شنبه, 18 ارديبهشت 1395 19:04

علی دینی ترکمانی: غنا بخشی به آمار‌ها، گام اول سیاست‌گذاری‌های آموزشی

نوشته شده توسط

علی دینی ترکمانی.

هیأت‌علمی مؤسسه مطالعات بازرگانی

گفته می‏شود آمار و ارقام موجود کافی نیست و نیازمند اطلاعات بیشتری هستیم؛ اما همین مقدار آماری که تاکنون جمع‏آوری شده، تصویر خوبی از شرایط موجود را نشان می‏دهد. سؤال اینجاست که با وجود ‌این اطلاعات نسبی از وضعیتِ نامطلوب موجود، چرا هنوز مشکلات ادامه دارند؟ آمارهایی که تصویری از متوسط وضعیت کشور ارائه می‏کنند؛ یعنی آمارهای سرانه، اغلب تصویر جامعی درباره مناطق مختلف کشور ایجاد نمی‌کنند؛ بلکه بهتر است آمارها به تفکیک جنسیت، تفکیک مناطق و شهرهای مختلف دسته‌بندی شود تا مرجع مناسبی برای تصمیم‏گیری باشد. خوشبختانه این شکل از آمار درباره برخی شاخص‌های آموزش‌و‌پرورش وجود دارد؛ برای مثال آمار مناسبی از نرخ ترک تحصیل و درصد پوشش تحصیلی در مقاطع مختلفِ تحصیلی و در مناطق مختلف کشور وجود دارد. درباره این شاخص‌ها تفاوت درخور توجهی بین شهرهای سیستان‏و‏بلوچستان و مناطقِ پایتخت وجود دارد.
اینکه با وجود عیان‌بودن مشکلات در حوزه ارائه خدمات آموزشی، برنامه‏ریزی خاصی برای حل آن صورت نمی‌گیرد، برمی‏گردد به شاخصِ نسبت بودجه سرانه‏ای که در سطح کل کشور تعریف می‏شود به بودجه سرانه واقعی که به مناطق مختلف اختصاص پیدا می‏کند؛ یعنی اگر توزیع درآمد و ثروت در سطح کلان کشور عادلانه نشود، اگر توزیع بودجه برحسب مناطق و شهرها عادلانه صورت نگیرد، هرچقدر آمار و ارقام را درست تعریف کنیم، فقط باعث می‏شود آسیب‏شناسی درستی داشته باشیم؛ اما در ارائه راهکار تأثیرگذار نخواهد بود؛ زیرا راهکار اصلی برمی‌گردد به ساختار بودجه و ساختار قدرت در سطح کشور.
در هر کشور سه روش برای برآورد تولید یا ثروت ملی وجود دارد: روش هزینه‏ها که در آن برآورد می‏شود هر خانواده از چه سبد کالایی استفاده می‏کند و بر مبنای آن محاسبه می‏شود که در طول یک سال چقدر ثروت تولید شده است. روش ارزش افزوده که به بررسی بخش صنعت، خدمات، کشاورزی، نفت و گاز می‏پردازد و اینکه در هر حوزه چقدر ارزش افزوده ایجاد شده است و از این طریق مجموع ثروت ایجاد‌شده در یک سال محاسبه می‏شود. روش دیگری که در اکثر کشورهای پیشرفته دنیا استفاده می‏شود، روش درآمدی است؛ یعنی تعیین اینکه هرکس در هر گروه شغلی که قرار دارد، چقدر درآمد/ثروت دارد. این روش در کشور ما وجود ندارد؛ در نتیجه اساساً تصویر درستی از وضعیت درآمدی افراد در کشور نداریم؛ بنابراین وقتی بخواهیم وارد سیاست‌های بازتوزیع درآمدی شویم، نظام مالیاتی ما آمار و ارقام درستی در اختیار ندارد و نمی‌تواند عملکرد خوبی داشته باشد.
در تولید آمار لازم نیست بیش از اندازه در جزئیات وارد شد؛ یعنی احتمالا حدِ بهینه‏ای وجود دارد. اینکه مرتب شاخص تعریف کنیم و از ابعاد مختلف وارد مباحث آماری شویم، اولاً نیازمند بودجه است، البته صرف بودجه برای این کار بدون اینکه تأثیر عملیاتی داشته باشد به این معنی است که پولی را که می‌توان مثلا برای خرید بخاری در شین‌آباد صرف کرد، به پژوهشگری اختصاص می‏دهیم تا شاخص و مؤلفه‌های آماری جدید ایجاد کند. ما برای اقدام عملیاتی مناسب نیاز به چند آمار اساسی داریم. لازم نیست برای طراحی و سنجش شاخص‌ها خیلی زیاد وارد جزئیات شد و بخش زیادی از بودجه محدود موجود را به این حوزه اختصاص داد؛ بلکه با بررسی عملیاتی، نتایج برخی شاخص‌های به‌ظاهر کلی نیز می‌توان به نتایج مطلوبی دست یافت.
نکته مهم دیگر این است که متأسفانه میزان کار تیمی در جامعه ما بسیار پایین است. این معضل علاوه بر همه بخش‌های جامعه در بحث تولید آمار نیز مطرح است؛ مثلا به جای اینکه ثبت احوال، مرکز آمار ایران و دستگاه‏های اجرائی کاملا با هماهنگی و همکاری یکدیگر کار انجام دهند، هریک جداگانه به ایجاد و اجرای برنامه‏های خود می‏پردازند؛ برای مثال در مرکز مطالعات پژوهش و بازرگانی گاهی صحبت می‏شود که شاخص‌های جدیدی تولید کنیم. نظر من این است که بهتر است همین بودجه را در اختیار مرکز آمار قرار داد تا شاخص‌های مورد نظرِ این مرکز را تبیین کند؛ زیرا قطعا در مرکز آمار افراد متخصص‏تری وجود دارند که با کمک‌گرفتن از آنها می‌توان به نتایج آماری مطلوب‏تری دست یافت. باید از تعدد مراکز آماری جلوگیری شود و فقط کیفیت آمارِ حاصل مورد نظر باشد. زمانی بود که جهاد کشاورزی، مرکز آمار و وزارت کشاورزی سه آمار متفاوت از میزان تولید گندم در کشور ارائه می‌کردند که با یکدیگر اختلاف درخور توجهی داشتند. در نتیجه فرد سیاست‏گذار و برنامه‏ریز نمی‌دانست کدام آمار معتبرتر است. در این‌گونه موارد یا باید تعریف هر آمار به صورت واحد باشد و همه از آن استفاده کنند یا باید مراجع تولید آمار را محدود کرد. درباره بحث ما نیز باید ثبت احوال، مرکز آمار و آموزش‌و‌پرورش کاملا گروهی و هماهنگ با یکدیگر عمل کنند.
به دو طریق می‌توان برای حل مسائل برنامه‏ریزی کرد: رویکرد بالا به پایین که در آن افرادِ مسئول در سازمان برنامه یک برنامه را تنظیم کرده و ابلاغ می‏کنند. رویکرد دیگر توسعه از پایین به بالا است که در آن بازیگران اصلی دانش‏آموزان، معلمان و دبیران هستند. اگر ما نظرسنجی‏ها و تصاویر آماری نداشته باشیم از اینکه دانش‏آموزان در مدارس چه احساسی دارند؟ یا چه احساسی دارند از این‌ که توسط این شاخص‌ها نظارت می‏شوند؟ و مواردی از این قبیل، در بررسی‌های خود به نتایج مطلوبی نمی‌رسیم. باید احترام گذاشت به نقطه نظرات خود بچه‏ها و آنها را به عنوان مبنای برنامه‏ریزی‏ها در نظر گرفت و با کمک اطلاعاتی که از آنها دریافت می‏شود به حل مشکلات آموزشی اقدام کرد.

منبع: ویژه نامه شرق درباره فقرزدایی مدرسه محور: معلمان خط مقدم توسعه عدالت آموزشی

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: