاملاً وابسته به امپریالیسم می‌دانستند و در نتیجه هر کسی که به‌زعم آنها با رژیم همکاری می‌کرد، جزو نیروهای امپریالیستی شناخته می‌شد، از جمله اقشار اقتصادی مثل تجار، بازرگانان و صنعتگران. به‌طور خاص بعد از تاسیس اتاق صنایع و معادن در سال 1342 که نشان‌دهنده نمود گروهی از صنعتگرانی بود که تقریباً بعد از سال‌های کودتا رشد کرده بودند، این باور تقویت شد و گروه‌های سوسیالیستی تمام فعالان اقتصادی را به‌عنوان ابزارهای دست امپریالیسم می‌دانستند که با تاسیس صنایع جدید پای امپریالیست‌ها را به ایران باز کرده بودند. حتی عنوان «بورژوازی ملی» هم که به برخی از تجار و بازرگانانی اطلاق می‌شد که با جبهه ملی همکاری می‌کردند، بعد از کودتای 1332 از ادبیات گروه‌های سیاسی چپ به‌طور کامل حذف شد. بعد از کودتا، روشنفکران مانند قبل، طرفدار حزب توده نبودند و با انتقاد از این حزب جدا شده بودند اما هنوز جذابیت شعارهای حزب توده مانند عدالت و برابری برایشان جذاب بود. نتیجه اینکه گروه‌های سیاسی قبل از کودتا و بعد از کودتا هم به مرام سوسیالیستی وفادار بودند و البته هر کدام تفسیر خودشان را از سوسیالیسم داشتند. به‌طور مثال از جنبش خداپرستان سوسیالیست که همان گروهی بود که محمد نخشب به راه انداخته بود تا طرفداران شریعتی، راه سومی‌ها، خلیل ملکی، آل‌احمد و دانشور و گروهی که حول مجله «علم و زندگی» فعالیت می‌کردند، به غیر از سوسیالیسم به چیز دیگری فکر نمی‌کردند و از دید آنها هر سیاست اقتصادی محکوم به شکست بود حتی اصلاحات ارضی. تنها همین سیاست اصلاحات ارضی بود که تا اندازه‌ای موجب اختلاف میان این افراد شد و تعداد معدودی از روشنفکرانی که هنوز طرفدار حزب توده بودند از اصلاحات ارضی دفاع می‌کردند و آن را شاخصی از این می‌دانستند که دولت، عناصر مدرنیته را در خود دارد و قابل‌تحول است چون توانسته زمین‌داری و روابط ارباب رعیتی را تا حدودی از بین ببرد و این نشانه ترقی‌خواهی رژیم است. اما تالیف و انتشار کتاب «غرب‌زدگی» جلال آل‌احمد به‌نوعی شاخص نقد و تفکر اغلب روشنفکران آن دوره بود. این کتاب سال 1340 نوشته و 1341 منتشر شد و تمام نقدهای آن به مصرف‌گرایی، به رئالیسم، به کشاندن پای امپریالیست‌ها به ایران و مصرفی کردن جامعه ایران، در واقع به سیاست‌های صنعتی برمی‌گشت که از نیمه دهه 1330 به‌تدریج در پیش گرفته شد و باعث به‌وجود آمدن گروهی محدود از صنعتگران در رشته‌های مختلف البته به‌ویژه صنایع مصرفی بود.

 

اغلب گروه‌های سوسیالیستی در دهه 1320 به وجود آمدند؛ از جمله جنبش سوسیالیست‌های خداپرست که توسط محمد نخشب و بعضی از دوستانش پایه‌گذاری شد. دکتر منوچهر گودرزی که در سال‌های 1345 تا 1347 وزیر مشاور و دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی بود نقل می‌کرد که با نخشب آشنایی داشته و او در موسسه علوم اداری در دوره فوق‌لیسانس از شاگردانش بوده است. البته ایشان می‌گفت نخشب فرد جدی و باهوشی بود و افکار چپ و ایده‌آلیستی داشت. تعداد زیادی از سوسیالیست‌های خداپرست از جمله نخشب در مدرسه علمیه رشد کرده بودند و از این جهت ریشه‌های مذهبی داشتند. نخشب در این فکر بود که شیعه را با سوسیالیسم تلفیق بکند. آنها اعتقاد به انحلال مالکیت خصوصی داشتند و در پی یک نوع سوسیالیسم تحققی در مقابل سوسیالیسم تخیلی بودند. دکتر گودرزی می‌گفت: با نخشب در آمریکا ملاقات کردم و متوجه شدم که در گروهی که داشت از همه سرتر بود. البته نباید فراموش کرد که محمد نخشب، خودش از بورس سازمان ملل که مورد تایید حکومت ایران بود استفاده کرد و توانست به آمریکا برود و درسش را دنبال کند و در آنجا هم فعالیت‌های خودش را ادامه دهد. مواضع خداپرستان سوسیالیست بسیار شبیه به اندیشه‌های علی شریعتی و آن مثلث زر و زور و تزویر بود. منظور آنها از «زر» گروه‌های سرمایه‌دار، از «زور» قدرت دیکتاتوری شاه و از «تزویر» هم اندیشه‌های ارتجاعی برخی از روحانیون بود. نخشب هر فرد موحدی را سوسیالیست می‌دانست. مساله تعجب‌برانگیزی هم نبود چون سوسیالیسم مذهبی رایج شده بود. خسرو گلسرخی هم در دفاعیاتش در دادگاه از سوسیالیسم مذهبی می‌گفت که ما حضرت علی(ع) را اولین سوسیالیست دنیا می‌دانیم. این گروه از جوانان، سوسیالیست‌هایی بودند که می‌خواستند بین خودشان و توده‌ای‌ها تمایز ایجاد کنند به همین دلیل دائم می‌گفتند ما از کاخ کرملین (مرکز حکومت شوروی) دستور نمی‌گیریم. چون توده در آن برهه زمانی بدنام شده بود. این گروه‌ها سوسیالیسم مسکو را به‌خاطر اینکه دموکراسی نداشت، رد می‌کردند و دموکراسی غربی را به‌خاطر اینکه سوسیالیسم در آن نبود، قبول نداشتند که البته این دیدگاه تا اندازه زیادی نشان از آگاهی و دانش اندک‌شان از روند توسعه دولت‌های رفاه در غرب داشت. آنها در ایران در برابر هر سیاست اقتصادی موضع کاملاً مخالف داشتند اما تنها تعداد بسیار اندکی بودند که این سیاست‌ها را به‌طور عملی نقد کنند. احتمالاً تنها کسانی که دست‌اندرکار نقد سیاست‌های اقتصادی بودند، گردانندگان مجله «تحقیقات اقتصادی» دانشگاه تهران بودند که مقالاتی از جمله از دکتر کاتوزیان در این حوزه منتشر می‌کرد. اما سوسیالیست‌ها حتی نقد علمی در پاسخ به سیاست‌های اقتصادی را هم برنمی‌تابیدند و کلاً سیاست‌های حکومت را مستحق و دارای ارزش نقد نمی‌دانستند و یکسره در کار نفی بودند. تا بعد از انقلاب و حتی تا همین یکی دو دهه گذشته، در تاریخ اقتصاد ایران یاد و اثری از افراد موثر در اقتصاد کشور به‌ویژه دوره 1342 تا 1348 که شما از آن به‌عنوان «دوران طلایی» یاد می‌کنید، مانند علینقی عالیخانی، رضا نیازمند و... وجود نداشت چون اساساً در آن زمان بحثی در مورد این سیاست‌ها نمی‌شد و همه سیاست‌های اقتصادی با برچسب امپریالیستی رانده می‌شدند و اصلاً بحث روی این نبود که آیا این سیاست‌ها می‌تواند ایران را از یک وضعیت وابستگی یا در نظریه جهانی والرشتاین از موقعیت پیرامونی به موقعیت نیمه‌پیرامونی و هسته‌ای تبدیل بکند یا خیر.

 

سوسیالیست‌های مذهبی نمی‌توانستند به لحاظ ایدئولوژیک با این سیاست‌ها موافق باشند؛ مخالفت با ظهور صنعتگران در ایران، تاسیس اتاق صنایع و معادن و ادغام آن با اتاق بازرگانی، روی کار آمدن و قدرت گرفتن صنعتگرها؛ که وابستگان به رژیم محسوب می‌شدند، از شاخصه‌های آنها بود. حتی چریک‌های فدایی محمدصادق فاتح‌یزدی، صاحب کارخانجات جهان را ترور کردند و همین ترور خودش مایه اختلاف در میان چریک‌های فدایی شد که آیا ما بایستی تا آنجا پیش برویم که افرادی مثل صنعتگرها را ترور بکنیم یا نه، بایستی ما گلوله‌هایمان به سمت افسران آمریکایی و عوامل رژیم شاه جهت پیدا بکند.

 

نقش جریان‌های چپ مذهبی در شورش‌ها و جنبش‌های کارگری چه بود و آیا توانستند  نیروی کار و فعالان اقتصادی را با خود همراه کنند؟

 

تقریباً می‌توان گفت که بعد از جنبش کارگری سال‌های 1323 تا 1329 که از اصفهان شروع شد و سراسر ایران را فراگرفت و حزب توده و شوروی در آن نقشی غیرقابل‌انکار داشتند، دیگر جنبشی در طبقه کارگر نداشتیم؛ به‌ویژه اینکه در اصلاح سیاست‌های اقتصادی با تصویب قوانین مختلفی مانند قانون کار و قانون حمایت از کارگر مواجه می‌شدیم که غالباً به دلیل ترس از نفوذ نیروهای چپ به کارخانه‌ها بود. به‌این‌ترتیب دست گروه‌های چپ تا حدود زیادی از کارخانه‌ها و جنبش کارگری کوتاه بود؛ به‌ویژه بعد از سال 1341 که یکی از اصول انقلاب شاه و مردم و سیاست‌هایی مانند تاسیس سازمان گسترش مالکیت‌های صنعتی، اجرای طرح‌هایی مانند «اصل تقسیم سهام» بین کارگران و تقسیم سود بین آنها بود. در این شرایط یک بخش خصوصی که بیشتر از صنعتگران در آن مالک بودند به سمت مدیریت سوق پیدا کرد و تا 49 درصد سهام کارخانه‌ها را هم سازمان گسترش مالکیت صنعتی در اختیار داشت که آن را به کارگران و بعد به همه مردم هم واگذار می‌کرد.

 

تاثیر جریانات چپ در بین کارگران را می‌توان از طریق تشکیل سندیکاها دید که البته با حضور کارفرماها تشکیل شد و تلاش زیادی می‌شد تا چالش‌ها در یک موقعیت مسالمت‌آمیز بین کارگران و کارفرما رفع بشود. البته اعتصابات زیادی در این مدت شکل گرفت که اغلب بر سر منافع صنفی بود تا منافع سیاسی. رژیم هم تلاش می‌کرد تا هر اعتصابی بلافاصله سرکوب شود یا به نحوی به خواسته‌های کارگران رسیدگی شود تا جلوی نفوذ بیشتر گروه‌های چپ گرفته شود. کارگرهایی بودند که از طرف گروه‌های چپ و با نیات سیاسی وارد کارخانه‌ها می‌شدند تا هم اعتصابات را شکل دهند و هم از به سامان رسیدن و رضایت دادن کارگرها جلوگیری کنند. آنها در اعلامیه‌هایی که بعد از هر اعتصاب پخش می‌کردند و من چند تای آنها را دیده و مطالعه کرده‌ام می‌گفتند که عناصر وابسته به کارفرماها در داخل کارگران حضور دارند و می‌خواهند سطح خواسته‌های کارگران را تا سطح خواسته‌های صنفی پایین بیاورند؛ در حالی که مشکل کارگر اضافه حقوق و مزایا نیست بلکه مساله این است که کارگران باید کارخانه‌ها را به‌دست بگیرند.

 

یکی از مسائلی هم که باید به آن توجه کرد این است که این گروه‌های چپ (چه مسلمان و چه غیرمسلمان) نتوانستند در میان کارگران نفوذ پیدا کنند. احمد اشرف مقاله بلندی در مورد کارگران در قبل از انقلاب دارد و آنجا توضیح می‌دهد که بیشتر گروه‌های چپ از وارد نشدن کارگران به صف انقلاب 1357 ناراحت بودند و به آنها انتقاد می‌کردند که شما باید در صف اول باشید اما هنوز در بین انقلابیون نیستید. این نشان می‌داد که سیاست‌های کارگری یا حمایت از کارگران توانسته بود موفق شود و البته این را همه نتیجه گرایش‌های سوسیالیستی شاه می‌دانند درصورتی‌که به‌نظر من در این مورد شاه بیشتر از ترس چپ‌ها، به حمایت از کارگران پرداخت. تاثیر جریان‌های چپ و مذهبی بر کارگران بعد از انقلاب خودش را نشان داد. همان‌طور که قبل از انقلاب کارفرماها در مناطقی مثلاً نزدیک کرج، از روی دست یکدیگر شروع به تاسیس کارخانه کردند و خوشه صنعتی پدید آوردند، بعد از انقلاب هم کارگران اغلب این کارخانه‌ها دست به اعتصاب زدند و مرتب اعلامیه‌های پیروزی را به رخ هم می‌کشیدند و خوشه تخریب صنعتی را کلید زدند. به‌طور مثال کارخانه مینو تا سال 1359 مصادره نشد و مشمول قانون حفاظت از صنایع نبود اما اعلامیه‌هایی که شورای اسلامی کارکنان و کارگران در شرکت مینو منتشر می‌کردند دائماً انتقاد به کارگران بود که شما نگاه کنید مثلاً کارخانه داروسازی عبیدی، که همین روبه‌روی مینو قرار داشت، توانسته کارفرما را وادار کند که حقوق‌شان را افزایش دهد و سود ویژه پرداخت کند و به‌نوعی کارگران را به گرفتن امتیازات بیشتر ترغیب می‌کرد. این یک مساله اساسی و مشغله انقلابیون شده بود که چگونه می‌توان چپ‌ها را کنترل کرد. البته چپ‌های مذهبی مثل گروه جنبش مسلمانان مبارز حضور پررنگ‌تری در کارخانه‌ها نسبت به چپ‌های غیرمذهبی داشتند. حبیب‌الله پیمان دائماً در کارخانه‌ها سخنرانی می‌کرد به‌طور مثال در کتاب زندگی و کارنامه علی خسروشاهی، از قول مدیران شرکت مینو نوشتم که پیمان آنجا سخنرانی کرد و خطاب به کارگران گفت: «شاه رفت، خسروشاه هم برود هیچ اتفاقی نمی‌افتد.» سخنرانی‌های حبیب‌الله پیمان در کارخانه‌های مختلف به‌ویژه در کارخانه ایران ناسیونال که مبتنی بر این بود که کارگران مدیریت کارخانه‌ها را به‌دست بگیرند، از اندیشه‌های سوسیالیست‌های مذهبی مانند محمد نخشب و همفکرانش بیرون می‌آمد که خواستار انحلال مالکیت خصوصی بودند. به‌وضوح در مقالات روزنامه «امت» آمده است که خدامالکی اصلی اساسی است. آنها به‌طور روشن می‌نوشتند که هر کسی صبح زودتر به بازار برود، صاحب آن مغازه در بازار است. جالب است بدانید که اینها حتی قانون حفاظت از صنایع را که به ملی شدن و مصادره اموال و دارایی‌های 53 نفر (در ابتدا) و بعد تعداد بیشتری در آینده انجامید محافظه‌کارانه می‌دانستند و می‌گفتند این قانون می‌خواهد از کارخانه‌دارها حمایت کند. در نهایت اینکه نقش گروه‌های چپ به‌ویژه سوسیالیست‌های مذهبی در شورش‌ها و اعتصاب‌ها و بی‌ثبات کردن کارخانه‌ها بعد از انقلاب بود.

 

چپ‌های مذهبی چگونه در سیاستگذاری‌های بعد از انقلاب اثرگذار شدند؟

 

قطعاً نمی‌توان منکر اثرگذاری این اندیشه‌ها شد. البته این تاثیر در سیاستگذاری‌ها به دو صورت بود؛ بعضی از این افراد به‌طور مستقیم در این شورای انقلاب حضور داشتند مثلاً یکی از افرادی که از همه چپ‌تر بود البته خود آقای سحابی هم گفتند یکی از مدافعان مصادره‌ها بودند. برخی تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌ها هم با فشار بیرونی چپ‌ها بود که تقریباً می‌توان گفت به غیر از نهضت آزادی، بقیه دنبال انحلال مالکیت خصوصی، دولتی شدن تمام امور و سپردن مالکیت به دست توده‌ها بودند. حتی بعضی از اقتصاددان‌ها هم می‌گفتند که بهترین راه مدیریت کارخانه‌ها، سپردن آنها به دست کارگران است که یک ایده سوسیالیستی بود.

 

به‌طور کلی فضای حاکم یک جو کاملاً متاثر از اندیشه‌های رادیکال چپ بود که باعث شد قوانین و سیاست‌ها تحت‌تاثیر این اندیشه‌ها قرار بگیرد؛ مثلاً درباره اصل ملی کردن تجارت خارجی در جلسات مختلف بحث زیادی می‌شد اما از فردای روزی که مساله تسخیر سفارت آمریکا پیش آمد و آنجا لانه جاسوسی خوانده شد، آن اصل بدون هیچ بحثی تصویب شد که بعدها تبعات و پیامدهای زیادی برای اقتصاد داشت.

 

به‌طور خاص در مورد اقتصاد می‌شود گفت که گروه‌های سوسیالیست مذهبی پیشتاز مخالفت با بخش خصوصی به‌ویژه تجار و صنعتگران بودند. اقدامات این گروه‌ها، باعث فشار به دولت و شورای انقلاب برای مصادره اموال و کارخانه‌ها و ملی کردن بانک‌ها بود. فشارها آنقدر زیاد بود که با عجله بانک‌ها را ملی کردند؛ در صورتی‌که برخی از این بانک‌ها ورشکسته شده بودند. اما حاکمیت مجبور شد پول سهام این بانک‌های ورشکسته را هم در دادگاه لاهه پرداخت کند. جذابیتی که شعارهای این گروه‌ها داشت اقشار جوان را به خودش جذب می‌کرد و آنهایی هم که در انقلاب مسلط و تصمیم‌گیر بودند، مجبور بودند که مقداری در عمل چپ باشند. در نتیجه اقدامات چپگرایانه و سوسیالیستی در ادامه انقلاب افزایش پیدا کرد و در سیاست‌های مختلفی از جمله در دولت آقای میرحسین موسوی خودش را نشان داد مانند تاسیس مراکز تهیه و توزیع، سهمیه‌بندی کردن، توزیع کوپن، تخصیص ارز و...

 

آیا اقتصاد ایران، جامعه ایرانی و حتی فضای دانشگاهی ایرانی هنوز تحت‌تاثیر این تفکرات قرار دارد؟

 

به‌نظر من دیگر دوران ایدئولوژی سوسیالیسم اسلامی بعد از جنگ به اتمام رسید. بعد از جنگ و بعد از روی کار آمدن دولت مرحوم هاشمی و بحث‌هایی که در رابطه با برنامه‌های اول توسعه و تعدیل اقتصادی انجام شد، دسته‌ای از اقتصاددانان مثل آقای طبیبیان و آقای غنی‌نژاد بیشتر ایده‌ها و تفکرات بازار و گسترش بخش خصوصی و کاهش نقش دولت را دنبال می‌کردند و در مقابل هم باز منتقدانی بودند از جمله آقای عظیمی که برنامه‌های توسعه را مورد بحث قرار می‌دادند و نگرش دیگری داشتند. اما به هر صورت مهم این بود که آن فضای کلیشه‌ای موجود تا اندازه زیادی شکسته شده و یک فضای علمی در حال شکل‌گیری بود. از این جهت می‌توانم بگویم که عمر اندیشه‌های سوسیالیستی و تاثیراتش تا اندازه زیادی نسبت به دوره قبل و اوایل انقلاب از بین رفت. بعدها چپ‌های مسلمانی در روزنامه سلام حضور بحث‌های سیاسی و نه ایدئولوژیک را پی گرفتند و مثلاً به مرحوم هاشمی انتقاد می‌کردند که چرا می‌خواهید صنعتگران دوران پهلوی را به ایران بازگردانید و معتقد بودند بازگشت خیامی‌ها و لاجوردی‌ها به‌مثابه بازگشت شاه است؛ بااین‌حال این گفتمان نشان از تمایزات سیاسی داشت و به هر صورت انتقادات از بیرون نظام به درون نظام منتقل شده بود، در واقع دیگر خبری از گفتمان سوسیالیست‌های مسلمان نیست.

منبع: تجارت فردا

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: