×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 91
سه شنبه, 03 ارديبهشت 1398 14:02

امیرحسین خالقی : معرکه‌گیری با پترو دلار

امیرحسین خالقی
دکترای سیاست‌گذاری عمومی دانشگاه تهران
نقل کرده‌اند که مارگارت تاچر، بانوی آهنین که سیاست‌های او در جهت بازاری کردن اقتصاد آماج نقد بسیاری از منتقدان بوده و هست، زمانی گفته بود چیزی به نام جامعه نداریم، هرچه هست مردان و زنان‌اند و خانوارها. می‌شود حدس زد در واقع حرفش این بود که اگر قرار است از موجودیتی انتزاعی به نام اجتماع صحبت کنیم، نمی‌توان چیزی مستقل و فراتر از اراده افراد تصور کرد که آنها را به این یا آن سو پیش می‌راند، در تحلیل و تفسیر آنچه در به اصطلاح اجتماع هم رخ می‌دهد، باید از طریق رفتارها و اراده‌های همین افراد پیش رفت، این خلاصه‌ای از چیزی است که آن را به اصطلاح فردگرایی روش‌شناسانه می‌خوانند، دیدگاه اقتصادی وی و سیاست‌هایی که دنبال کرد نیز بر همین مبنا بود.
 
 

اگر این را به‌عنوان نشانه‌ای از تفکری که نئولیبرالیسم خوانده می‌شود و این روزها به برکت هیاهوی منتقدان از کفر ابلیس هم مشهورتر است بدانیم، نتیجه‌اش این می‌شود که چیزی به نام جامعه شناسی (سوسیولوژی) به‌عنوان یک «لوژی» یعنی علمی با منطق و زبان و قواعد مستقل را مورد تردید قرار می‌دهد. از نقدها و حرف‌ها بر این ادعا که بگذریم، غریب نیست اهالیجامعه شناسی (سوسیولوژی) چندان با چنین نگرشی بر سر مهر نباشند و می‌شود دید که بیشتر نقدها بر کلمه قبیحه نئولیبرالیسم از این دانشکده‌ها و به‌ویژه جایی در حوالی پل گیشای تهران بیرون می‌آید. البته بنا نداریم به بنیادهای نظری بپردازیم و تبار واژه‌ها‌ را بیرون بکشیم، می‌دانیم که بسیاری از واژه‌ها از جمله «چپ» و «نو-چپ» و «نهادگرا» و «نئولیبرال» و مانند آن در سیاق ایران معنایی متفاوت با کاربرد جهانی آن دارند، اسامی بیشتر حاکی از قبایل سیاسی در اینجا و آنجایند که خود را به اندیشه‌ای منتسب می‌کنند.

واژه «چپ» هم که اینجا به عمد آن را برای اشاره به نوع ایرانی‌اش در گیومه قرار می‌دهم، به اندیشه‌ای دلالت دارد که خود را با ضدیت با نئولیبرالیسم (اجازه دهید با مسامحه لیبرالیسم را هم مترادف با آن فرض کنیم) و اقتصاد بازار آزاد و خصوصی‌سازی تعریف می‌کنند، حرف از ضرورت محدود کردن سرمایه‌داری افسارگسیخته و رانت آنها و بازتوزیع و «عدالت اجتماعی» می‌زنند و به‌دنبال راه‌حل‌های به اصطلاح «غیربازاری» برای حل مسائل هستند تا به اصطلاح بازار همه عرصه‌های «اجتماعی» را نبلعد. نقدهایشان را هم برآمده از مارکس و متفکران مکتب فرانکفورت و چهره‌های جدیدتری مثل ژیژک و بوردیو می‌دانند و کانون اصلی آنها را دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌شناسیم. هوادارانی هم دارند و موضع‌گیری‌هایی مثل مخالفت با واگذاری‌های دولتی در موردی مثل نیشکر هفت تپه و قانون کار و مانند آن، تا نقد حضور مردم در مراسم تشییع خواننده‌ای جوان را هم در این سال‌ها از آنها دیده‌ایم. در مورد تعداد و طیف هواداران البته اطلاع دقیق نداریم؛ ولی از قرار جوان‌ترها (به قولی جوانان بین ۱۷ تا ۲۷ سال، الله اعلم!) بدنه اصلی آنها را شامل می‌شود. با این حال می‌شود گفت تعداد آنقدر هست که صداها در فضای عمومی شنیده شود؛ به‌ویژه اگر مرشد اهل مصاحبه و جنجال هم داشته باشند. اما سوال اینجاست که چرا به‌نظر انقدر چنین نگاه‌هایی به‌ویژه برای جوان‌تر‌ها جذاب است؟

واقعیت این است که اشاره به «عدالت» و «رساندن حق به حق‌دار» برای خلایق جاذبه زیادی دارد، کوبیدن فساد و اینکه سرمایه‌داران وابسته و بورژوازی خون‌ها در شیشه کرده‌اند، همیشه شنونده داشته است. اگر اوضاع خوب نیست سخت‌ترین کار این است که مسوولیت را متوجه خود بدانیم؛ ولی چنین نگاه‌هایی یک دشمن آماده و دم‌دست را معرفی می‌کنند؛ نیروهای بازار، سرمایه‌داران و البته دولت حامی آنها. این جذابیت را با حرف‌های به اصطلاح لیبرال‌ها که میل برانداختن همه چیز و همه کس و به قولی«طرحی به کلی نو در انداختن» را توصیه نمی‌کنند و طرحی آرمانی در جیب ندارند مقایسه کنید، اینکه فضا را باید طوری فراهم کرد که با آزمون و خطا کوره راهی به بهبود پیدا کرد، کجا و فرادستان را به زیر کشیدن و حق زیردستان را در سینی پیشکش کردن کجا!

یادمان نرود که این حرف‌ها به‌ویژه اگر با کلی مطلب از متفکران اهل کشورهای «متروپل» هم تایید شود، دیگر خودِ خودِ حقیقت است. کیست که نداند نقد نئولیبرالیسم و سرمایه‌داری همین امروز در همه جای جهان رایج است. دکتر مردیهای عزیز که عمرش دراز باد در ترجمه کتاب ریمون بودُن به تحقیق جالبی اشاره کرده است که نیل گراس و اتن فاس، استادان جامعه‌شناسی دانشگاه کلمبیا و‌هاروارد، در تحقیق کمّی نشان می‌دهد حدود سه چهارم از استادان دانشگاه آمریکا به شکلی دل در گروی اندیشه «چپ» دارند و برای مثال انتخاب سیاسی‌شان حزب دموکرات است. کافی است جست‌وجوی مختصری در نشریاتی مثل گاردین یا بسیاری کتاب‌های منتشرشده در ایران و جهان داشته باشیم تا دریابیم نقد نئولیبرالیسم در فضای به اصطلاح روشنفکری جهانی هم سکه رایج است.

چنین اندیشه‌هایی چنان که دوران جنگ سرد نشان داد، البته در سرتاسر جهان ابزار سیاسی نیرومندی به حساب می‌آمد و قابلیتبسیج عمومی را فراهم می‌کرد؛ ولی دست‌کم نتایج انواع رادیکال آن چیزی در حد فاجعه بوده است. نگارنده بارها در اینجا و آنجا با اشاره به برخی شاخص‌ها و اعداد مانند شاخص آزادی اقتصادی توضیح داده است که نقد هر چیزی از جمله نئولیبرالیسم، البته حق مسلم همه است، ولی اینکه رژیم اقتصادی-سیاسی ایران را نئولیبرال بدانیم و دائم فریاد بزنیم همه مصائب از آن بر می‌خیزد، در بهترین حالت ناشی از کم اطلاعی است، اما اگر بخواهیم با این به اصطلاح نقدها سیاسی‌کاری و مریدپروری کنیم، البته حرف دیگری است. برای مثال وقتی در گزارش‌ها اعلام می‌شود که ۱۸ درصد از بنگاه‌های دولتی به بخش خصوصی «واقعی» انتقال پیدا کرده است و وضع این بنگاه‌ها قبل از خصوصی‌سازی هم چندان درخشان نبوده و حتی با الگوهای پیشنهادی نهادهای «نئولیبرال» جهانی هم فاصله هولناک است، کوبیدن کل مفهوم خصوصی‌سازی معنایی جز ندانستن چگونگی خلق ثروت و کارکرد بازار و ساختار انگیزه‌ها ندارد. البته این حرف‌ها برای گوینده محبوبیتی می‌خرد؛ ولی بعید است بشود آن را جدی گرفت.

اما آیا این اندیشه‌ها در دانشگاه‌های ایران جایگاه غالب پیدا می‌کنند؟ اجازه دهید پیشگویی را به متخصصان فال قهوه بسپاریم؛ ولی حدسم این است که این معرکه‌گیری‌ها بیش و پیش از هر چیز از دانشگاه‌هایی رانتی که با پترودلار آبیاری می‌شوند برمی‌خیزد، اگر در مملکتی بلاخیز با هزار مشکل «اجتماعی» جدی که باید به درمانشان پرداخت، پولی اضافه به استادان دانشگاه پرداخته نمی‌شد، بعید بود خیلی‌ها به این وسعت به تفنن‌هایی مثل نقد نئولیبرالیسم «واقعا ناموجود» بپردازند. پولی هست و پرداخت آن ربطی به عملکرد افراد ندارد، پس خیلی‌ها انگیزه پیدا می‌کنند که حرف‌هایی بزنند که هرچند «فایده» ندارد ولی به درد سیاسی بازیمی‌خورد. راه‌حل قضیه البته روشن است، همان چیزی که خیلی‌ها آن را نقد می‌کنند؛ خصوصی‌سازی هرچه بیشتر آموزش عالی!

اما صبر کنید؛ آیا این به آن معناست که جلوی نقدها را بگیریم؟ به هیچ وجه. نقد نه تنها جزو حقوق بلکه حتی اضافه حقوقآدم‌هاست؛ همه حق دارند از کاستی‌ها انتقاد کنند؛ ولی اینکه با پول عمومی بخواهیم حرف‌های فانتزی بزنیم، البته به زیان همان ندارهایی است که علم حمایت از آنها را برداشته‌ایم. هزاران موسسه خصوصی (موسسه میزس و آدام اسمیت و...) اینجا و آنجای جهان هستند که حرف‌های غیر از به اصطلاح «اقتصاد جریان اصلی» می‌زنند، با اعانه و کمک‌های متعدد یا درآمد حاصل از پژوهش اموراتشان را می‌گردانند و دخل و خرج شفافی دارند. همین را می‌شود برای ایران هم پیشنهاد کرد. اگر فکر می‌کنید حرف‌های خوبی دارید، البته عالی است، این گوی و این میدان.

دنیای اقتصاد

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: