یکشنبه, 22 فروردين 1400 11:52

ابراهیم متقی: سیاست «بازی بزرگ»

نوشته شده توسط

قالب‌های ادراکی و تحلیلی جامعه ایران عموما مبتنی بر نشانه‌هایی از ابهام درباره موضوعات اجتماعی، سیاسی و راهبردی بوده است. فرهنگ اجتماعی ایران انگاره «کاسه زیر نیم‌‌کاسه» را به‌عنوان بخشی از قالب‌های تحلیلی خود درباره مسائل اجتماعی، سیاسی و راهبردی بازتولید می‌کند. تمامی این انگاره‌ها نشان می‌دهد که میزان «اعتماد جامعه» نسبت به یکدیگر، زمامداران، نهادهای بوروکراتیک و فرآیندهای سیاست خارجی به‌گونه قابل‌توجهی کاهش یافته است.

 

ایران در زمره کشورهایی است که به گونه اجتناب‌ناپذیر باید روابط خود را با قدرت‌های بزرگ سازماندهی کند. موقعیت ژئوپلیتیکی ایران ایجاب می‌کند که جمهوری اسلامی بتواند سطح خاصی از همکاری‌های چندجانبه و ائتلاف‌های تاکتیکی را با قدرت‌های بزرگ فراهم آورد. هرگاه ایران معادله موازنه در سیاست خارجی خود را نادیده گیرد، با نشانه‌هایی از تنش و بحران سیاست خارجی روبه‌رو خواهد شد. بخشی از موج‌های ایجاد شده در انتقاد از توافق همکاری‌های دوجانبه و چندجانبه ایران و چین معطوف به اختلال در فضای رسانه‌ای و دیپلماسی بین‌المللی است.

 

قدرت‌های بزرگ نسبت به فرهنگ سیاسی و سیاست خارجی ایران وقوف دارند. آنان برای مدت‌های طولانی از سازوکارهای مربوط به «شرق‌شناسی» بهره گرفته و بر این اساس، درک دقیقی نسبت به فرهنگ، رفتار سیاسی و نخبگان ایرانی به دست آورده‌اند. تاریخ مداخلات قدرت‌های بزرگ در امور اجتماعی و سیاسی ایران، چنین فرصتی را برای آنان در جهت ایجاد ابهام راهبردی در افکار عمومی جامعه ایران به‌وجود آورده است.

 

اگرچه بخشی از قالب‌های فرهنگ سیاسی ایران را «بیگانه‌هراسی» تشکیل می‌دهد. بیگانه‌هراسی دارای ریشه‌های تاریخی، ساختاری و کارکردی نقش قدرت‌های بزرگ از قرن ۱۶ تا ۲۱ در حوزه سیاست، اقتصاد و امنیت ملی ایران بوده است. تاریخ روابط خارجی ایران بیانگر این واقعیت است که کشورهای فرانسه، اسپانیا، پرتغال، انگلیس و روسیه به‌عنوان بازیگران مداخله‌گر در حوزه سیاست و روابط خارجی ایران بوده‌اند. از سال ۱۹۴۵ به بعد، ایالات‌متحده در بحران‌های اجتماعی، سیاسی و روابط خارجی ایران، نقش تاثیرگذار و تعیین‌کننده‌ای داشته است.

 

۱- چرایی بی‌اعتمادی جامعه نسبت به توافق ۲۵ ساله

 

هرگاه اعتماد جامعه نسبت به محیط پیرامونی و کارگزاران حکومتی محدود شود، در آن شرایط تفاسیر آنان براساس نشانه‌هایی از سوءظن و برداشت نادرست از واقعیت موضوع شکل می‌گیرد. در عصر موجود، پدیده «دیپلماسی عمومی» و «شبکه‌های مجازی» به‌عنوان بخشی از سازوکارهای کنش نهادها، شبکه‌ها و بازیگران بین‌المللی برای ایجاد «فضای وارونه»، «آشوب» و «تشدید بی‌اعتمادی» محسوب می‌شود. هر یک از ابزارها و انگاره‌های یاد شده می‌تواند موضوع اعتماد و بی‌اعتمادی در حوزه سیاست، جامعه و روابط خارجی ایران را بازتولید نموده یا پوشش ‌دهد.

 

در شکل‌گیری چنین ادراک و قالب تحلیلی که مبتنی بر نشانه‌هایی از بی‌اعتمادی ساخت اجتماعی نسبت به روندهای سیاست خارجی است، سه عامل بسیار اساسی و بنیادین وجود دارد. نکته اول آن است که «اطلاع‌رسانی» دقیقی درباره موضوع به انجام نمی‌رسد. حتی در بخشی از توافق ۲۵ساله ایران و چین به این موضوع اشاره شده که مقامات سیاسی باید حفاظت توافق انجام شده را رعایت کنند. نکته دوم مربوط به «تفسیر وارونه‌ای» است که از سوی رسانه‌های بین‌المللی، شبکه‌های مجازی و گاه برخی از سلبریتی‌ها در زمینه موضوع توافق ارائه می‌شود. نکته سوم ارتباط مستقیم با شکل‌بندی‌های ساختاری نظام بین‌الملل دارد.

 

برخی از تحلیلگران ایرانی در فضای موجود به این موضوع اشاره دارند که تحریم‌های اقتصادی آمریکا و فشارهای بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی، منجر به افزایش سطح مداخله‌گرایی قدرت‌های بزرگ در ارتباط با ایران می‌شود. افزایش سطح و حوزه مداخلات اعمال شده از سوی بازیگران بین‌المللی در دوران حکومت حسن روحانی، منجر به انعقاد سه توافق مبهم در روابط ایران با آمریکا در قالب برنامه جامع اقدام مشترک، توافق با روسیه در چارچوب رژیم حقوقی دریای خزر و توافق با چین در چارچوب موافقت‌نامه همکاری‌های ۲۵ساله چندجانبه گردیده است. هر یک از سه توافق یاد شده با سطح خاصی از انتقاد اجتماعی، تخصصی و ارزیابی‌های مبهم از سوی شبکه‌های بین‌المللی همراه شده است.

 

تکرار ادبیات انتقادی نسبت به توافق شکل‌گرفته با چین، بیانگر این واقعیت است که اولا سیاست خارجی روحانی مبتنی بر نشانه‌هایی از سیاست ابهام بوده است. سیاست ابهام، چالش‌های واقعیت‌های راهبردی را با تاخیر منعکس می‌سازد. ثانیا دولت نتوانست زمینه لازم برای توجیه و متقاعدسازی متخصصان و گروه‌های اجتماعی را فراهم آورد و نکته سوم آنکه هنوز جامعه ایران قالب‌های رویاگرایانه را دستمایه مفاهیم تحلیلی خود کرده و احساس می‌کند که در فضای سیاست بین‌الملل در موقعیت ابتکار عمل راهبردی نسبت به قدرت‌های بزرگ قرار دارد.

 

۲- ریشه‌های تاریخی مداخله قدرت‌های بزرگ در ارتباط با ایران

 

قدرت‌های بزرگ و بازیگران منطقه‌ای عموما تلاش دارند تا شکل تحریف شده‌ای از روابط سوژه سیاست خارجی خود با سایر کشورها را منعکس سازند. در سال‌های پایانی قرن ۱۹ و دو دهه اولیه قرن ۲۰، مبنای روابط خارجی ایران با قدرت‌های مداخله‌گر بین‌المللی را «سیاست بازی بزرگ» تشکیل می‌داد. در این فرآیند، نشانه‌هایی از «موازنه مثبت» در روابط ایران با روسیه و انگلیس به‌وجود آمده بود. نکته قابل‌توجه آن است که مرحوم مدرس با طرح «سیاست عدمی» و محمد مصدق رهبر ناسیونالیسم ایرانی در دهه ۱۹۴۰ با انگاره «سیاست موازنه منفی» تلاش نمودند تا با نشانه‌های سیاست بازی بزرگ مخالفت نمایند.

 

در سال‌های دهه ۱۹۵۰ ایران از سیاست اتحاد و ائتلاف با قدرت‌های بزرگ بهره گرفت. ساختار دوقطبی ضرورت چنین سازوکارها و فرآیندی را بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت. کودتای آیزنهاور علیه مصدق بیانگر این واقعیت است که ایران برای تثبیت موقعیت سیاسی و ساختاری خود نیازمند آن است تا سیاست همکاری و ائتلاف را در تعامل با قدرت‌های بزرگ شکل دهد. چنین فرآیندی مبتنی بر چندجانبه‌گرایی تاکتیکی و راهبردی با قدرت‌های بزرگ در بسیاری از دوران‌های تاریخی به‌وجود آمده و آثار خود را در ذهنیت اجتماعی و فرهنگ سیاسی ایران به‌جا گذاشته است.

 

الگوی کنش ایران با روسیه و چین نشان می‌دهد که ضرورت‌های حکمرانی بر نشانه‌هایی از همکاری‌های چندجانبه تاکید دارد. نظریه‌پردازان ساختارگرای روابط بین‌الملل به این موضوع اشاره دارند که اگر کشوری مانند ایران سطح روابط خود را با قدرت‌های بزرگ بین‌المللی ارتقا دهد، در آن شرایط زمینه برای ظهور تنش‌زدایی موسع در رفتار سیاست خارجی ایران فراهم خواهد شد. شاید بتوان اجلاسیه وین که از اوایل آوریل۲۰۲۱ درباره سیاست هسته‌ای ایران شکل گرفته را انعکاسی از چندجانبه‌گرایی نوظهور در حوزه روابط و سیاست خارجی ایران دانست.

 

۳- واقعیت‌های توافق ۲۵ ساله ایران و چین

 

اگرچه توافق ایران و چین مانند برنامه جامع اقدام مشترک و قرارداد رژیم حقوقی دریای خزر با روسیه دارای نشانه‌هایی از ابهام کارشناسی و تخصصی است، اما اگر خواسته باشیم واقعیت توافق ایران و چین را مورد ارزیابی قرار دهیم، باید به نقش ساختاری چین و ایران در سیاست جهانی اشاره شود. عدم‌توجه به واقعیت‌های ساختاری بازیگران منجر به ابهام در فضای ادراکی آنان در ارتباط با تعهدات بین‌المللی خواهد شد. عبور از قالب‌های رویاگرایانه و ایده‌آلیستی نیازمند آن است که به واقعیت‌های ذیل توجه شود:

 

*ایران در زمره بازیگران منطقه‌ای است. بازیگران منطقه‌ای برای ایفای نقش جهانی عموما با سیاست‌های مقابله‌جویانه و محدودکننده قدرت‌های بزرگ و بازیگران منطقه‌ای روبه‌رو می‌شوند. ایران در چهار دهه گذشته با تحریم‌های اقتصادی و سیاست‌های امنیتی محدودکننده ایالات‌متحده و بازیگران منطقه‌ای روبه‌رو بوده است. ایران برای ایجاد ثبات منطقه‌ای و ارتقای سطح قدرت راهبردی خود نیازمند متنوع‌سازی همکاری‌ها در چارچوب ائتلاف‌های فروملی، منطقه‌ای و بین‌المللی خواهد بود.

 

* ایران در زمره کشورهای در حال توسعه است. کشورهای درحال توسعه برای ارتقای موقعیت خود نیازمند بهره‌گیری از سازوکارهای اقتصاد جهانی هستند. ایران در سه دهه گذشته تلاش قابل‌توجهی برای جلب حمایت و همکاری‌های چندجانبه با نهادهای اقتصادی بین‌المللی مانند صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی به انجام رسانده است. هنوز سازمان تجارت جهانی ایران را به عضویت خود نپذیرفته و سایر نهادهای بین‌المللی نیز محدودیت‌های خود در برابر ایران را ادامه می‌دهند.

 

* اگرچه در مواد اولیه توافق ایران و چین مانند قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله، مفهوم «شناختن حق حاکمیت برابر» مورد توجه قرار گرفته، اما واقعیت آن است که کشور سرمایه‌گذار از آزادی عمل بیشتری برای به‌کارگیری سرمایه، تکنولوژی و قالب‌های مدیریتی خود در همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار است. بنابراین طبیعی به‌نظر می‌رسد که همکاری‌های چین با ایران در چهار حوزه انرژی، فناوری، صنعت و زیرساخت معطوف به مزیت نسبی برای بازیگر سرمایه‌گذار خواهد بود.

 

* موضوع همکاری‌های ایران و چین در توافق ۲۵ ساله در حوزه‌های اقتصادی، نظامی، دانشگاهی، تکنولوژیک، گردشگری، راهبردی، امنیتی و مبارزه با تروریسم و در نهایت همکاری در نهادهای بین‌المللی خواهد بود. هدف اصلی این‌گونه همکاری‌ها آن است که زمینه برای درهم‌تنیدگی حوزه اقتصاد توسعه در ایران فراهم شود. ضرورت‌های اقتصاد توسعه ایجاب می‌کند تا همکاری‌های ایران و چین در حوزه نفت، انرژی‌های تجدیدپذیر، گسترش بزرگراه، خط آهن و اتصالات دریایی در راستای «ابتکار کمربند جاده» گسترش یابد.

 

* توافق ایجاد شده در حوزه کلیات شکل گرفته و به همین دلیل هر بخش از «چارچوب همکاری‌های توافق شده» بین ایران و چین باید در آینده زمینه تنظیم قراردادهای اجرایی را فراهم آورد. طبعا در چنین شرایطی، مجلس به موجب اصل ۷۷ قانون اساسی نسبت به موضوع توافق و تنظیم قرارداد پیش‌بینی شده، نقش سیاسی فعال‌تری را عهده‌دار خواهد شد.

 

* نظریه‌پردازانی مانند فرید زکریا در کتاب «جهان پساآمریکایی» و گراهام آلیسون در کتاب «جنگ محتوم و تله توسیدید» به این موضوع اشاره دارند که چین در آینده سیاست و اقتصاد جهانی نقش محوری خواهد داشت. این گروه از نظریه‌پردازان ساختاری نظام‌ بین‌الملل تلاش دارند تا الگوی کنش هر بازیگر در محیط منطقه‌ای و سیاست جهانی را براساس سطح و جایگاه آنان در موازنه قدرت بین‌المللی تبیین کنند.

 

* همکاری با یکی از قدرت‌های بزرگ اگر در راستای حوزه اقتصاد و امنیت توسعه‌گرا در ایران باشد، طبیعی است که مطلوبیت‌های لازم را برای جمهوری اسلامی ایجاد می‌کند. هرگونه قضاوت زودهنگام درباره توافق ایران و چین در چارچوب موجود با واقعیت‌های ساختاری قراردادهای دوجانبه و چندجانبه مغایرت دارد.

 

* در فضای موجود، رسانه‌های بین‌المللی عموما تلاش دارند تا احساس کنش انتقادی با رویکرد ناسیونالیستی در جامعه ایرانی را تقویت کنند. در ساختار موازنه قدرت و ساختار دوقطبی، رسانه‌های بین‌المللی عموما بر نقش مخرب روسیه و اتحاد شوروی تاکید داشتند در فضای موجود سیاست جهانی که نشانه‌هایی از موازنه موسع نظام بین‌الملل را منعکس می‌کند، چین به‌گونه اجتناب‌ناپذیر نقش موثری ایفا خواهد کرد.

دنیای اقتصاد

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: