شنبه, 13 دی 1399 17:17

حجت قندی: مهم‌ترین عدم رابطه قرن

نوشته شده توسط

چشم‌انداز روابط ایران و آمریکا در صورت پیروزی ترامپ چگونه است؟

 

قبل از نوشتن درباره چشم‌انداز روابط ایران و آمریکا باید به این نکته اشاره کنم که پیش‌بینی روابط سیاسی کشورها خارج از محدوده تخصص من است. به همین دلیل به این رابطه از دیدی خواهم پرداخت که احتمالاً کمتر به آن پرداخته شده است. از ‌جمله سعی خواهم کرد این نکته را باز کنم که پیش‌بینی روابط بین ایران و آمریکا خیلی هم آسان نیست.

 

اجازه بدهید بحثمان را از رابطه‌ای دیگر شروع کنیم. چشم‌انداز سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیک قرن بیست و یکم، شاید بیش از هر چیز دیگری به روابط بین آمریکا و چین بسته است. چین قدرت عظیم اقتصادی نوظهور است و احتمالاً هدف رهبرانش آن است که با تکیه بر بازار خود به تکنولوژی غربی دسترسی پیدا کنند و با توسعه تکنولوژی به‌دست‌آمده و سبقت گرفتن از آمریکا و غرب، هژمونی غرب و آمریکا را هم در زمینه تکنولوژی، هم سیاسی، و هم در زمینه‌های دیگر به چالش بکشند. هدف آمریکا و بقیه غرب این بوده است که به بازار و کارگر ارزان چین دسترسی داشته باشند در عین حالی که تفوق تکنولوژیک خود را حفظ می‌کنند.

 

در این رابطه غرب و چین، اگر بخواهیم طرف برنده‌تری را انتخاب کنیم این طرف برنده‌تر (تا به حال) چین بوده است. همین امر باعث شده است که عده‌ای، مخصوصاً در آمریکا، هزینه ادامه رابطه به سبک گذشته با چین را بیش از منافع آن ببینند و خواستار بازبینی این رابطه شوند. نیروهای سیاسی در آمریکا بیشتر متمایل به بازبینی این رابطه‌اند و نیروهای اقتصادی بیشتر خواهان ادامه روند گذشته‌اند. آنچه به نظرم می‌رسد این است که اگر آنچنان که دبیرکل سازمان ملل هشدار داده است جنگ سردی بین آمریکا و چین پدید آید این جنگ سرد بسیاری از روابط بین‌الملل را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.

 

اگر رابطه چین و آمریکا مهم‌ترین رابطه قرن بیست و یکم قلمداد شود بدون شک باید رابطه ایران و آمریکا را مهم‌ترین عدم رابطه قرن بیست و یکم نامید. و اگر رابطه چین و جهان خارج بر اساس طرح و هدف مشخص حزب کمونیست چیده شده است، کیفیت روابط سیاسی و اقتصادی ایران بیشتر به اثر پروانه‌ای می‌ماند. اینکه بال زدن پروانه‌ای در جایی چنان اثر زنجیره‌ای در جریان هوا به جای بگذارد که باعث ایجاد طوفانی در جای دیگر از کره زمین شود (از نظر من هیچ‌کدام از داستان‌های نقل‌شده که به دنبال ریشه‌یابی مثلاً کیفیت رابطه ایران و آمریکا هستند متقاعدکننده نیستند.) بسیاری از این نقل‌ها از کودتای مرداد سال 32 شروع می‌شوند با این نتیجه‌گیری که اگر آمریکا از کودتا حمایت نمی‌کرد اولاً کودتا صورت نمی‌گرفت و ثانیاً حکومت ایران یک دموکراسی مردمی می‌شد. کمتر کسی جرات می‌کند که در مقابل این نتیجه‌گیری‌ها علامت سوالی بگذارد. نخبگان بسیاری، مخصوصاً از نوع چپ آنها، با این داستان‌ها و نتیجه‌گیری‌ها زندگی کرده‌اند.)

 

تمامی این داستان‌ها مشابهان بسیاری در کشورهای دیگر دارند بدون آنکه آن بال زدن پروانه به طوفانی این‌چنین تبدیل شده باشد. اگر روابط چین و غرب به بدی روابط ایران و آمریکا بود احتمالاً داستان اصلی این بدی رابطه از واقعه جنگ تریاک شروع می‌شد.

 

به هر حال رابطه این دو کشور این است که می‌بینیم. یادمان هست که از روابط غرب و شوروی سابق به عنوان جنگ سرد یاد می‌شد. اگر بخواهیم از تمثیلی برای توصیف رابطه ایران و آمریکا استفاده کنیم، بهترین توصیف احتمالاً جنگ گرم با حرکت آهسته است. کریس متو، مجری سابق شبکه سی‌‌ان‌بی‌سی معتقد بود که سیاست دو طرف این رابطه حرکت مجانبی با خط جنگ است. نیروهایی هم در هر دو طرف هستند که گاهی حرکت‌هایی می‌کنند که مطمئن شوند این رابطه در همین مجاورت باقی می‌ماند.

 

یک فرضیه در رابطه با روابط دو طرف این است که ما در شرایط تعادل پایداری قرار گرفته‌ایم که تغییر آن خارج از اراده یک فرد است (منظور من از تعادل پایدار دقیقاً همان مفهومی است که در فیزیک و اقتصاد از آن استفاده می‌شود. تعادلی که برای خروج از آن نیروی بزرگ خارجی لازم است و هر نیروی به نسبت کوچک خارجی گرچه بر سیستم در کوتاه‌مدت تاثیری می‌گذارد اما بر تعادل درازمدت بی‌تاثیر است). شبیه این رابطه را می‌توان میان هند و پاکستان دید.

 

 خصومت بین دو طرف آنچنان شدید است که هر حرکتی به سمت خروج از وضعیت کنونی عملاً به وسیله نیروهای دیگر خنثی می‌شود. اجازه دهید با مثال‌هایی آشنا این تعادل پایدار را بیشتر توضیح بدهم.

 

مثال اول سیاست اوباما برای رسیدن به توافق برجام با ایران است. این توافق حرکتی به سمت دور شدن از تعادل پایدار بود. اما نیروهای دیگر، از کنگره گرفته تا ترامپ، این حرکت را خنثی کردند و رابطه دو طرف را به سمت آن تعادل پایدار برگرداندند.

 

 مثال دیگر خود ترامپ است که مدام حرف از مذاکره با ایران می‌زند اما به وضوح نیروهایی وجود دارند که سمت و سوی دیگری برای رابطه دو طرف می‌خواهند. مشابه همین نیروها و حرکات در ایران هم دیده می‌شود. این مثال‌ها نشان‌دهنده آن است که رابطه بد دو کشور تعادلی پایدار دارد. برای خروج از یک تعادل پایدار، نیروی بسیار عظیمی لازم است که معمولاً از حد قدرت و اختیارات یک فرد در این دو کشور خارج است. آن نیروی بزرگ‌تر می‌تواند جنگ یا دشمنی نو یا انقلاب یا چیزی شبیه این باشد. اگر این فرض را جدی بگیریم در آن صورت کیفیت روابط ایران و آمریکا در همین سطوحی که همیشه بوده است خواهد ماند، چه ترامپ پیروز شود و چه بازنده انتخابات باشد.

 

به این فرضیه در صورت پیروزی ترامپ باید یک پانویس هم اضافه کرد. ترامپ (به غیر از خودش و هوشش) به دو چیز اعتقاد دارد: اینکه تجارت آزاد به نفع آمریکا نیست، و اینکه جنگ هدر دادن پول است. همین که او به جنگ اعتقاد ندارد احتمال خروج از تعادل با ابزار جنگ را کم و احتمال ادامه وضع کنونی یا به عبارتی حرکت مجانبی در کنار خط جنگ را بیشتر می‌کند.

 

اما اگر فرض تعادل پایدار را کنار بگذاریم و فرض را بر این بگذاریم که تعادل کنونی در روابط دو کشور از نوع تعادل بسیار پایدار نیست، به عبارتی افرادی هستند که به تنهایی بتوانند نقطه تعادل کنونی را جابه‌جا کنند، در آن صورت شرط لازم برای جابه‌جایی تعادل این است که مهم‌ترین تصمیم‌گیران دو طرف، مثلاً رئیس‌جمهور آمریکا و رهبر ایران، بخواهند این نقطه تعادلی جابه‌جا شود. چند نکته در اینجا به نظر می‌رسد.

 

اول اینکه، حرکت به سمت نقطه تعادل جدید باید به اندازه‌ای بزرگ باشد که احتمال برگشتن به نقطه قدیم تعادل به وسیله نیروهای دیگر کاهش یابد. همین باعث می‌شود که به‌شخصه به آغاز چنین حرکتی خوش‌بین نباشم.

 

 دوم آنکه، از تئوری بازی‌ها می‌دانیم که وقتی دو یا چند بازیگر (با فرض اینکه تعداد بازیگران محدود باشد) بازی را انجام می‌دهند، آنگاه بازی می‌تواند تعادل‌های بسیاری داشته باشد (یا به اصطلاح multiple equilibria داریم). به عبارت دیگر و با فرض نبود تعادل بسیار عمیق پایدار که در بالا ذکر شد، روابط دو کشور نه‌تنها به چند فرد معدود تصمیم‌گیر، که به حال و هوای آنها در هنگام تصمیم‌گیری، و به انتخاب‌هایی که در مقابل آنها گذاشته می‌شود هم‌ بستگی بسیار خواهد داشت. همین مساله پیش‌بینی کیفیت رابطه دو طرف را سخت می‌کند.

 

به‌شخصه معتقدم که رابطه بین ایران و آمریکا از نوع تعادل پایدار است. و حرکت به سمت خروج از این عدم رابطه برای هر دو طرف دشوار است. بنابراین گذشته رابطه ایران و آمریکا بهترین بیانگر آینده این رابطه است، چه ترامپ بیاید، چه نیاید.

تجارت فردا

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: