دوشنبه, 05 مرداد 1394 13:30

دل‌نوشته‌ای به مثابه مانیفیست محسن رنانی در پنجاه سالگی: سکوت خواهم کرد

نوشته شده توسط

محسن رنانی

 حضرت علی (ع): عبادتی چون خاموشی نیست. پرهیزگارِ خاموش، رستگار شد (لا عباده کصمت. قد افلح التقی الصموت /غرر و درر).

مهاتما گاندی: سکوت بخشی از انضباط روحی کسی است که خود را وقف یافتن حقیقت کرده است.

مولوی (غزلیات):  چند خموش می‌کنم سوی سکوت می‌روم   /    هوشِ مرا به رغمِ من، ناطق راز می‌کنی

* * *

سال ۱۳۹۳ برای من «سال سخنرانی» بود حتی در شش ماهه دوم آن کمتر هفته‌ای بوده است که در آن یک سخنرانی نداشته‌ام. گاهی در یک هفته تا چهار سخنرانی نیز داشته‌ام: در تهران در اصفهان و در سایر شهرها و مراکز استانهای کشور؛ در همایش‌های علمی، در نشست‌های دانشجویی، در جمع کارشناسان در استانهای مختلف، در نهادهای مدنی، و ...؛ در باب موضوعاتی چون نقش‌تحریم‌ها در اقتصاد ایران، پیامدهای تفاهم اتمی، نقد و بررسی کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران»، تکنیگی و انواع بیماریهای ساختاری در اقتصاد ایران، دموکراسی، برنامه‌ریزی و توسعه منطقه‌ای، بازشناسی مفهوم توسعه در قرن بیست‌ویکم، سرمایه اجتماعی، سرمایه‌های نمادین، بسته سیاستی دولت برای خروج از رکود، و در باب بحرانهای آب و اشتغال و فساد سیستمی و جوکهای سیاه و نظایر این‌ها.

از این گذشته،‌ از خرداد ۱۳۸۴ که دولت نهم برآمد، یک ریز نقد کردم، نوشتم، سخنرانی کردم، نامه نگاری کردم، در تنظیم نامه‌های هشدارآمیز شصت استاد اقتصاد به رئیس دولت نهم مشارکت کردم، در مخالفت با فاز نخست هدفمندی یارانه‌ّها پی‌در‌پی مصاحبه و سخنرانی و حتی مناظره کردم، و سه سال آن را نیز صرف تدوین کتاب «اقتصاد  سیاسی مناقشه اتمی ایران» کردم. خرداد امسال دهسال از ماراتن نفس‌گیری که برای من از خرداد ۸۴ شروع شد گذشت - و البته از ماراتن نفس‌گیری که دولت نهم جامعه و اقتصاد ایران را وارد آن کرد، نیز. اکنون احساس می‌کنم نیازمند ارزیابی تلاشهای خود در این دهسال هستم. ارزیابی منافع و هزینه‌های عمومی و نیز آثار مثبت و منفی وجودی آن برای خودم.

در پایان سال جاری، پنجاه سالگی خود را پشت سر می گذارم. اگر در خوش بینانه‌ترین حالت، یک عمر طبیعی را هشتاد سال در نظر بگیریم، و هر بیست سال را یک فصل از چهار فصل زندگی در نظر بگیریم، من اکنون در میانه فصل پاییز زندگی خود هستم. زمستان را رها کن که در زمستان اگر انرژی‌ای هم هست باید صرف درمان بیماریهای کهولت و مدیریت جسمت شود. پس آنچه برای من مانده است یک نیم فصل از پاییز زندگی است. جرعه ای که هر آنْ، احتمال می رود ننوشیده تبخیر شود.

من ـ به تأسی از حضرت غزالی ـ مناظره را اخلاقاً مذموم می‌دانم. چرا که مناظره را محل «مقاتله نفْس‌ها» می‌دانم نه «مکالمه عقل‌ها». بنابراین در هیچ مناظره‌ای شرکت نکرده‌ام و اگر تصادفاً نیز در فضای مناظره قرار گرفته‌ام سعی کرده‌ام سخنم حالت پاسخ به طرف مقابل را نداشته باشد. حتی در آذر ۱۳۸۸ که به ضرورت لزوم شکستن سکوت مرگبار آن زمان، پذیرفتم که در مخالفت با طرح هدفمندی یارانه‌ها، در مناظره با  رئیس شورای رقابت در دولت دهم شرکت کنم، کوشیدم سخنانم پاسخ مستقیم به سخنان طرف مقابل نباشد. آنگاه از مهر ۱۳۹۱ نیز ـ همزمان با تشرف به سفر حج ـ تصمیم گرفتم دیگر مصاحبه نکنم. و همه آنچه  که از آن زمان تاکنون از من منتشر شده است یا متن سخنرانی هایم بوده است یا گفتارهایی که در میزگردها داشته‌ام و یا عینا نوشته‌هایم بوده است و در این دوره مصاحبه‌ای نداشته‌ام. گرچه برخی مطبوعات کم لطفی می‌کردند و برخی مصاحبه های قبلی را بدون هماهنگی با من بازنشر می‌کردند. البته از اردیبهشت ۹۲ که جلد اول کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی» را منتشر کردم به منظور ترویج این کتاب اعلام کردم که استثنائا در مورد این کتاب مصاحبه می‌کنم و مصاحبه‌های بسیاری انجام شد (و البته در بیشتر این مصاحبه‌ها خبرنگاران از موضوع کتاب و مناقشه اتمی ایران شروع کرده‌اند اما در عمل گفت‌وگو را به سوی موضوعات روز اقتصاد ایران کشانده‌اند) و آخرین مصاحبه‌هایم در مورد این کتاب نیز به بهانه انتشار نسخه کامل آن، همین چند هفته پیش انجام شده است که احتمالاً در چند هفته آینده منتشر می‌شود.

در هر صورت، و با وجود مراقبت‌های یاد شده، اکنون ارزیابی روشنی از این که تلاشهای من در این ده سال تا چه اندازه از سر صدق و صرفاً برای انجام وظیفه و رضای حق بوده و یا اصولاً تا چه حد برای جامعه‌ام اثربخش و مفید بوده است ندارم. در مورد پیامدهای این همه تلاش برای شخص خودم نیز احساسم این است که اثر وجودی مثبتی نداشته یا اندک بوده است. در واقع من دهسال آب شده‌ام و اگر «شهرت» را آفت ببینیم ـ که هست ـ در این دهسال من آفت زده نیز شدم.

از اسفند ۱۳۹۳ نیز تلفن همراه خود را ـ که این روزها ابزار اصلی آشوبناک کردن ذهن و زندگی‌ ماست ـ خاموش کرده‌ام و جز گاهی که چند دقیقه برای استفاده ضروری شخصی آن را روشن می‌کنم تصمیم دارم فعلا همچنان خاموش نگهدارم، شاید روزی آنقدر رشد کنم که آن را به کلی کنار بگذارم. متاسفانه این روزها صِرفِ داشتن تلفن همراه ـ به عنوان گوشی تلفن ـ هم خلوت ما را آشوبناک می‌کند چه رسد به آن‌که از طریق آن در شبکه‌های اجتماعی هم حضور یابیم و البته آشوب و آسیب آن بسیار بیش از روزنامه، رادیو، تلویزیون و ماهواره است. و خوشبختانه من بیش از ده سال است که روزنامه نمی‌خوانم و نزدیک به پنج سال است که تماشای تلویزیون را از برنامه‌های زندگی‌ام حذف کرده‌ام و البته هیچگاه هم حاضر به همکاری با هیچ‌یک از شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی داخلی و خارجی نشده‌ام. عضو شبکه های موبایلی نیز نبوده‌ام، فیس‌بوک را هم که روزی ابزار اطلاع‌رسانی من بود همان زمان‌ها رها کردم. با این‌حال هنوز هم احساس می‌کنم که زندگی‌ام به طور کامل در مدیریت خودم نیست و این «خبر» است و ابزارها و رسانه‌های خبری هستند که زندگی فکری و حتی اجتماعی مرا مدیریت می‌کنند. و خدا سلامت بدارد دکتر براتی ـ همکار ادیبم در دانشگاه اصفهان ـ را که سالها پیش، روزی دیدمش و به عادت مألوف پرسیدم «چه خبر؟». پاسخم را با غزلی از خودش داد با این مَطلع که:

بی خبر از همه جایم چه خبر بهتر از این؟             نه به هویم نه هایم، چه خبر بهتر از این؟

امسال دریافتم که «سخنرانی کردن» هم، از یک سو برای من کسوتی و شغلی و شأنی شده است که آثار وجودی مخرب برای خودم دارد، و از سوی دیگر عاملی شده است که زندگی فکری و خانوادگی‌ام را بر‌آشفته است. یک سخنرانی از زمان شروع هماهنگی‌هایش تا به سفر رفتن و اجرای آن و سپس احتمالاً انتشار اخبار یا متن آن، چند روز ذهن و وقت تو را می‌گیرد ـ تازه اگر وقتی منتشر می‌شود آغاز درگیریها و اشتغالات ذهنی نشود. هنوز ارزیابی روشنی از این که سخنرانی‌های من چقدر به ارتقای درک عمومی در مورد اقتصاد و توسعه کشور کمک کرده است ندارم. من البته ماموریت‌ خودم را حضور و تلاش در قلمرو سوم علم تعریف کرده‌ام، یعنی نه برای خط‌شکنی در قلمرو سرحدی علم (قلمرو تولید) وظیفه‌ای برای خود قائلم و نه برای بسط و انتقال نظریه‌های تولید شده در قلمرو سرحدی به قلمرو پیرامون (قلمرو بسط و بازتولید)؛ بلکه سالهاست ماموریت خود را به قلمرو سوم علم اقتصاد (قلمرو مصرف) یعنی کاربردی و ملموس کردن نظریه‌های علم اقتصاد در جامعه‌ ایران تعریف کرده‌ام به‌گونه‌ای که توسط  بازیگران معمولی اقتصادی و اجتماعی، از جمله سیاستمداران و تکنوکرات‌ها، و حتی عامه مردم قابل فهم و استفاده باشد. در واقع سطح سوم علم، کارکرد «بصیرت افزایی» عمومی دارد و من مشکل اصلی مدیریت کشورمان را فقدان این سطح از علم هم در جامعه و هم در میان مدیران می بینم. وگرنه دانشگاههای ما پر است از آخرین نظریاتی که توسط نوبلیست‌ها یا دیگر عالمان برجسته علوم تولید شده است. و البته «سخنرانی» یکی از ابزارهای مفید برای بسط علم در این سطح سوم است. بنابراین می‌دانم سخنرانی‌هایم بی‌تاثیر نبوده است اما در مقایسه با «نوشتن»، نمی‌دانم کدام مفیدتر است. در هر صورت، به دلایلی که ذکر شد تصمیم گرفتم از اول ماه رمضان تا پایان سال ۱۳۹۴ هیچ سخنرانی عمومی نداشته باشم. البته در نشست‌های علمی دانشگاهی که جزیی از وظایف حرفه‌ای و دانشگاهی من باشد حضور می‌یابم و اگر لازم باشد سخن می‌گویم اما در مجامع و نشست‌های عمومی که مخاطب عام دارد و معمولا هم خبرش در رسانه‌ها منعکس می‌شود، شرکت نخواهم کرد تا  اندکی از هیاهوهای جاری جامعه‌مان فاصله بگیرم و فرصتی باشد برای ارزیابی خویش و ارزیابی مسیر دهساله گذشته خویش و انتخاب مسیری که در نیم فصل آینده زندگی‌ام باید طی کنم.  پس فعلا تا پایان سال ۱۳۹۴، خداحافظ سخنرانی. بعدش؟ تا بعد.

 

سکوت باید کرد،

و در سکوت، چو ابر بهار باید بود:

 حضور باید داشت،

بهار باید ریخت،

عبور باید کرد.

 کی‌ام من؟  آه چرا بی مهار می‌تازم؟

چرا من این همه نرد قمار می بازم؟

منی که این همه در زندگیم آسانم

 کجاست خانه‌ی من؟ از چه رو شتابانم؟

پیاده خواهم شد،

 سکوت خواهم کرد،

چکامه خواهم خواند،

و از هجوم پر از ازدحام خلوتِ جمع

 عبور خواهم کرد،

و رهنورد افق‌های باز خواهم شد،

 و قله‌های بلند شکوهِ شهرت را

 به باد خواهم داد ...

محسن رنانی ـ عید  فطر ـ ۱۳۹۴/۴/۲۷

منبع: سایت شخصی محسن رنانی

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: