پنج شنبه, 28 آبان 1394 11:25

روایت غلامحسین حسنتاش از به بازی گرفته‌شدن برنامه‌ها در دولت احمدی نژاد: با انگیزه‌های پوپولیستی خط انتقال گاز و برق نبریم

نوشته شده توسط

چیزی به آغاز اجلاس سران کشورهای دارنده گاز (مجمع GECF ) نمانده و دور سوم آن نیز بناست با حضور پوتین، که خود از بزرگ‌ترین کشورهای دارنده گاز محسوب می‌شود، برگزار شود؛ اجلاسی که از آن با عنوان اوپک گازی یاد می‌شود، اما غلامحسین حسنتاش، عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات بین‌المللی انرژی با اشاره به اینکه در دوره دولت‌های نهم و دهم همه‌چیز به بازی گرفته شد، می‌گوید: «با به‌وجودآوردن مجمع صادرکنندگان گاز (GECF) عملا دست دو رقیب‌مان -که یکی در صادرات از طریق خط‌ لوله بالفعل رقیب ماست و دیگری در صادرات «ال‌ان‌جی» رقیب بالقوه ماست- را در دست هم قرار دادیم و خودمان استفاده‌ای نکردیم». البته او یادآوری می‌کند که دولت یازدهم فعال شده است تا از این بستر استفاده کند و من امیدوارم بتوانیم در این مجمع، منافع خودمان را تعقیب کنیم. او در این مصاحبه که به دلیل مشغله کاری زیاد به صورت کتبی انجام شد، سعی کرد به سؤالات پاسخ کاملی دهد. هرچند که برخی از سؤالات به دلیل وقت اندک همچنان بی‌پاسخ ماند.

  ابتدا نگاهی به توفیقات دولت یازدهم در پیشبرد پروژه‌های مرتبط با پارس‌جنوبی داشته باشید. آیا می‌توان ادعا کرد دولت کنونی در این حوزه، عملکرد موفقی را داشته است؟
واقعیت این است که عملکرد دولت نهم و دهم در همه عرصه‌ها و خصوصا در بخش نفت آن‌قدر ضعیف و تأسف‌انگیز بوده است که هر عملکردی در مقایسه با آن مثبت است. بله طبیعتا پیشرفت‌ها خیلی بهتر بوده و اگر دولت دهم کشور را چنین دچار مخمصه جهانی نکرده بود و تحریم‌ها شدت نیافته بود، قطعا بهتر هم می‌توانست باشد.
 
ما در حوزه‌ تولید و مصرف گاز، یک پارادوکس داریم. از یک‌سو با توسل به پارس‌جنوبی به دنبال تولید و افزایش مستمر آن و ایفای نقش در سطح منطقه‌ای و جهانی هستیم و ازسوی‌دیگر در حوزه‌ مصرف هم ذیل عناوین توسعه‌ گازرسانی و همچنین گازرسانی به روستاها و مناطق محروم، درواقع به مصارف یارانه‌ای دامن می‌زنیم. این پارادوکس را چگونه می‌توانیم تحلیل کنیم.
این پارادوکس ذاتی نیست و ناشی از بی‌برنامگی و تصمیمات نادرست و نیز وضعیت بد مصرف است. اگر در سطح ملی به مسئله ارتقای راندمان انرژی بهای جدی داده شود و از حرف فراتر رود و به عمل بگراید و اگر راجع به انرژی‌رسانی به نقاط مختلف کشور و روستاها تصمیمات منطقی، بهینه و غیرپوپولیستی اتخاذ شود قطعا گاز کافی برای صادرات خواهیم داشت.
 
اساسا سه گروه عمده‌ مصرف در بخش گاز داریم که عبارتند از نیروگاه‌ها - صنایع عمده - بخش خانگی و تجاری. اگر آمارهای سال ١٣٩٣ را با سال قبل از آن مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که این بخش‌ها افزایش مصرف داشته‌اند. اکنون این سؤال مطرح است، این افزایش مصرف تا چه اندازه در راستای بهبود اوضاع کلان اقتصاد کشور نقش داشته است؟ آیا اساسا چنین ارتباطی را می‌توان تعریف کرد؟
متأسفانه بیشتر انرژی ما در بخش خانگی و خدماتی مصرف می‌شود نه در بخش تولید. گازی هم که تبدیل به برق می‌شود باز هم برق آن عمدتا در بخش مصرفی و نه مولد، استفاده می‌شود. هرچه مصرف گاز و برق و... در صنایع و بخش تولید بالا رود می‌تواند منعکس‌کننده بهبود تحرک اقتصادی در کشور و امیدوار‌کننده باشد و هرچقدر در بخش خانگی بالا می‌رود علامت چندان خوبی نیست.
 
یکی از مباحث مهم در محافل انرژی این است که آیا کشور با دراختیارداشتن حجم بالایی از ذخایر نفتی دنیا یا حتی داشتن سمت دبیر کل در مجمع جهانی کشورهای صادرکننده گاز، می‌تواند تأثیر مهمی در سطح بازارهای جهانی داشته باشد؟ چه شرایطی باید تجمیع شود تا چنین تأثیری اجرائی شود؟
می‌خواهم این سؤال را قدری به چالش بکشم. اولا آیا کشورهایی مثل آلمان و چین یا کره‌جنوبی که تأثیر مهمی در بازارهای جهانی کالاها و تجهیزات و خدمات دارند موفق‌تر هستند یا کشورهایی مثل روسیه و عربستان که به‌ظاهر تأثیر مهمی در بازارهای انرژی جهان دارند؟ به‌نظر من قطعا اولی‌ها؛ به اعتقاد من این سؤال در پارادایم فکری موجود حاکم بر اقتصاد کشور مطرح می‌شود و ما اگر به‌دنبال پارادایم توسعه بودیم شاید ترجیح می‌دادیم که همه منابع انرژی‌مان را صرف توسعه صنعت و تولید ملی کنیم و در همه بازارها تأثیر‌گذار باشیم و نه یک کالای خاص که آن‌هم ماده اولیه خدادای است و نه حاصل تولیدملی؛ ثانیا امروزه با متنوع‌شدن منابع انرژی و خصوصا امکان‌پذیرشدن توسعه منابع به‌اصطلاح نامتعارف هیدروکربنی، این امتیاز را دارد به سرعت از همان روسیه و عربستان هم گرفته می‌شود. متأسفانه بعضی‌ها دانسته یا ندانسته با بیش‌ازحد مهم‌کردن تأثیرگذاری بر بازارهای جهانی نفت و گاز می‌خواهند کماکان اقتصاد ایران را وابسته به صادرات آن نگه دارند و تا این هست همین آش است و همین کاسه.
تازه اگر هم بخواهیم در جهان انرژی، هم حرف داشته باشیم راهش فقط بیشتر تولیدکردن نفت و گاز نیست، ما باید مصرف داخلی نفت و گازمان را بهینه کنیم و منابع بیشتری را برای صادرات آزاد کنیم و از سایر منابع انرژی‌مان هم استفاده کنیم و مثلا در جایی که با هزینه‌ای بسیار کمتر می‌توان از انرژی‌های بادی و خورشیدی و بومی استفاده کرد با انگیزه‌های پوپولیستی خط انتقال گاز و برق نبریم.
 
مجموعه اعضای مجمع GECF چیزی حدود ٧٠ درصد از ذخائر جهانی گازطبیعی و قریب به‌٤٠ درصد از تجارت گاز از طریق خط لوله و ٨٥ درصد از تولید جهانی گازطبیعی مایع شده (LNG) را اداره می‌کنند. ازسوی‌دیگر در آمارهای جهانی شاهد هستیم که کشورمان سهمی در trade movement با ال‌ان‌جی ندارد. شما چند وقت قبل در جایی گفته بودید که ایران با توسل به مجموع موقعیت‌های خود، پتانسیل‌هایی در حوزه‌ خط ‌لوله و ال‌ان‌جی دارد. شما استدلال کرده بودید که قطر رقیب ایران در تجارت ال‌ان‌جی است و روسیه رقیب ایران در تجارت از طریق خط ‌لوله است که البته هر دو در مجمع حضور دارند. اکنون با توجه به مجموع شرایط، آیا هنوز بر همین استدلال خود باقی مانده‌اید؟ ضمن اینکه بفرمایید در استدلال شما مقوله‌ ترانزیت و سوآپ گاز چه نقشی دارد؟
اولا، خیلی روشن است که ما به ‌دلیل وسعت کشور و ارتباط (تنها با یک واسطه) با اتحادیه اروپا و درعین‌حال دسترسی با آب‌های آزاد، استعداد هر دو یعنی صادرات از خط ‌لوله و ال‌ان‌جی را داریم اما باید بررسی و مطالعه کنیم که کدام انتخاب یا انتخاب‌ها بهتر است. بله، درحال‌حاضر ما سهمی در تجارت ال‌ان‌جی نداریم. حرف من استعداد بالقوه بود که باید پس از مطالعه و بررسی اگر اقتصادی هم بود به فعلیت درآید؛ ثانیا؛ در دوره دولت نهم و دهم که همه‌چیز به بازی گرفته شد، من حرفم این بود که ما با به‌وجودآوردن مجمع صادرکنندگان گاز (GECF) عملا دست دو رقیبمان (که یکی در صادرات از طریق خط‌ لوله بالفعل رقیب ما است و دیگری در صادرات ال‌ان‌جی رقیب بالقوه ماست) را در دست هم قرار دادیم و خودمان استفاده‌ای نکردیم. البته دولت یازدهم فعال شده است که از این بستر استفاده کند و من امیدوارم ما بتوانیم در این مجمع منافع خودمان را تعقیب کنیم.
 
چنانکه می‌دانیم، یکی از عرصه‌های حضور بلندمدت و پایدار در بازار گاز، توسل به فناوری‌های نوین (مانند ال‌ان‌جی، جی‌تی‌ال، ال‌پی‌جی... و امثال آن) است. در چندساله‌ اخیر با توجه به رصد تحولات، کشورمان چه چشم‌اندازی برای توسعه‌ این شکل از حضور داشته است؟ این در حالی است که در این چند سال خبرهای چندانی از توسعه‌ این زمینه از صنعت گاز نداشته‌ایم؟ به نظر شما حضور در این زمینه‌ها تا چه حد حالت الزام پیدا کرده است؟
هرکدام از اینها که گفتید داستان متفاوتی دارد که من مجبورم به اجمال به آنها بپردازم. توسعه ال‌ان‌جی همان‌طور که اشاره کردم بستگی به مطالعات ما درباره آینده بازار جهانی گاز و انتخاب استراتژی بهینه صادراتی دارد. البته تردیدی ندارم که کشوری مانند ما با وسعت ذخایر گازی حتما باید در فناوری آن وارد شود، ضمن اینکه واحد‌های کوچک‌مقیاس ال‌ان‌جی کارکردهای دیگری دارند، مثلا برای یک روستای دورافتاده که هزینه خط‌ انتقال بسیار بالاست، ممکن است گاز طبیعی مایع‌سازی شود و به‌صورت ال‌ان‌جی منتقل شود یا اخیرا در آمریکا و چین برای سوخت خودروهای بسیار سنگین از ال‌ان‌جی استفاده می‌کنند. ما در این زمینه‌ها کم کار کرده‌ایم. در مورد جی‌تی‌ال که اصطلاحی است برای تبدیل گاز به فرآورده‌های نفتی، باید بگویم این فناوری بیش از ٩٠ سال سابقه دارد، ولی بررسی‌های من نشان می‌دهد هنوز از نظر بازدهی فرایند و هزینه یا قیمت تمام‌شده فراورده‌های تولیدی، دچار مشکل است و اگر این مشکلات حل شود تحول شگرفی در بازارهای نفت و گاز ایجاد خواهد کرد. بنابراین تعقیب تحولات آن و پیگیری فناوری‌های آن برای ما که منابع سرشار گازی داریم بسیار مهم است، اما نمی‌توان قضاوت کرد که سرمایه‌گذاری بر واحدهای صنعتی بزرگ مقیاس آن، اقتصادی باشد. معمولا آنها که در ایران دنبال این‌کار بوده‌اند نیز می‌گویند گاز را به ما مفت بدهید که طرحمان اقتصادی شود! اما در سطح فناوری و در مسیر آن تحولی که اشاره کردم و با یک ابداع جدید می‌تواند رخ دهد، حتما باید فعال باشیم. کمتر شرکت معتبر نفتی در دنیا وجود دارد که یک واحد کوچک تحقیقاتی جی‌تی‌ال نداشته باشد. ولی ما کمتر کار کرده‌ایم اگر هم کار کرده‌ایم، استمرار نداشته است. در کل برای کشور ما همه فناوری‌های گازی مهم است و باید روی آنها تحقیقات بشود.
ال‌پی‌جی ترکیبی از بوتان و پروپان است که هم در استخراج از میادین گازی به‌عنوان یک فراورده جنبی تولید می‌شود و هم در پالایشگاه‌های نفتی، بنابراین چه در ایران و چه در جهان تولید آن روبه‌ افزایش است در صورتی‌که مصرف آن به سرعت روبه کاهش است، چراکه قبلا مصرف آن عمدتا در پخت‌وپز بوده که با گاز‌رسانی‌ها جایگزین شده و می‌شود. به همین دلیل با فزونی عرضه بر تقاضا، قیمت جهانی آن دائم در حال کاهش است درحالی‌که تا چند سال پیش قیمت آن بسیار نزدیک بنزین بود، اما حالا حدود ٢٠٠ دلار در تن پایین‌تر از بنزین است. بنابراین ما حتما باید برای گاز مایع برنامه داشته و بررسی‌های من نشان می‌دهد یکی از بهترین راهکارهای آن، گسترش آن به‌عنوان سوخت خودرو است که به سرعت می‌تواند جایگزین بنزین شود و اگر از سال‌ها پیش این سیاست را در پیش گرفته بودیم شاید‌ میلیاردها دلار زیان واردات بنزین‌گران را نمی‌دادیم، در صورتی که ال‌پی‌جی را ارزان صادر می‌کردیم و پول آن هم (به دلایل تحریم) بر نمی‌گشت. تردیدی نیست کل شبکه انرژی کشور و تک‌تک حامل‌های انرژی نیازمند برنامه‌ریزی هستند.
 
ایجاد تعهد صادراتی در بخش گاز را تا چه اندازه در راستای منافع کشور می‌دانید؟ به طور اخص دراین‌باره به دو قرارداد عراق و عمان اشاره می‌کنیم. با توجه به اوضاع مصارف داخلی کشور این‌گونه تعهدها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در دولت دهم من یادداشتی نوشتم که: «صادرات با عراق با کدام گاز»، چون آن موقع تولید و پارس‌جنوبی، رها شده بود و کمبود گاز داشتیم و می‌رفتند تعهد ایجاد می‌کردند. اگر به تولید توجه شود و خصوصا همان‌طور که اشاره کردم، کنترل و بهینه‌سازی مصرف جدی ‌گرفته شود، صادرات به کشورهای همسایه البته در چارچوب قراردادهای محکمی که پول ما را نخورند، بسیار خوب است. در مورد عمان باید توجه داشت که این کشور صادرکننده ال‌ان‌جی بوده است و به دلیل کاهش تولید داخلی گاز طبیعی‌اش، واحدهای ال‌ان‌جی‌اش زیر ظرفیت کار می‌کنند و گاز را برای آنها می‌خواهد. من چند سال پیش در مقاله‌ای پیشنهاد کردم که خوب است ما قرارداد تبدیل گاز با عمان منعقد کنیم؛ یعنی گاز بدهیم و معادل آن ال‌ان‌جی تحویل بگیریم و از این طریق وارد تجارت و بازار ال‌ان‌جی شویم و آشنایی و ورود به این بازار پیداکنیم، البته شاید آن زمان با روابط جهانی تیره‌‌وتار ما، این امکان وجود نداشت ولی الان شاید بشود پی‌گرفت.
 
مدتی است که مقوله‌ صادرات گاز به اروپا در محافل مطرح شده است. صرف‌نظر از مباحث تبلیغاتی، از منظر کارشناسی چه موضعی باید درباره صادرات گاز به اروپا اتخاذ کرد؟ مقامات وزارت نفت در این زمینه مواضع شفافی که دال بر استقبال از این رویکرد باشد؛ اعلام نکرده‌اند. با این اوصاف آیا ذیل راهبرد متنوع‌سازی منابع تأمین گاز که گفته می‌شود از اولویت‌های راهبردی اروپاست؛ می‌توان نقشی برای ایران قائل بود؟ این در حالی است که مقامات وزارت نفت با تأیید حضور شرکت‌های اروپایی در جمع متقاضیان دریافت گاز ایران، اولویت نخست صادرات گاز را کشورهای حاشیه خلیج‌فارس عنوان کرده و گفته‌اند که هرچند بازار گاز اروپا را نمی‌توان نادیده گرفت، اما با توجه به اولویت‌ها، صادرات گاز به اروپا در مراحل بعدی قرار دارد.
اروپایی‌ها بر متنوع‌سازی مبادی تأمین گاز خود اصرار دارند خصوصا که با تحولات اوکراین و تحولات لیبی و مصر و شمال آفریقا ریسک دو منبع و مبدأ اصلی واردات‌شان بیشتر هم شده است و وابسته کردن اروپا به گاز ایران از جهات سیاسی امنیتی هم می‌تواند مهم باشد. به نظر من منافاتی هم با صادارت به خلیج‌فارس ندارد برای اینکه تقاضای کشورهای خلیج‌فارس هم خیلی بالا نیست و هم اوج و فرود مصرفشان برعکس اروپاست.
من فکر می‌کنم بعضی ملاحظات و محذورات سیاسی مثل آزرده‌نکردن روس‌ها، علت عدم شفافیت یا تضاد مواضع است

 اکنون در شرایط بعد از توافق‌ با ١+٥، به احتمال قریب‌به‌یقین شاهد حضور سرمایه‌گذاری‌های خارجی در صنعت نفت هستیم. در این شرایط به نظر شما استراتژی وزارت نفت در جذب سرمایه‌گذاری خارجی در بخش گاز؛ باید بر چه مبنایی استوار باشد؟ منظور این است که در صورت حضور شرکت‌های بین‌المللی و با توسل به سرمایه و فناوری‌های آنها، به طور اختصاصی در صنعت گاز باید این سرمایه‌ و فناوری را به کدام بخش از صنعت گاز سوق داد؟ آیا اولویت خاصی برای جهت‌دهی این سرمایه‌ها می‌توان تعریف کرد؟ آیا اساسا باید قائل به چنین اولویت‌بندی‌هایی باشیم یا خیر؟ 
قطعا باید اولویت‌بندی داشته باشیم وگرنه سرمایه‌گذاران جاهایی را انتخاب می‌کنند که منافع خودشان را به حداکثر برسانند. من قویا معتقدم که در بخش انرژی و ازجمله گاز، اولویت اول ما باید جذب سرمایه و فناوری برای بهینه‌سازی مصرف و ارتقای راندمان انرژی و بهبود‌دادن به شاخص شدت انرژی باشد و باید به اصطلاح سرمایه‌گذاری بر آزاد کردن انرژی از طریق افزایش کارایی را به تولید انرژی جدید از طریق توسعه میادین نفت و گاز یا توسعه نیروگاه‌ها و پالایشگاه‌ها، ترجیح بدهیم چون در این مسیر پتانسیل عظیمی برای کاهش مصرف داخلی به نفع صادرات داریم. پس از آن اولویت با توسعه میادین مشترک است و بعد پروژه‌های مهم نیمه‌تمام مانده مثل پالایشگاه ستاره خلیج‌فارس و پروژه‌های جمع‌آوری گازهای سوزانده است، به نظر من واقعیت این است که در طول برنامه ششم به بیشتر از این هم نمی‌رسیم
 
یکی از مواردی که باید مورد اشاره قرار گیرد، مقوله‌ تزریق گاز به میادین نفتی و گازی است. این مورد را تحت یک راهبرد مشخص در قالب چند اولویت بررسی می‌کنند مثلا اینکه آیا باید گاز را صادر کرد؟ آیا باید گاز را به میادین تزریق کرد؟ آیا به‌نظر شما تاکنون صنعت نفت کشورمان توانسته به ترکیب بهینه‌ای از این اولویت‌ها دست پیدا کند؟ تاکنون هم رقم دقیقی دراین‌باره منتشر نشده یا ما آن را ندیده‌ایم. به‌هرحال از مجموع شرایط می‌توان نتیجه گرفت که در مقایسه با نیاز واقعی میادین، رقم درخورتوجهی به میادین تزریق نمی‌شود؟ 
فکر می‌کنم حداقل تا زمانی که قیمت‌های گاز در نقاط مختلف جهان تابع قیمت‌های نفت و همواره پایین‌تر از آن است. تزریق گاز در میادین نفتی برای افزایش بازیافت بسیار مهم است و چندین مطالعه هم این را تأیید کرده است. همان‌طور که مکرر اشاره کردم اگر مصرف را بهینه کنیم برای هر دو یعنی تزریق و صادرات، جا داریم. متأسفانه در تمام برنامه‌ها، کمتر از یک سوم تکلیف برنامه گاز به میادین نفتی تزریق شده و میادین نفتی که زبان و نماینده هم ندارند اولین قربانی کمبود گاز بوده‌اند. بازهم می‌گویم بخش انرژی کشور و زیر بخش مهم هیدروکربنی آن نیاز به نقشه راه دارد و بدون آن منابع اتلاف خواهد شد

 منبع: شرق

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: