چهارشنبه, 14 اسفند 1392 00:10

رزاقی: سرمایه‌داری یک اقتصاد مهاجم است

نوشته شده توسط

تأکیدات مقام معظم رهبری بر لزوم اجرایی شدن اقتصاد مقاومتی نشان از اهمیت این مسئله دارد؛ چراکه در شرایط فعلی، با هیچ سلاحی جز اقتصاد مقاومتی نمی‌توان در برابر هجمه‌ی سنگین تحریم‌های دشمن مقاومت کرد. با کمی تأمل در باب اقتصاد مقاومتی درمی‌یابیم که اجرایی شدن اقتصاد مقاومتی نیازمند بازنگری در سبک زندگی است. رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها بر ضرورت دستیابی به اقتصاد مقاومتی تأکید فرموده‌اند و بسیاری از صاحب‌نظران و اقتصاددانان نیز معتقدند که بنای اقتصاد مقاومتی از دل رفتارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مردم بیرون می‌آید. از این رو، به نظر می‌رسد که در مقطع فعلی، نیازمند یک رویکرد انقلابی و جهادی در سبک زندگی هستیم. جهت بررسی ابعاد فرهنگی اقتصاد مقاومتی و ارتباط آن با سبک زندگی به سراغ دکتر رزاقی رفتیم.

استادی که از منظر اجتماعی و فرهنگی نگاهی عمیق به مسائل اقتصادی دارد و صدالبته از منظر اقتصاد سیاسی نیز حرف‌های شنیدنی برای گفتن که در این مکتوب نمی‌گنجد. قسمت اول این مصاحبه با نویسنده‌ی کتاب معروف «اقتصاد ایران» را در ادامه بخوانید.

استاد از نظر شما، چه ارتباطی میان سبک زندگی و اقتصاد مقاومتی وجود دارد؟ چه مسائلی در سبک زندگی می‌توانند بر اقتصاد اثرگذار باشند و برعکس؟

فکر می‌کنم که این یک مسئله‌ی دوسویه است؛ یعنی هر اقتصادی یک باورها و اعتقاداتی دارد، آن اعتقادات روابط اقتصادی را طرح می‌کند. از این رو، رابطه‌ی مستقیمی میان اجزای اقتصاد مقاومتی در کشور و نحوه و سبک زندگی و فرهنگ اقتصادی و الگوی ذهنی و رفتاری جامعه وجود دارد و ریشه‌ی اصلاح مسائل اقتصادی در اصلاح فرهنگ اقتصادی، سبک زندگی مردم، الگوی مصرف و توسعه‌ی فرهنگ کار و تلاش و تولید ملی است.

سرمایه‌داری یک اقتصاد مهاجم است. تهاجم به این معنا که در ذاتش می‌خواهد تولید را زیاد کند و کالا را بفروشد؛ ولی از یک طرف دیگر ذاتش این‌طور است که زمانی که تولید می‌کند و می‌فروشد، سود دست یک عده‌ی اندکی تراکم پیدا می‌کند. یعنی دائماً جامعه را دوقطبی می‌کند؛ یک قطب بسیار بسیار امکانات دارند و یک قطب اصلاً ندارند یا خیلی کم دارند. خود همین، دوگانگی به وجود می‌آورد؛ یعنی دنبال مشتری‌هایی است که کالایش را بخرند و این طرف، مشتری‌های یکه قدرت خرید ندارند؛ آن وقت در حرکت با بحران روبه‌رو می‌شود، نمی‌تواند کالاهایش را بفروشد. وقتی نتوانست بفروشد، انواع بحران‌های اقتصادی و رکود به وجود می‌آید.

سابقه نشان داده است در دور بعدی باز هم قدرت تولید افزایش پیدا می‌کند و راه‌حل‌های جدیدی پیدا می‌کند که آدم‌ها را وادار کند. البته وادار به معنای فرهنگی مسئله، یعنی انسان‌ها مطابق با نیازهایشان مصرف نکنند، متناسب خواسته‌هایشان مصرف کنند. البته تا سال‌های بین جنگ جهانی اول و دوم (سال‌های 1929 و 1932) یک قاعده‌ی دیگری بر اقتصاد سرمایه‌داری حاکم بود و آن قاعده این بود که تا می‌توانید مصرف نکنید و پس‌انداز کنید که سرمایه‌گذاری شود. ولی از این زمان به بعد، وضع دیگری پیش آمد. تولید زیاد بود، کسی نمی‌خرید، همه‌‌ی کارگرها هم بیکار بودند. مدیریتی به وجود آمد که با مدیریت قبلی تفاوت داشت. کمک کردند و به این‌طرف و آن‌طرف وام دادند که مردم کالا بخرند و بعد بلافاصله این بحث پیش آمد که تا کی این کار را باید انجام داد؟ بعد به این نتیجه رسیدند که ذهن انسان می‌تواند مورد سوءاستفاده قرار بگیرد و محتاجش کند. نگذارند که خود انسان احتیاجاتش را تشخیص دهد و برای او احتیاج به وجود آورند. زمانی که این‌طور شد، آرام‌آرام دستگاه‌های تبلیغاتی، آموزشگاه‌ها، افراد الگو در جامعه، مثل هنرپیشه‌ها، اساتید، متخصصین و دولتمردان، شروع به دخالت در این تغییر کردند.

ادامه در تسنیم ...

منبع: برهان به نقل از تسنیم

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: