سه شنبه, 26 اسفند 1399 11:27

سیدمحمد بحرینیان: مدرنیزاسیون منهای توسعه

نوشته شده توسط

با توجود اینکه سال‌هاست کشور در بحث تحقق توسعه برنامه‌هایی تدوین کرده و چشم‌اندازهای مختلف دیده اما همچنان به‌عنوان کشور جهان سومی از ایران نام برده می‌شود.چرا؟ 

سیدمحمد بحرینیان، صنعتگر و پژوهشگر توسعه معتقد است، هنوز مفاهیم اساسی، تعیین ترتیب‌ها برای انجام آنها، پیش‌نیازها و سلسله مراتب ساختارها برای تصمیم‌گیری روشن را نمی‌دانیم و تجربه عملی و کاربردی درباره آنها نداریم. بیم آن می‌رود که به‌دلیل ضعف و عقب‌ماندگی در علوم، فنون و اقتصاد، این مفاهیم برای تصمیم‌گیران همچنان روشن نباشد. زمانی که مسیر طی شده کشورهای عقب‌مانده اما اکنون توسعه‌یافته را مورد بررسی قرار دهیم. به‌عنوان مثال، کره‌جنوبی یک موضوع اساسی یعنی «صنعت مدرن» را در چشم‌انداز خود برای حدود ۵۰ سال در نظر گرفت و بخش‌های مهم و پیشران موثر برای پیشرفت کشور انتخاب شد. اما ما ۲۶ حوزه را اولویت قرار دادیم که وضعیت موجود اقتصاد و صنعت برآیند همین عملکرد است. در ادامه مشروح گفت‌وگوی صمت با سیدمحمد بحرینیان، صنعتگر و پژوهشگر توسعه را می‌خوانید.

شما معتقدید در بحث توسعه کمیت جای کیفیت را گرفت و بیشتر روی راه‌اندازی واحدهای صنعتی و تولیدی تمرکز شد. در این‌باره توضیح می‌دهید؟

نخست تکلیف خود را روشن کنیم، مگر ما براساس برنامه، توسعه یافتیم؟ شاخص‌ها و ملاحظات بصری، نشان از اینکه این واژه به معنای واقعی در کشور ما حصول یافته باشد، ندارد. همین‌طور اگر جانمایی صنایع را روی نقشه ایران ترسیم کنیم که این کار را ما انجام داده‌ایم، بی‌عدالتی در جاگذاری کاملا و به‌عینه قابل‌مشاهده است.

در کشور ما تصور می‌شود توسعه اتفاقی حاصل خواهد شد - که نخواهد شد – و همچنین کاملا واضح است که شرایط اقتصادی فعلی کشورمان، برخلاف آنچه گفته شده و می‌شود، ماحصل اقدامات انجام‌شده- در بیش از یک سده گذشته- به قواره حجم عظیم منابعی که در اختیار کشور بوده، نیست. یکی از وجوه مهم مسبب چنین وضعیتی «درماندگی نظری» است. پیامد چنین خلائی، فروافتادن و تبعیت صرف از مسیر طراحی‌شده برای بهره‌کشی از کشورهایی عقب‌مانده دارای منابع ذی‌قیمت همچون ما بر اثر «مدرنیزاسیون بدون توسعه» است. ما از سال ۱۲۰۶ خورشیدی که قدم‌های اولیه برداشته شد، مدرنیزاسیون بدون توسعه داشتیم، یعنی قدم‌به‌قدم بعد از قرارداد ننگین ترکمانچای، از طریق مصرف، چشم‌مان به مدرنیزاسیون روشن شد و نه از طریق تولید.

فرانسیس فوکویاما درکتاب خود «نظم و زوال سیاسی» با جزئیات و استنادات متعدد ثابت می‌کند که در این حالت «دموکراسی ظاهری» رخ می‌دهد و این‌گونه دموکراسی معمولا به فساد می‌انجامد. این وضعیت کاملا در کشورمان قابل‌مشاهده است. وی درباره چنین وضعیتی نکته قابل‌تامل دیگری را عنوان می‌کند: «شهرنشینی بیشتر از آنکه پیامد صنعتی شدن باشد، نتیجه جابه‌جایی تمامی اهالی روستاها به شهر بود، بنابراین گماینشافت[گروه‌محوری] دست‌نخورده باقی ماند.» در کشورمان برخی گروه‌های قدرت که بر منابع جامعه [با عوام‌گرایی از مسیر حامی‌پروری و ویژه‌پروری] تسلط یافته‌اند، نابرابری‌های سنگین بین افراد جامعه و همچنین بی‌عدالتی در توسعه مناطق کشورمان را گسترش داده‌اند، که این خود می‌تواند ناشی از همین واقعیت ذکرشده فوکویاما باشد.

به‌عبارتی، منافع گروهی بر منافع ملی ارجحیت یافته و دولت‌ها و مجالس قادر نشدند گزلشافت (جامعه‌محوری) را در کشورمان حکمفرما کنند که اگر شده بودند، اکنون توسعه‌یافته بودیم. برای پاسخ به این پرسش باید به نکته دیگر اشاره کنم. دکتر احمد سیف به نکته‌ای اشاره کرده‌اند که شیرازه صحبت من است: «شوربختی تاریخی ما در این بود که حتی روشنفکران ما هم در آن دوره، مقدمات تجدد و مدرنیته را خوب نفهمیده بودند و آن را با ساختمان‌سازی و راه‌سازی عوضی گرفته بودند.» این رویه اغلب کشورهای عقب‌مانده است. غلامحسین کرباسچی، شهردار سابق تهران هم در مصاحبه با ماهنامه تجارت فردا مورخ ۱۴دی۱۳۹۲ نکات تامل‌برانگیزی را بیان کرده که نشان‌دهنده زمینه‌های به‌وجود آمده نابهنجاری‌های مهلک اجتماعی و فساد گسترش‌یافته و شهر سرطانی شده تهران و تسری اشتباهات رخ داده‌شده آن به شهرهای دیگر است.

ریشه‌های عدم‌اهلیت برخی از اشغال‌کنندگان مناصب از آن عیان است: «نمی‌دانستیم برای حفظ این دستاوردها، ضمن معتقد و متعهد بودن، باید تخصص هم داشته باشیم.... اما خیلی از آنها متخصص نبودند. آنها با آزمون‌وخطا بنای رویه‌های غلطی را گذاشتند که کودک امروزی دارد تاوانش را می‌دهد.... اگر می‌خواهیم توسعه‌یافته باشیم، باید الفبای توسعه را بیاموزیم.... یکی از سوءتفاهم‌های موجود این نکته است که برخی خیابان قشنگ با نصب چراغ و دیگر جلوه‌های ظاهری را با توسعه اشتباه گرفته‌اند. درواقع برخی فکر می‌کنند با اجرای پروژه‌های مختلف می‌توان به توسعه رسید، غافل از آنکه توسعه یک فرآیند مستمر و دائمی است.» ریچارد بندیک، عضو گروه مشاوران دانشگاه هاروارد در ایران، در کتاب «تامین مالی صنعتی در ایران» حقایق جامعه ما را بر اثر علمی که داشت در خشت خام دید: «مستغلات که واجد تاریخی مملو از تجارب موفقیت‌آمیز بود، بر سرمایه‌گذاری صنعتی برتری دارد... عجیب است که سرمایه‌گذاری در حوزه مستغلات و زمین- در مقایسه با سرمایه‌گذاری صنعتی - از نگرانی‌ها درباره بی‌ثباتی سیاسی و اقتصادی آسیب کمتری دیده است.... مستغلات همچنان در آینده به‌عنوان گزینه بهتر نسبت به سرمایه‌گذاری صنعتی، باقی خواهد ماند....»

اندیشمندان شهیری درباره این نحوه عمل دولت‌ها در کشورهای توسعه‌نیافته و فساد جوامع(گروه‌محور) و چرایی آن نظر داده‌اند که در این مصاحبه جای بحث آن نیست. در کشورهای پیشرفته، دولت‌ها نقش کارآفرینی و هدایت فعالیت‌ها به سمت تولید کالاهای فناورانه و نوآور را ایفا می‌کنند و برعکس دولت‌ها در کشورهای عقب‌مانده به‌دلیل امکان جولان فساد و پنهان کردن ناکارآمدی‌ها و احتمالات دیگر، تمرکزشان بر موارد پنهان اما تبلیغی متمرکز می‌شود. به‌طور خلاصه، این مقوله مطرح است که در کشورهای [گروه‌محور] توسعه‌نیافته «دولت‌ها خیلی تمایل ندارند در فعالیت‌های توسعه‌ای جدیدی وارد شوند که محصول‌شان باید به بازار عرضه گردیده و به‌فروش رسند.» این عبارت از دانشمند شهیر توسعه، آلبرت هیرشمن بود.

به‌عبارت دیگر، این‌گونه دولت‌ها برای تولید کالاهایی که روزانه مورد مصرف مردم آن کشور هستند، همچون خودرو، یخچال و فریزر، تلویزیون، تلفن همراه، تبلت، ماشین لباسشویی و... که در دایره قضاوت، نظارت و مشاهده عینی روزانه ملت‌شان قرار دارد، مشتاق به ورود و اعلام حمایت نیستند. زیرا افتضاح شکست‌شان آنها را سرافکنده کرده و امکان بسط فساد نیز کمتر است. درحالی‌که در کشورهای توسعه‌‌یافته مبتنی بر صنعت، دولت‌های[جامعه‌محور] برعکس عمل می‌کنند. برای روشن شدن موضوع چند مثال رخ داده را ذکر می‌کنم. اگر مثلا سد گتوند که هزاران میلیارد تومان و چندین میلیارد دلار هزینه آن شده، خراب شود، در مقابل قضاوت و مشاهده روزانه مردم نیست یا اگر در اتوبان‌های کشور چاله‌های عمیق ظاهر شود، در معرض مشاهده روزانه گروهی انبوه از ملت نیستند، یا اگر بر اثر سیل پل‌های تازه‌ساز فرو بریزد باز هم در معرض مشاهده عینی گروهی انبوه از ملت قرار ندارد.

اما خرابی و عملکرد تلفن همراه، یخچال، تبلت، تلویزیون، ماشین لباسشویی و ظرفشویی هر روز در معرض قضاوت ملت برای عملکرد آنهاست و می‌تواند ناکارآمدی را کاملا عیان کند. همچنین بیم فساد در گونه فعالیت‌های قابل پنهان دسته اول، هزاران‌ بار بیشتر از آن‌گونه فعالیت‌های صنعتی است. از سوی دیگر، امکان هزینه‌تراشی برای چندباره اصلاح کردن خرابی‌ها کاملا فراهم است و امکان توزیع منابع حاصل از فساد بین گروه‌های حامی‌پروری یا ویژه‌پروری شده کاملا زمینه داشته و در معرض مشاهده عینی ملت قرار ندارد. متاسفانه برخی از مسئولان در دولت‌ها یا برخی نمایندگان مجالس برای خرید محبوبیت، هر روز و هر هفته بدون اینکه همه ریشه‌ها را تحلیل و بیان کنند، شعارگونه نقدهایی که خود آنها باید مورد پرسش برای آنها قرار بگیرند را به صنعت به‌طور عام و بعد خودرو به‌طور خاص حواله کرده و هزینه‌های آن را بر صنایع یا بخش صنعت خودرو تحمیل می‌کنند.

مثالی دیگر، بار و هزینه‌ای است که دولت‌ها یا مجالس، بدون اینکه «اصل تقدم درآمد بر هزینه» را رعایت و درنظر بگیرند، برای خرید محبوبیت و حامی‌پروری ویژه نسبت به بیمه گروهایی از جامعه اقدام می‌کنند و بار هزینه‌ای آن‌ را مجلس در بودجه و به‌عناوین ظاهری بر دوش تامین اجتماعی می‌گذارد که ۷۰ درصد هزینه‌های آن برعهده بخش تولیدی و بخش خصوصی است. مدیران مسئول این سازمان نیز به آن تن می‌دهند. سپس هزینه آن تامین نمی‌شود و در نهایت تعدادی شرکت غیرمفید یا زیانده را تحمیل می‌کنند. در مجموع نکات مطرح‌شده و در بی‌برنامگی و فقر نظری، نحوه عمل این‌گونه دولت‌ها و مجالس(گروه‌محور)، منجربه شکل‌گیری «صنعت نارس» در کشور شده و بیش از ۸۰درصد این صنایع در دسته‌بندی ۴ رده‌ای سازمان همکاری برای توسعه اقتصادی(OECD)  در دو دسته فناوری متوسط پایین و فناوری پایین شکل گرفته‌اند.

حتی اگر اغراق نباشد باید گفت ۹۲درصد صنایع کشور در این دو سطح قرار دارند. زیرا چون کدهای آیسیک ملاک قرار می‌گیرد، برای نمونه تلویزیون‌سازی داریم، اما به واقع تلویزیون‌ساز نیستیم. در همین صنایع نیز تحت عناوین بزک‌شده‌ای مانند «رقابت» یا شعار مبارزه با «انحصار»، چنان کوتوله‌پروری حیرت‌انگیزی انجام‌شده که به‌جز اتلاف منابع و فراهم کردن فرصت رانتخواری در لباس تولید، این رویه به حضور توانمند در بازار جهانی هم منجر نشده و اگر خوب به تحلیل برخی کالاهای صادراتی پرداخته شود، مشخص می‌شود، بسیاری از آنها یارانه‌ها یا منابع طبیعی مجانی را صادر می‌کنند.

گزارشی را در دفتر پژوهش‌های اقتصاد و توسعه اتاق مشهد به اتفاق همکاران در دست تهیه داریم که در این گزارش بخش‌هایی ازجمله اینکه چه تعداد واحد ایجادشده و ترکیب آن با لیست منتشر شده بانک مرکزی درباره دریافت‌کنندگان ارز برای واردات چگونه است را آورده‌ایم که شرایط حزن‌آوری را شاهد خواهیم بود. مثلا ۱۴ کارخانه تولید تراکتور دارای پروانه بهره‌برداری یا فعال و ۳۲ واحد تولید تراکتور در دست اجرا، ۱۵۱ واحد تولید چیپس، پفک و اسنک دارای پروانه بهره‌برداری و ۱۱۳ واحد تولید همان محصولات در دست اجرا، ۸۰ واحد تولید روفرشی و گلیم ماشینی دارای پروانه بهره‌برداری و ۱۱۷ واحد تولید همین محصولات در دست اجرا، ۴۸ واحد تولید انواع شیرآلات بهداشتی و ۱۸ واحد تولید همین محصولات در دست اجرا، ۱۶۲ واحد تولید پتو دارای پروانه بهره‌برداری و ۵۲ واحد تولید همین محصول در دست اجرا! ما تاکنون حدود ۱۱۰محصول را شناسایی و اطلاعات استخراج‌شده را تهیه‌کرده‌ایم که به‌زودی منتشر می‌شود. این موارد مشخص می‌کند که ما به‌درستی واژه رقابت را درک نکرده‌ایم.

رقابت در سطح جهانی را به رقابت مخرب در داخل کشور تنزل داده‌ایم. این وضعیت مختص به صنعت نیست، بلکه در کشاورزی و... هم این‌گونه است. تولید سیب درختی یا مثلا در تعداد واحدهای دارای مجوز تولید مرغ گوشتی، یا حتی در بخش خدمات، تعداد شرکت‌های هواپیمایی یا تعداد بانک‌ها و موسسات اعتباری خصوصی نیز به چشم می‌خورد. به عینه قابل‌مشاهده است که باوجود این همه تعداد واحدها، قیمت‌ها نه‌تنها بر اثر «رقابت» کاهش نمی‌یابد، بلکه افزایش مزمن را شاهدیم و توان نظارت هم بر آنها وجود ندارد. مسئولان هم همواره تعداد کمی مجوزهای ایجاد واحدها ونه کیفی را به‌عنوان شاهکارهای مدیریتی یا عملکرد درخشان خود در تریبون‌ها به صورت مونولوگ (یک‌طرفه) تبلیغ می‌کنند، اما حاضر نیستند در گفت‌وگویی دوطرفه عیار واقعیت و توانایی و شایستگی برای منصبی را که اشغال کرده‌اند، در معرض قضاوت همگان بگذارند و در این جریان‌های عمدتا تبلیغی برای واحدهای تعطیل شده لب فرو می‌بندند.

این واقعیت در گزارش‌های قوه قضاییه مشخص می‌شود که چه واحدهایی تعطیل شده‌اند. همچنین تحلیلی از کیفیت واحدهای ایجادی را ارائه نمی‌دهند. رابرت اتکینسون، اقتصاددان و استاد دانشگاه  MIT، در سال ۲۰۱۸ میلادی(۱۳۹۷ خورشیدی) کتابی به‌نام «بزرگ زیباست» منتشر می‌کند و با ارائه مستندات فراوان «از کسب‌وکارهای کوچک اسطوره‌زدایی» روشن می‌شود که ما و بسیاری دیگر از کشورها، فهم درستی از کتاب «کوچک زیباست» ارنست شوماخر، که ارتباط بزرگ و کوچک را نشان داده، نداشته‌ایم. اتکینسون نشان می‌دهد چه بنگاه‌هایی از اشاعه ناقص «کوچک زیباست» بهره‌برداری کرده‌اند.

ما هم به‌دلیل نابلدی اکنون در این چاله تعدد واحدهای غیراقتصادی و ناکارآمد گرفتار شده‌ایم. این وضعیت در اقتصاد و توسعه‌نیافتگی کشور، نشان می‌دهد برخی از کسانی که بر مسند اجرایی تصمیم‌گیری اقتصادی یا مسند قانون‌گذاری در اقتصاد نشسته‌اند، اهلیت حرفه‌ای نداشته‌اند. در دوره‌هایی که افراد تصمیم‌گیر در اقتصاد دارای اهلیت حرفه‌ای بوده‌اند، زیرساخت‌های خوبی در کشور فراهم شد. اگر امروز کشور می‌تواند با تمام محدودیت‌ها و مشکلات سرپا باشد، به‌واسطه کارهایی است که در آن دوره‌ها به‌لحاظ تصمیم‌های اساسی و زیربنایی برای صنایع واقعی و حیاتی انجام‌شده است.

به نظر شما، بستن واحدهای صنعتی مازاد می‌تواند چاره‌ساز وضعیت فعلی صنایع باشد؟

اگر برنامه باشد و درماندگی نظری نباشد و اگر نخبگان منتخب باشند که مستقل از دو قوه مجریه و مقننه در اقتصاد تصمیم‌گیری کنند، برای حل مشکلات و برون‌رفت آنها، توسعه اقتصادی و اصلاح واحدهای صنعتی راه‌حل وجود دارد. مثالی از چین بزنم. براساس مستندات موجود حدود ۲ هزار واحد سیمان سال ۲۰۰۵ میلادی در چین فعالیت داشته‌اند. یک نهاد فراقوه‌ای تصمیم‌گیر در اقتصاد- که درست هم‌پای دولت و حزب کمونیست این کشور حرکت می‌کند، اما در اقتصاد مستقل تصمیم‌گیری می‌کند- عنوان کرد که فقط ۱۲ کارخانه دارای قابلیت بالا در تولید و بهره‌وری موردحمایت قوی قرار می‌گیرند.

در مدت ۵ سال، میزان تولید چین دست‌کم حدود ۲ برابر و به فاصله ۱۰ سال حدود ۴ برابر اضافه شد بدون اینکه سرمایه‌گذاری جدید خیلی زیادی انجام‌شده باشد. یا به‌عنوان نمونه دولت چین، با اعزام نمایندگانی برای مذاکره و ترغیب استادی چینی‌الاصل که پس از ناآرامی‌های میدان تیان‌آن‌من به استرالیا مهاجرت کرده بود و با اینکه استاد دانشگاه بود، دارای تخصص برجسته‌ای در زمینه مورد نظر بود. با توجه به توانمندی‌های این فرد از وی می‌خواهند مسئولیت مدیریت ۸ کارخانه کنتورسازی برق را قبول کند. امروز چین کنتور هوشمند به تمام کشورهای جهان از جمله ایران صادر می‌کند و برای برندهای معتبر جهانی تولیدشان را در چین انجام می‌دهد. اما مسئله کشور ما این است که واقعیات را نمی‌خواهیم قبول کنیم یا نمی‌خواهند قبول کنند که وضعیت موجود ناخوشایند و خطرناک فعلی اقتصاد، به‌دلیل عدم اهلیت حرفه‌ای تصمیم‌گیران اقتصادی و نیز درماندگی نظری است.

به ضعف و کمبود نظری در اقتصاد و توسعه اشاره می‌کنید، اما در ظاهر کشور نظریه‌پردازان زیادی دارد.

در کشور تحصیلکردگان بسیاری در حوزه‌های فنی و علوم اجتماعی وجود دارد، اما به‌دلیل درون‌زا نکردن آنها، عالم نداریم. در اقتصاد هم اقتصادخوانده زیاد هست و زمانی‌که مقالات یا سخنان برخی از آنها را ملاحظه می‌کنیم، گویی نوبلیست‌های اقتصاد را هم قبول ندارند، اما مشکل اینجاست که اقتصاددان به آن نسبت خیلی کم داریم. بر اثر توسعه‌نیافتگی، استعدادهای فرزندان توانمند کشورمان در جهان کمتر مطرح می‌شود و متاسفانه بسیاری از دولت‌ها از وجود چنین گوهرهایی کمتر استفاده می‌کنند.

مثلا در اقتصاد، اگر اغراق نباشد، تا جایی که به یاد می‌آورم، فقط پروفسور محمدهاشم پسران در جهان مطرح است. در سایر رشته‌ها هم دانشمندان نخبه فراوان داریم. اما می‌بینید که در چین، کره‌جنوبی و ژاپن توسعه‌یافته، چند نظریه‌پرداز و نخبه مطرح در جهان دارند. بر اثر توسعه‌یافتگی مبتنی بر صنعت، صدها تن مسئول مطرح در نهادهای جهانی مانند سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و... از این کشورها وجود دارند که تربیت شده در کشورشان بوده و امکان بروز و عرضه خودشان را در صحنه جهانی، به‌دلیل اقتصاد نیرومندشان پیدا کرده‌اند.

ممکن است برای مخاطب این پرسش پیش‌‌آید که پس ما نمی‌توانیم در امر توسعه کاری از پیش ببریم؟ خیر، قاطعانه می‌گویم که با توجه به وجود ذخیره دانایی موجود در داخل کشور و نخبگان بیرون کشور می‌توانیم کارهای بسیاری انجام دهیم. پروفسور محمد نقی‌زاده، استاد بازنشسته دانشگاه میجی که از وجود ایشان در اقتصاد ژاپن استفاده فراوان می‌برند، در مطالعات ارزشمندشان راز و رمز پیشرفت ژاپن را روشن کرده‌اند. ژاپن در دوره میجی به این درک رسید که چند سده از علوم و فنون و اقتصاد جهان عقب افتاده است.

قبول داشتند که نمی‌دانند و بلد نیستند، در نتیجه حدود ۳ هزار کارشناس و مشاور به کشورشان دعوت کردند. به‌تدریج کارهای توسعه‌ای در کشورشان آغاز شد. تا جایی‌که مثلا موفق شدند در جنگ جهانی دوم هواپیما بسازند و سایر محصولات دیگر که می‌بینیم بازار جهانی را فتح کرده‌اند. آنها نخست صنعت را محور اساسی توسعه می‌دانستند و دوما روی صنایعی کار کردند که می‌دانستند چگونه آبشار فناوری را در کشورشان به‌ جریان عظیم در می‌آورد. نیامدند همچون کشور ما، ۲۶ اولویت در صنعت تعیین کنند. معلوم است که معنای اولویت را هم درک نکرده‌ایم.

صمت

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: