اقتصاد ایران در سالهای ابتدایی دهه 1350 با افزایش ناگهانی درآمدهای نفتی روبهرو شد. سرریز این درآمدها، اقتصاد ایران را به بیماری هلندی مبتلا کرد. برخی بیماری هلندی را یکی از عوامل شکلگیری انقلاب اسلامی میدانند که موجب ایجاد نارضایتیها شد و ائتلافی نانوشته میان بازاریان، روحانیت و دانشجویان شکل گرفت که به وقوع انقلاب شتاب بخشید. در گفتوگو با دکتر موسی غنینژاد این پرسش را مطرح کردیم که چگونه بیماری هلندی، بهعنوان کاتالیزوری قدرتمند، نارضایتیهای موجود را به نقطه جوش رساند و انقلاب اسلامی را شکل داد؟
در ادبیات اقتصادی، بیماری هلندی به پیامدهای منفی ناشی از ورود ناگهانی درآمدهای منابع طبیعی گفته میشود. به نظر شما، آیا میتوان اقتصاد ایران در دهه ۱۳۵۰ را نمونهای کلاسیک از بروز بیماری هلندی دانست؟ و اگر بله، این پدیده چه تبعاتی برای ساختار اجتماعی و اقتصادی آن دوره داشت؟
ابتدا توضیحی درباره مفهوم بیماری هلندی بدهم. در دهه ۱۹۷۰ در هلند اتفاقی میافتد و آن هم این است که منابع گاز زیادی در آنجا کشف میشود و آنها شروع به صادرات گاز میکنند، صادرات گاز باعث افزایش درآمدهای ارزی هلند و تقویت پول ملی آن کشور میشود و این تقویت پول به صادرات هلند آسیب میزند، یعنی کالاهای هلندی به علت بالا رفتن نرخ ارز ملی گران و در بازار با رقابتهای شدید مواجه میشوند و این باعث رکود اقتصاد هلند میشود. هلند کشوری بود که اقتصاد آزاد داشت، بنابراین اقتصاددانان کنجکاو میشوند که ببینند چه اتفاقی افتاده، بعد از بررسی اسم این اتفاق را «بیماری هلندی» میگذارند. این اتفاق وقتی که شما به صورت اختیاری نرخ ارز را بالا میبرید یا پول ملی را تقویت میکنید هم ممکن است اتفاق بیفتد. در ایران به تواتر موارد مشابه اتفاق افتاده، ولی اشکال آن متفاوت بوده است. اولینبار این اتفاق در دهه 1350 در ایران رخ داد، اما آن زمان هنوز مفهوم بیماری هلندی رایج نشده بود، ولی اقتصاددانها متوجه بودند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت خیلی بالا میرود، و باعث میشود که پول ملی یعنی ریال نسبت به ارزهای خارجی تقویت شود و این موضوع به صادرکنندهها لطمه میزند، زیرا صادرکننده نمیتواند کالایش را در بازار بینالمللی صادر کند. آن زمان در ایران صنایع زیادی رونق گرفته بود، مثلاً تولیدات لوازم خانگی صادرات زیادی به کشورهای مجاور و کشورهای حاشیه خلیج فارس داشت. وقتی درآمدهای ارزی بالا میرود، پول ملی تقویت میشود، واردات ارزان و صادرات گران میشود، تولیدکنندههای داخلی دیگر هیچ انگیزهای برای صادرات ندارند و ترجیح میدهند که واردکننده باشند، یعنی همان کالاهایی را که خودشان تولید میکردند، وارد کنند، چرا که اگر جنس خارجی را میفروختند برایشان بهصرفهتر بود و این اتفاق به تولید داخلی ما در دهه 1350 لطمه زد و بخشی از تولیدکنندههای ایرانی و صنایع از این مسئله آسیب میبینند و بهشدت ناراضی میشوند، زیرا دیگر صرفهای در تولید نبود. برخی معتقدند افزایش نارضایتیها در داخل کشور که به انقلاب سال 1357 انجامید، ریشههای اقتصادی داشت و یکی از عواملش هم همین بیماری هلندی بود.
برخی تحلیلگران، بیماری هلندی را نه بهعنوان عامل اصلی انقلاب ۱۳۵۷، بلکه بهمثابه عاملی شتابدهنده معرفی میکنند. آیا از منظر شما این تعبیر قابل دفاع است؟ و اگر چنین است، عوامل ریشهای انقلاب کدامها بودند؟ بیماری هلندی چگونه میتوانست نارضایتیهای پیشین را به نقطه جوش برساند؟
من بارها گفتهام، اینجا هم تکرار میکنم، علت اصلی انقلاب سال 13۵۷ به هیچ وجه جنبه اقتصادی نداشت. بیماری هلندی باعث نارضایتی تولیدکنندههای صنعتی شد و به دولت معترض شدند. علاوه بر این، مشکلات اقتصادی دیگری هم به وجود آمد. در دهه 1350، تورم بالا هم باعث کم شدن قدرت خرید مردم و افزایش نارضایتیها شد، اما اینها به هیچ وجه علت اصلی انقلاب اسلامی نیستند. این انقلاب دلایل خیلی زیادی داشت که من اینجا فقط به مهمترین آنها اشاره میکنم. عرض کردم که عدهای از فعالان اقتصادی در داخل کشور از بیماری هلندی یعنی افزایش درآمدهای ارزی لطمه دیدند، ولی عدهای هم بهشدت سود بردند. چه کسانی از این وضعیت سود بردند؟ واردکنندهها، تجار و بازاریها صاحب پولهای بادآورده شدند. اگر گزارشهای اقتصادی و پژوهشهای علمی آن زمان را نگاه کنید، بازار اصلاً ناراضی نبود، درآمد بازاریها و تجار و بهطور کلی واردکنندهها بهشدت بالا رفته بود و آنها اصلاً نمیتوانستند ناراضی باشند، اما همین بازاریها کمک زیادی به انقلابیون کردند که به خاطر نارضایتی اقتصادی نبود، بلکه علل دیگری داشت. نارضایتی بازار بعدتر اتفاق افتاد که بهعنوان مبارزه با گرانفروشی تعدادی از فارغالتحصیلان یا دانشجویان دانشگاهها را در قالب حزب رستاخیز بسیج کردند که آمدند و برای بازاریها و اصناف مزاحمت ایجاد کردند. در واقع باید گفت عامل تعیینکننده انقلاب اسلامی، علل اقتصادی نبود. در مجموع هم اگر به سالهای 1356 و 1357 که نهضت انقلابی اوج گرفت، نگاه کنیم، نسبت به گذشته، میانگین درآمد مردم بالا رفته بود و هیچوقت تا آن زمان، وضع اقتصادی مردم ایران به خوبی آن سالها نبود، و در آن مقطع وضع اقتصادی مردم در مجموع بهتر شده بود. البته نابرابری افزایش پیدا کرده، نابرابری اقتصادی و درآمدی هم نارضایتیهایی ایجاد کرده بود، ولی اینکه بگوییم فقر باعث انقلاب شد، یاوهگویی است. به نظر من علت اصلی انقلاب اسلامی آن ایدئولوژی است که از دهه ۱۳۲۰ در ایران شکل گرفت و افکار عمومی را شکل میداد. اندیشههای ایدئولوژیک ضدسرمایهداری، ضدبیگانه و گرایشهای سوسیالیستی و اسلام سیاسی انقلابی که آن هم رنگ و بوی سوسیالیستی داشت، اینها عامل انقلاب ایران بودند. در مجموع هم نگاه کنید، در دهه 1340، صنایع جدید راهاندازی شده، اوضاع اقتصادی خیلی بهتر شده، وضع اقتصادی روشنفکران خوب شده و به جز اوضاع کشاورزی که به دلیل اصلاحات ارضی دچار مشکل شده بود، در بقیه زمینهها وضع اقتصادی ایران مطلوب بود. علت اصلی انقلاب را باید جای دیگری جستوجو کرد، در همان ایدئولوژی. اندیشههای ایدئولوژیک وارداتی، اندیشههای چپ ضدسرمایهداری، ضدامپریالیستی و با گرایشهای اسلامی که آن هم به معنای بازگشت به خود است، یعنی نوعی راهحل پیدا کردند برای تقبیح بیگانه و امپریالیسم و مجموعه اینها به انقلاب ۵۷ منتهی میشود. انقلابی که ایدئولوژیاش کاملاً ضد سرمایهداری، بیگانهستیزانه و در قالب ضد امپریالیستی با گرایشهای سوسیالیستی بوده و هست، اینها باعث انقلاب شد.
دولت پهلوی چگونه به افزایش ناگهانی درآمدهای نفتی واکنش نشان داد؟ و آیا سیاستهای اقتصادی اتخاذشده در آن دوران، بهویژه در زمینه بودجهریزی و واردات، موجب تشدید نارضایتیهای عمومی شدند؟
به نظر من سیاستهای کاملاً اشتباهی بود که به بیماری هلندی دامن زد. توضیح دادم که بیماری هلندی باعث میشود بدون اینکه دولت دخالتی بکند، پول داخلی قوی شود و بنابراین صادرات لطمه ببیند و واردات تشویق شود. در ایران هم این اتفاق افتاد. تورم بهشدت بالا رفت، به دلیل افزایش درآمدهای ارزی پول زیادی برای توسعه زیرساختها تزریق شد که همه اینها باعث تورم بیسابقهای شد، تورم تکرقمی دهه 1340، در دهه 1350 دورقمی شد و در سالهای 1354، 1355 به حدود 25 درصد رسید که بیسابقه بود و فوقالعاده باعث نارضایتی شد. یک علت اینکه دولت دخالت میکند و مامورانش را برای سرکوب قیمتها به بازار میفرستد که موجب نارضایتی بازاریها میشود، همین تورم است. در واقع همان اشتباهی را که سیاستگذاران بعد از انقلاب بارها مرتکب شدند، آن دوره هم اجرا کردند و تورم را با گرانی اشتباه گرفتند. فکر میکردند که گرانفروشی اصناف باعث تورم شده، آمدند بازار و بگیروببند کردند که برای ما پدیده آشنایی است و بعد از انقلاب، بارها شاهد آن بودهایم که در مقاطع مختلف دولتهای جمهوری اسلامی هم همین کار را کردهاند. در واقع تصور میکردند که با سرکوب قیمتها میشود تورم را کنترل کرد که البته کاملاً بیهوده بود. همین سیاستگذاری اقتصادی اشتباه قبل از انقلاب هم بهرغم توصیه اقتصاددانان اجرا شد.
پیشنهاد اقتصاددانان این بود که به دلیل تورم بهتر است قیمت ارز را با نرخ تورم داخلی و خارجی تعدیل کنیم، در آن زمان قیمت دلار ۶۹ ریال بود، یعنی نزدیک هفت تومان. پیشنهاد اقتصاددانها این بود که چون تورم داخلی خیلی بالاتر از تورم بینالمللی است، بهتر است بانک مرکزی با سیاستهای پولی خودش، قیمت دلار را افزایش دهد و اگر اشتباه نکنم آن زمان قیمت حدود ۱۰ تا ۱۱ تومان را پیشنهاد میکردند و میگفتند اگر نرخ ارز را با تفاوت نرخ تورم داخلی و خارجی تعدیل کنیم، حدود ۱۰ تا ۱۱ تومان میشود که شاه بهشدت با این موضوع مخالفت و آنان را توبیخ میکند و میگوید دیگر این حرفها را نزنید، مردم میخواهند از پول نفت استفاده کنند. همان حرفهای پوپولیستی که زمان احمدینژاد هم گفته میشد. شاه تصورش این بود که درآمدهای ارزی که این اندازه رفته بالا، دیگر محدودیت منابع مالی از بین رفته و دولت میتواند حتی جایگزین بخش خصوصی شود و شروع به تولید در همه زمینهها کند، در صنعت و زیرساختها وارد شود، حتی کشاورزی و کشت و صنعت و ایران را به سطح یک کشور پیشرفته اروپایی برساند. شاه این حرفها را آن اواخر در کتاب «به سوی تمدن بزرگ» هم نوشته که منظور از تمدن بزرگ هم این بود که ایران از سال 1355 تا 1365، طی 10 سال، توسعه اقتصادیاش به سطح کشورهای اروپایی مثل ایتالیا و فرانسه برسد. اینها توهماتی بود که فقط میتوانست از ذهن کسی که به علم اقتصاد آگاهی ندارد، ساطع شود، وگرنه همان زمان در ایران اقتصاددانهایی بودند که هشدار میدادند این نوع هزینه کردنها و سرمایهگذاری درآمدهای نفتی در اقتصاد ایران باعث نارضایتی میشود و بوی خون میدهد و حتی ممکن است باعث انقلاب شود. این حرفها بارها در گزارشهای اقتصادی تکرار میشد، اما گوش شنوایی وجود نداشت و همه میدانستند که شاه مخالف انقباض اقتصادی و صرفهجویی در هزینههاست. شاه گوشش به این حرفها بدهکار نبود و نتیجه آن شد نارضایتیها و انقلاب. اینها جنبه اقتصادی انقلاب است، اما همانطور که عرض کردم، انگیزه اصلی مردم برای انقلاب اقتصادی نبود و نمیتوانست هم باشد.
یکی از گروههایی که در جریان انقلاب نقش مهمی ایفا کرد، بازاریان بودند. به نظر شما، کدام شکاف اقتصادی-اجتماعی بازاریان را به صف معترضان کشاند؟
این هم دقیقاً حاصل بیخردی است و سیاستگذاریهایی که در راس آنها شخص محمدرضا شاه بود، اینها اقتصاد را درست نمیفهمیدند و گوش به اقتصاددانها هم نمیدادند. وقتی دیدند که در جامعه تورم ایجاد شد، شروع کردند به بگیروببند، و این روی اصناف اثر خیلی بدی گذاشت، منظور ما از اصناف، فقط تجار بزرگ نیستند که از بحث قیمتگذاری و سرکوب قیمتها آسیب میدیدند، بقال و سوپرمارکتی و فروشنده خرد هم آسیب میدید، آنها را هم بازرسی میکردند، تهدید و توهین میکردند و حتی بازداشت میکردند. شاه حتی در کتاب به سوی تمدن بزرگ اصناف را تهدید میکند که اگر به گرانفروشی ادامه دهید، شما را به دادگاههای نظامی معرفی میکنیم و همه اینها باعث افزایش نارضایتیها شد. با وجود این، نارضایتیها به اندازهای نبود که باعث انقلاب و زیرورو کردن نظام سیاسی شود. اقتصاد مزید بر علت بود، ولی علت انقلاب، اصلاً خواستههای اقتصادی نبود، حتی رهبر انقلاب، امام خمینی آن زمان گفته بود ما برای خربزه انقلاب نکردیم که ارزان شود، انقلاب اهداف دیگری دارد و به خاطر مسائل اقتصادی نیست. در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی که بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی در سال آذر ۱۳۵۸ به تصویب رسید، هم آمده است که اقتصاد هدف نیست، وسیله است. یعنی چه؟ یعنی هدف رفاه مردم نیست، در این قانون اساسی، رفاه مردم و فعالیتهای اقتصادی وسیله است. وسیلهای برای اینکه ما نظام اسلامی برقرار کنیم. عدالت اجتماعی برقرار شود. البته این ایده عدالت و جنگ علیه مستکبرین و شعار مستضعفین علیه مستکبرین، به یکی از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شده بود.
در نهایت، آیا میتوان انقلاب ۱۳۵۷ را، دستکم تا حدی، بهعنوان پیامد «نفرین منابع» یا مدیریت نادرست درآمدهای نفتی در چهارچوب نظریههای اقتصاد سیاسی تبیین کرد؟
انقلاب حاصل نفرین منابع نبود، ولی آن هم مزید بر علت شد. اگر از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنیم، مسئله روشنتر میشود. مثلاً چرا در نروژ نفرین منابع اتفاق نمیافتد، آنجا هم یک کشور کوچک نفتی است که درآمدهای نفتی زیادی دارد، ولی بیماری هلندی آنجا رخ نمیدهد و خیلی خوب اقتصادشان را با درآمدهای بالای نفتی هماهنگ میکنند و نه مشکل اجتماعی به وجود میآید، نه مشکل اقتصادی. ولی چرا در ایران یا کشورهای مشابه، نفرین منابع رخ میدهد؟ نفرین منابع برمیگردد به طرز فکر حاکمان و سیاستگذاریهایی که میکنند. قبل از انقلاب دیدگاه اقتصادی شاه این بود که همه منابع بهدستآمده را بلافاصله هزینه کنیم، که به کجا برسیم؟ به تمدن بزرگ! بعد از انقلاب بلندپروازی از نوع دیگری جایگزین آن شد. شاه میگفت برای رسیدن به تمدن بزرگ، جامعه باید صنعتی شود. بعد از انقلاب منابع را برای چه میخواستیم؟ برای برقراری عدالت در دنیا، استقرار اسلام در دنیا، برای اینکه جنگ مستضعفین علیه مستکبرین را در همه دنیا پشتیبانی کنیم و ایران بشود امالقرای جهان اسلامی و انقلاب اسلامی را به همهجا صادر کنیم. پس مشکل نفرین منابع نیست، مشکل آن طرز فکری است که از این منابع استفاده میکند، مشکل آن ایدئولوژی حاکم بر حکومتهاست که این منابع را تبدیل به نفرین میکند، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن که با مقاصد متفاوت، میخواهند از این منابع برای اهدافی غیر از منطق اقتصادی استفاده کنند. قبل از انقلاب هم اقتصاددانان میگفتند از این منابع نباید اینگونه استفاده کرد، وگرنه به ضد خودش تبدیل میشود که شد. بعد از انقلاب هم دیدگاه غالب این بود که این منابع اصلاً برای تقویت اقتصاد نیست، برای این است که ما نهضتهای اسلامی را تقویت کنیم و در دنیا عدالت برقرار کنیم و با استکبار بجنگیم و... و نتیجهاش هم شد آنچه امروز میبینیم. اگر دقیقتر بخواهم بگویم، منابع به خودی خود بد نیستند، منابع زیرزمینی زیاد از نظر اقتصادی خوباند، این نوعِ استفاده از آنهاست که میتواند خوب یا بد باشد. ما چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، از این منابع درست استفاده نکردیم و با نفرین منابع روبهرو شدیم، ولی کسانی مثل نروژیها خوب استفاده کردند و با نفرین منابع روبهرو نشدند. بنابراین مشکل منابع نیستند، مشکل در رفتار انسانها با منابع است، مشکل در سیاستگذاری و طرز فکر حاکمان است.
منبع: هفته نامه تجارت فردا