یکشنبه, 05 آذر 1396 14:32

حسین راغفر: شریعتی و پاسخ به آینده

نوشته شده توسط

سایت اکنون ماو شریعتی نوشت: ششمین پنل سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» با عنوان «بازسازی سوسیالیسم و نقد نئولیبرالیسم» با مدیریت سارا شریعتی برگزار شد. دکتر حسین راغفر بحث شریعتی و پاسخ به آینده را طرح کرد و طی آن به شرح وضعیت حاکم بر اقتصاد جهانی در دوران کنونی پرداخت. دکتر یوسف اباذری در بحثی با عنوان «شریعتی و عبور از نئولیبرالیسم» به خطرات ناشی از بنیادگرایی بازار در بروز فاشیسم و جدایی‌طلبی قومی پرداخت و با تاکید بر اینکه تمرکز شریعتی بر شیعه، شیعه‌ی آزادیخواه و عدالت‌طلب جهانی است، این رویکرد شریعتی را مغایر با رویکرد کسانی چون کربن، فردید و نصر تلقی کرد. در نهایت آرمان ذاکری در بحثی با عنوان « سوسیالیسم اخلاقی شریعتی به ‌مثابه پروژه اجتماعی» به تنش مداوم میان دو تیپ فایده‌گرا و انسان‌گرا در طول تاریخ اشاره کرد که در اندیشه‌ی شریعتی صورت‌بندی شده و در عصر ما نیز همچنان واجد کاربرد است.

 

حسین راغفر: شریعتی و پاسخ به آینده

از نظر شریعتی زندگی سراسر مبارزه است و این مبارزه از استثمار انسان از انسان آغاز می‌شود. ثروت‌اندوزی و سرمایه‌داری استثمار را می‌آفریند. خشمی در آموزه های او نسبت به مظالمی که بر انسان‌های مظلوم روا داشته شده وجود دارد. می‌کوشد انسان‌ها را به کارسازان جهان خود بدل کند. اما اغلب مردم قربانی نظام‌های خودکامه و سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی هستند. دولت‌های خودکامه و اصحاب قدرت و ثروت دوست ندارند که فرودستان سخن از آزادی و برابری کنند و توزیع نابرابر دارایی ها را مورد پرسش قرار دهند و خواهان شرکت در فرایند سیاسی شوند. شریعتی کوشید تا با آگاهی‌بخشی به ویژه به طبقات میانی جامعه آن‌ها را قادر کند که جهانی را کشف کنند که متعلق به خود آن‌هاست نه متلق به طبقه مسلط.

او متاثر از جریان‌های گوناگونی است اما مهمترین آنها خاندان اهل بیت هستند؛ به ویژه امام علی. از دیگر شخصیت‌های موثر بر شریعتی ابوذر است. ابوذر برای شریعتی نماد مبارزه با استضعاف است. لذا ابوذر با ثروت‌اندوزی که ریشه‌ی همه‌ی استضعاف‌هاست می‌جنگد. شریعتی سرمایه‌داری ایرانی را نوعی بورژوازی اروپایی قرن هجدهمی تصویر می‌کند که البته هیچ‌گونه نسبتی هم به آن ندارد چون بازار امروزی متکی بر سرمایه‌داری وابسته است.

شریعتی را می‌توان با سه‌گانه‌هایش شناخت؛ زر و زور و تزویر و با سه ویژگی معرفی کرد: آزادی، برابری، عرفان.

اقتصاد جهانی متشکل از دو عنصر تولید جهانی و نظام مالی جهانی است. تولید جهانی در پی کاهش هزینه‌ها، صرفه‌جویی در مالیات‌ها، کنترل بر نیروی کار و ... است تا ثبات و حمایت سیاسی برای خود فراهم کند. نظام مالی جهانی به یک شبکه از مقررات و کنترل دست یافته است. تصمیم‌گیری‌های جمعی نظام مالی جهانی در شهرهای جهانی متمرکز است نه دولت‌ها. دو عنصر نظام تولید جهانی و مالی جهانی در تعارض با هم هستند. در عمل هیچ ساختار قدرت یا سختار سیاسی مشخصی برای اقتصاد جهانی وجود ندارد؛ بلکه یک فرایند فراملی اجماع در بین حافظان اقتصاد جهانی برای اداره امور بدون حضور دولت‌ها وجود دارد.

در این میان دو دسته نهادهای رسمی و غیررسمی به این فرایند جهانی شدن شکل می‌دهد. بخشی، فرایند توافق عمومی از طریق مجامع غیررسمی مانند مجمع اقتصادی جهانی در داوس سوییس است. اما مجامع رسمی که این فرایندهای جهانی را شکل می‌دهند از طریق نهادهایی مثل صندوق بین المللی پول و گروه هفت و بانک جهانی صورت می‌گیرد.

پروژه‌ی نئولیبرالیسم یک پروژه‌ی جهانی شدن است. نئولیبرالیسم مرحله‌ی تکاملی لیبرالیسم نیست و یک فرایند جهانی است که می‌تواند همزمان در شاخ آفریقا و آسیاسی شرقی حضور داشته باشد.

در عصر نئولیبرالیسم قدرت در درون دولت در نهادهایی متمرکز می‌شود که نزدیک ترین تماس را با نهادهای اقتصادی جهانی دارند؛ دفاتر رئیس‌جمهوری، خزانه‌داری و ... . در دهه‌های اخیر بحث جهانی شدن با سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال که سیاست‌های حاکم بر دهه‌های هشتاد و نود بوده آمیخته شده است. جهانی شدن با ادغام فزاینده کشورهای مختلف در اقتصاد جهانی هم همراه است و نیز بهبود سامانه‌های حمل و نقل. این سه معنای جهانی شدن به هم مرتبط هستند، اما یکسان نیستند.

نئولیبرالیسم به ایدئولوژی‌ای اطلاق می‌شود که از سلطه بازار آزاد حمایت می‌کند که انسان‌ها را عنصر عقلانی در نظر می‌گیرد؛ اما این ایدئولوژی چیزی در مورد نابرابری‌ها نمی‌گوید.

هدف برنامه‌های نئولیبرالی کاهش نقش اقتصاد در دولت از طریق کاهش نقش دولت در خدمات اجتماعی مثل آموزش و سلامت است.

در شرایط کنونی 87.5 درصد کل ثبت‌نام‌های دانشگاه‌های کشور پولی است. این رقم در آمریکا حدود 48 درصد است. هیچ جای دنیا نئولیبرالیسم به این لجام‌گسیختگی حرکت نکرده است. نظام آموزشی حکم یک تعادل‌کننده‌ی اجتماعی را دارد؛ اما این وضعیت امروز دانشگاه ماست. این در حالی است که تاکید رئیس‌جمهور بر وزیر علوم جدید این است که روی پای خود بایستید!

در میانه‌ی دهه‌ی 1990 بانک جهانی تعدیل‌هایی در سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی (تعدیلِ سیاست‌های تعدیل ساختاری) ایجاد کرد به سبب تخریب‌های گسترده‌ای که ایجاد کرده بود. تغییراتی که ایجاد شد، زمینه‌ی فروپاشی اجماع واشنگتنی شد. طراح اصلی سیاست‌های ساختاری که فردی به نام ویلیامسون است، به نقد سیاست‌های خود در 1993 می‌پردازند که چه تاثیر ناگواری بر زندگی فرودستان داشته است. وقتی این ترک‌ها پدید آمد، همین آقای ویلیامسون کوشید این پارادایم را پالایش کند و با ظرافت مجموعه سیاست‌های بنیادگرایی بازار نهادهای مختلف را از هم جدا کند و تورهای ایمنی اجتماعی را مطرح کرد. او تاکید کرد از بدو اعمال سیاست‌های تعدیل نظام حمایت‌های اجتماعی باید طراحی می‌کردیم که کسانی را که در اثر سیاست‌های تعدیل ساختاری سقوط می‌کنند، نجات دهیم.

از سوی دیگر گروه دیگری از اقتصاددانان نقاد سیاست‌های بانک جهانی اقدامات نئولیبرالی را به چالش می‌کشند و تاکید دارند تلاش‌های ویلیامسون ناظر بر تلاش برای نجات اجماع واشنگتنی بوده است.

بنیادگرایی بازار تنها شامل مجموعه سیاست‌های اقتصادی نیست؛ بلکه دربردارنده نوعی متافیزیک است که بر فلسفه واقع گرا و سیاست فرهنگی تکیه دارد. در این فلسفه، شهروند به مصرف کننده تقلیل می‌یابد؛ ساختارهای رقابت بر روابط انسانی مسلط است و همکاری و تعاون الگوهای منسوخ هستند. خدمات عمومی نظیر سلامت و آموزش به مثابه کالاهای عمومی ارزیابی می‌شوند و نقش دولت به صیانت از حمایت از مالکیت خصوصی و فردگرایی محدود می‌شود.

آینده احتمالا عرصه مواجهه دولت‌ها و ملت‌های خود خواهد بود. آینده عرصه‌ی مبارزه‌ی مردمی برای حذف و از کار انداختن اشکال سلطه است. شکاکان که چنین امیدهایی را ساده‌لوحانه و واهی می دانند فقط باید چشمان خود را به تحولات جوامع غربی و آینده محتمل بدوزند. آینده یک ظرفیت فرهنگی است که یک ملت با حرکت جمعی آن را خلق می‌کند.

باید مفهوم جدیدی از اقتصاد پرداخت که کمتر به تخریب محیط زیست بینجامد و گرایش بیشتری به تامین نیازهای مادی مردم داشته باشد. این امور مستلزم تجدید جهت گیری ارزش‌های اساسی اجتماعی است. زمانی دولت‌ها زمانی پاسخگو خواهند بود که تحت فشار از جانب شهروندان خود باشند. به همین دلیل شریعتی پاسخ به آینده‌ای است که با تغییر شرایط حاضر ساخته می‌شود.

 

یوسف اباذری : شریعتی و عبور از نئولیبرالیسم

در زمان دکتر شریعتی بحث تضاد سنت و مدرنیته مد نبود. بعد از اینکه در 40-30 گذشته این کلمه مد شد، این بحث به هیچ جایی نرسید! چراکه در غرب هم به هیچ جا نرسیدند.

امروز وضعیت جهان به مراتب بدتر شده است؛ فقر بیشتر شده، فاشیسم در پشت در ایستاده است. دولت‌های به اصطلاح ملی خودشان دست به کار شده‌اند! شریعتی راهنمای ماست که بفهمیم ما چگونه باید بیندیشیم.

از نظر شریعتی شیعه کسی است که دنبال آزادی و عدالت است و به همین دلیل دید موسعی نسبت به دیگران دارد. اما هانری کربن دیدگاه پررمز و رازی در مورد شیعه ارائه می‌کند که موید اعلیحضرت باشد. از نظر شریعتی تاریخ همان جایی است که امیرالمومنین و سیدالشهدا شهید شدند! تاریخ پنهان و ازوتریک نبود! جایی بود که مردم می‌توانند صحبت کنند!  اما جالب است که بعد از انقلاب اتفاقا گفتمان شیعی کربن و فردید بود که تسلط یافت نه گفتمان شیعی شریعتی. تفاوت شریعتی با امثال کربن و فردید بسیار روشن است. شریعتی به دنبال شیعه عدالت‌خواه و آزادیخواه در سطح جهانی بود؛ نه آزادیخواهی برای عده خاصی که گویی آن‌ها از رمزورازی برخوردارند! از نظر شریعتی اولیاءالله هر چه دارند با مردم و ناس در میان می گذارند و رازی ندارند.

اجازه دهید از جای دیگری بحثم را ادامه دهم؛ وضعیت فعلی منطقه و جهان. یکی از طرفداران نئولیبرالیسم کتابی در رد دولت و ملت دارد و برای اقوام با زبان‌های مختلف حق سیاسی جدایی قائل است. می گوید زمانی که نظام نئولیبرالی تسلط یافت اقوام می‌توانند ادعای استقلال داشته باشند. چرا کاتولانیا و اسکاتلند می‌خواهند جدا شوند؟ تفاوت شریعتی با کسانی که وظیفه خود می‌دانند به شریعتی حمله کنند اینجا مشخص می‌شود. ماجرا این است که با رشد نئولیبرالیسم اقوام نه به شکل ذهنی، بلکه به شکل عینی میل به جدا شدن دارند. اینکه سوریه به آن حال افتاد به این دلیل است که دولت برنامه نئولیبرالی را پیاده کرد و آن جنگ داخلی رخ داد. الان هم ماجرا داخل ایران همین است! مسئله چیز ذهنی نیست که با تبلیغات و حرف بخواهم دیگران را راضی کنم. وقتی سیاست نئولیبرالی تسلط می‌یابد اقوام به فکر این می‌افتند که یک بلوک اقتصاد جهانی وجود دارد که برای کسب نفع بیشتر من باید جدا شوم و به آن بلوک بپیوندم.

وضعیت امروز ما پیچیده شده و ما باید شریعتی را بسط دهیم. آن زمان یک دولت فرانسه وجود داشت و یک دولت الجزایر. اما الان هیئت حاکمه فرانسه و الجزایر یک منفعت واحد دارند! با جهانی به مراتب پیچیده‌تر از زمان شریعتی مواجه هستیم. اگر بناست شریعتی‌وار بیندیشیم باید فکر کنیم که باید چه کنیم! هرچند تمام اینکارها را با شریعتی نمی‌توانیم انجام دهیم و باید یک دید انتقادی به شریعتی هم داشته باشیم. اما چیزی که ایشان می‌گفت کماکان سر جای خودش هست؛ مردم! اینکه مردم باید سرنوشت خود را به دست بگیرند و به طرف آزادی و عدالت حرکت کنند.

جریانی که در خاورمیانه رخ داد این بود که یک عده‌ای در مصر و غیره گفتند آیا دشمن بیرونی مهم است یا دشمن درونی؟ این تنارع ادامه یافت تا القاعده پدید آمد که هدف آنها ضربه زدن به دشمن دور بود. بعد از 11 سپتامبر نئوکان‌ها هم به این نتیجه رسیدند که درگیری را از داخل کشورهای اروپایی به خاورمیانه منتقل کنند، مهم ترین چیزی که بعد از حمله بوش زاده شد، جنگ میان شیعه و سنی بود که غربی همین الان هم به دنبال آن هستند. بنابراین ما باید از این جنگ احتراز کنیم. برای این امر باید توجه کنیم که شیعه همانقدر که محرومان مسلمان توجه می‌کند، به محرومان تمام جهان می‌پردازد. راه‌حلی که وجود دارد و همان راه‌حل شریعتی است، این است که ما باید درصدد اجرای آزادی و عدالت برای تمام محرومان از تمام اقوام باشم. وگرنه این سناریویی که در اثر وقایع ساخته شد و تضاد شیعه و سنی را دامن زد، خواست شریعتی نیست و خواست نوع جهان‌بینی و اسلامی که او دارد، نیست. این تضاد چیزی است که الان آمریکا و اسرائیل و عربستان دنبال آن هستند و ما باید از ان اجتناب کنیم. لازمه این امر این است که من به خاورمیانه به عنوان منبع سرمایه‌گذاری نگاه نکنم! سوریه نیازمند دید شریعتی‌وار است (آزادی و عدالت) نه محلی برای سرمایه‌گذاری!

شریعتی در دوران جدید مظلوم‌تر شد! چون گفتمان نصر و فردید و کربن باب شد و شریعتی را به کنج راند. میان شریعتی و مخالفان او تفاوت بسیار زیاد است؛ ما باید به این تفاوت‌ها بیندیشیم. فاشیسم اکنون پشت در ایستاده است! ایرانشهری‌گرایی و ترامپ در آمریکا نمود همین امر است و جالب این است که داخل هیئت حاکمه ایران هم این تفکر هست! اینجاست که شریعتی به کار می‌آید.

 

 

آرمان ذاکری: سوسیالیسم اخلاقی شریعتی به ‌مثابه پروژه اجتماعی

من از وضعیت داخلی جامعه‌ی خودمان شروع می کنم و سازمان بحثم به این صورت است که ابتدا با طرح مسئله از جامعه خودمان آغاز می‌کنم و بعد در مورد این صحبت می کنم که صورت‌بندی شریعتی از مسئله در دوران خودش چگونه صورت‌بندی‌ای است و این صورت‌بندی امروز به چه کار ما می‌آید.

دیروز دکتر داوری از «میان‌مایگی اخلاقی» سخن گفتند و دکتر کاشی «از میان رفتن مای جمعی» را مطرح کرد. امروز هم اساتید از رواج منفعت گرایی صحبت کردند. شواهد تجربی نشان می‌دهد اعتماد اجتماعی به شدت افول پیدا کرده است و نابرابری طبقاتی بیش از گذشته احساس می‌شود. همه جا را جستجوی منفعت شخصی فراگرفته است. نمود این امر در زلزله اخیر غرب کشور مشهود بود. مجموعه‌ای از نیروهای سرمایه‌گذاری و مدیریتی و اجرایی در این وضعیت نظیر زلزله اخیر دخیل هستند. جامعه به سرعت مسیر گسیختگی را طی می‌کند. منظومه‌های هنجاربخش ما کارکردهای خود را از دست داده‌اند. مناسک دینی هست، اما اخلاق دینی نیست. به جامعه‌شناسان انتقاد کرده‌اند که چرا به مناسک دینی بی‌توجه بوده‌اند. اما از قضا این جامعه‌شناسان به این مناسک توجه کرده‌اند. سوال جامعه‌شناسی انتقادی و مردم این است که چرا با وجود این همه مناسک ما از اخلاق دینی تهی هستیم؟ پاسخ در تسلط منطق سرمایه‌داری است. به نظر می‌رسد پس از جنگ مجموعه عوامل همبستگی‌بخش از میان رفت. جامعه به مدت سه دهه تحت سلطه سیاست نئولیبرالی قرار گرفت و سیطره معرفت‌شناسی و فلسفه‌های پست مدرن بر فضای فکری امکان مشاهده و تحلیل عینی جامعه را بر ما دشوار کرد.

قدرت غیرپاسخگو با حذف سیستماتیک نیروهای وفادار به اخلاق بر شدت و سرعت بدل شدن سیاست رسمی به عرصه جستجوی منفعت شخصی افزوده است.

شریعتی وقتی به سراغ تاریخ جوامع بشری می‌رود دو تیپ ایدئال را تشخیص می‌دهد: تیپ یوتیلیتاریانیسم (Utilitarianism) و تیپ اومانیسم. تاریخ عرصه‌ی مبارزه‌ی این دو تیپ است. یوتیلیتاریانیسم رابطه با دیگری را بر اساس سود تعریف می‌کند؛ اینجاست که سلطه شکل می‌گیرد؛ خواه این دیگری طبیعت باشد و خواه انسان دیگر یا حتی خدا. در اینجا رابطه با خدا به رابطه‌ای خصوصی و فردی بدل می‌شود. در مقابل اومانیسم حاضر به از خودگذشتگی است و به همبستگی همه‌ی ملت‌ها می‌اندیشد و انسان بخشنده را مطرح می‌کند. اینجاست که منظومه‌ی شریعتی امکان سیاسی شدن پیدا می‌کند. مدام ما به تصمیم سیاسی گرفتن میان فایده گرایی و انسان گرایی مشغول هستیم. این‌گونه نیست که هر چه را دلخواهمان بود انتخاب کنیم و دیگران را همانطور که هستند بپذیریم! چون نمی‌توانیم قضاوت اخلاقی را کنار بگذاریم. در نتیجه در متن این تضاد، نوعی سیاست ممکن می‌شود.

شریعتی می‌گوید در دوره سنت این دو همزمان با هم حضور دارند، اما امکان استثمار محدود است. با متولد شدن ماشین و تغییر شیوه تولید گویی امکان بسط روحیه فایده‌گرایی در انسان فراهم می‌شود. سودای به خدمت گرفتن همه حوزه‌ها پدید می‌آید. اینجاست که شریعتی می‌گوید بحران در نظام سرمایه‌داری متفاوت از دوره‌های قبل است. این صورت‌بندی شریعتی از قضیه است که به نظر می‌رسد هنوز پابرجاست.

شریعتی مسئولیت سوسیالیسم را در آثار خود پذیرفته است، اما یک حرف را مطرح می‌کند که مهم است. می‌گوید برای اینکه بتوان شیوه تولید را عوض کرد و نابرابری را از بین برد، نیازمند انسان‌هایی هستیم که اهل فداکاری باشند و این فداکاری متکی بر اخلاق است و یک متافیزیکی لازم است و اینجاست که شریعتی سراغ دین می‌آید. شریعتی وقتی به سراغ دین می‌آید می‌بیند که دین در طول تاریخ عاری از اخلاق است و از اینجاست که بحث بازسازی مذهب مطرح می‌شود. در نتیجه نقد مذهب برای بازسازی اخلاقیات جمعی برای هدایت جامعه به سوی سوسیالیسم موضوعیت می‌یابد. سوسیالیسم شریعتی بر اندیشه‌ای توحیدی با سه پایه متکی است:

خدا به عنوان چشمان ناظر

خدا به مثابه قدرت قاهر پشتوانه

خدا به عنوان سمبل همه ارزش‌های اخلاقی سالم‌مانده

عرفانی که شریعتی می‌گوید یک عرفان گسسته از واقعیت در خدمت رها و نجات فردی نیست. عرفانی است که می‌بایت اخلاقیات جمعی را شکل بدهد که انسانی بسازد که به پشتوانه نیروی الهی حاضر به ازخودگذشتگی و فداکاری است. در قرآن آمده «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي» نیکی آن است که به خدا ایمان داشته باشید و به فقرا کمک کنید.

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: