دوشنبه, 16 فروردين 1395 17:38

تیمور رحمانی: آزادی اقتصادی، رشد شتابان چین و آینده اژدهای زرد

نوشته شده توسط

تیمور رحمانی

تحلیل های رشد اقتصادی از زمان انتشار مقاله اثر گذار رابرت سولو در 1956 علیرغم افزودن حجم انبوهی از مقالات و کتابها هیچ تغییر چشمگیری در مهم ترین نتیجه کار او ایجاد ننموده است و آن نتیجه این است که در بلند مدت تنها عامل پیش برنده سطح تولید سرانه و لذا رفاه جوامع رشد بهره وری است. برخی از اقتصاد دانان در دهه 1980 و 1990 به بحث راجع به این پرداختند که چگونه انباشت دانش و تکنولوژی رخ می دهد و می تواند تسریع شود تا به رشد اقتصادی بالاتر بینجامد و برخی دیگر تمرکز خود را بر پیامد نهادها برای انباشت دانش و تکنولوژی و لذا رشد اقتصادی متمرکز نمودند اما هیچکدام نتیجه اساسی کار سولو را زیر سوال نبردند. کار سولو نشان داد که یک جامعه و حتی کل جهان نمی تواند با انباشت نیروی کار و سرمایه فیزیکی به رشد های بالا و پایدار اقتصادی دست یابد و اصطلاحا رشد مبتنی بر انباشت نهاده های تولید نهایتا بر اثر بازدهی نزولی متوقف خواهد شد و تنها افزایش بهره وری است که می تواند مانع از توقف فرایند رشد اقتصادی شود.

هنگامی که در سریال مارکوپولو بازگشته های از سفر چین به ونیز که در آن زمان اقتصاد پررونقی داشت کاغذی را نشان می دادند که تاحدی نقش پول را در چین بازی می کند و یکی از تجار ونیزی با آتش زدن آن و با تمسخرنشان داد که این چگونه پولی است(درمقایسه با سکه های طلا) که به این سادگی آتش می گیرد و از بین می رود، درک آن بسیار سخت بود که چین به چنان درجه ای از شکوفایی اقتصادی رسیده باشد که قبل از اروپایی ها پول کاغذی را به کار گرفته باشد حال آنکه اروپایی ها متعاقب همین دوران بود که رشد و خیز اقتصادی خود را آغاز کردند در حالی که چین دچار در جا زدن و حتی عقب گرد اقتصادی شود و همین سبب شود که علیرغم عدم تفاوت سطح تولید سرانه اروپا و چین در آستانه انقلاب صنعتی، در دهه 1980 و قبل از شروع اصلاحات اقتصادی چین تولید سرانه اروپایی ها چندین برابر چین باشد.

ظاهرا چینی ها نه تنها پول کاغذی بلکه برخی اختراعات مهم دیگر مانند چاپ و باروت را انجام دادند که اتفاقا در رشد و شکوفایی اروپایی ها نقش به سزایی داشت و حال آنکه چینی ها از آن بهره چندانی نبردند.


دو مقدمه فوق می تواند ما را در درک رشد خیره کننده اقتصادی چین در حدود سه دهه گذشته و آینده رشد اقتصادی چین یاری نماید. آنچه سبب شد چین علیرغم داشتن دوره هایی از شکوفایی در گذشته نتواند همپای اروپا به رشد و توسعه اقتصادی دست یابد فقدان آزادی اقتصادی و رقابت بود و آنچه سبب شد کشورهای اروپایی و بویژه اروپای غربی یکی پس از دیگری به رشد و توسعه اقتصادی و تفوق اقتصادی دست یابند آزادی اقتصادی و رقابت بود. همانطور که اشاره شد، رشد اقتصادی نمی تواند تداوم یابد اگر با افزایش بهره وری همراه نباشد و افزایش بهره وری نمی تواند تداوم یابد اگر با آزادی اقتصادی و رقابت همراه نباشد. آزادی اقتصادی و رقابت بدان معنی که افراد جامعه کم وبیش از فرصت مساوی برای شکوفا کردن استعدادها و به ثمر رساندن خلاقیت های خود بهره مند باشند و جابه جایی در هرم قدرت و ثروت امری دائمی باشد و صاحبان قدرت نتوانند با شکل دادن نظام مبتنی بر بهره کشی انباشت ثروت را برای خود محدود نمایند و مانع از دست یابی آحاد جامعه به فرصت رشد و توفیق اقتصادی گردند.

اگر چین نتوانست به رشد پایدار اقتصادی دست یابد و از اروپا بسیار عقب ماند ناشی از فقدان عامل اساسی آزادی اقتصادی و رقابت بود که بتواند با افزایش بهره وری به شکوفایی برسد. پس از آنکه مائو با افکار کمونیستی و سپس انقلاب فرهنگی خود سعی کرد چین را به سوی یک جامعه ی اتوپیایی سوق دهد، با نفی مالکیت خصوصی و آزادی اقتصادی و رقابت نه تنها توفیقی کسب نکرد بلکه فاجعه اقتصادی به بار آورد و درست در زمانی که اقتصاد جهان رشد های نسبتا بالا را تجربه می کرد چین همچنان در جا می زد و بخش عظیمی از جمعیت آن در فقر مطلق به سر می بردند. عدم توفیق اقتصادی او حتی سبب شد از نظر سیاسی نیز به فضای بسته تر روی آورد و به قلع و قمع مخالفان یا رفقای خود بپردازد همانطور که رفیق استالین پیش از او در اتحاد جماهیر شوروی چنین کاری کرده بود.

در دهه 1980 با قدرت گیری دنگ شیائو پینگ که مدتی را به دستور مائو به دلیل مطرح ساختن یا پیروی از روش های سرمایه داری در تبعید و کار اجباری به سر برده بود، چین چرخشی را در نظام اقتصادی خود آغاز نمود که بدون تردید تمام موفقیت اقتصادی و رشد های خیره کننده آن از همین چرخش ناشی شده است. این چرخش اقتصادی که ابتدا در زمینه کشاورزی آغاز گردید به سرعت شامل بنگاههای دولتی در بخش صنعت و مناطق شهری نیز شد و نهایتا به فراهم سازی زمینه جذب سرمایه گذاری خارجی انجامید.

این تغییرات چیزی نبود غیر از اهمیت دادن به سیستم قیمتها در تخصیص منابع کمیاب و توجه به انگیزه کسب سود و منفعت در انجام فعالیتهای اقتصادی و پذیرفتن این موضوع که تجارت و فعالیت اقتصادی یک بازی با منافع دوطرفه است. با وجود آنکه چین همچنان تحت حاکمیت حزب کمونیست است و با وجود آنکه همچنان بسیاری از فعالیتهای اقتصادی به طور مستقیم و غیر مستقیم در اختیار دولت یا به تعبیر صحیح تر در اختیار حزب کمونیست است، اما چینی ها با پیروی از استراتژی بزرگتر کردن قفس برای پرنده اقتصاد و نه رها کردن پرنده اقتصاد از قفس سعی کرده اند از منافع آزادی اقتصادی و رقابت تا حدی برخوردار شوند که ضمن برخوردار ساختن اقتصاد از رشدهای بالا و رفع فقر و افزایش جایگاه چین در اقتصاد جهانی تهدیدی برای قدرت حزب کمونیست و نخبگان آن فراهم ننماید.

اما چگونه ممکن شده است بدون آزادی کامل اقتصادی و بدون مالکیت کامل بخش خصوصی و بدون در پیش گرفتن الگوی کشورهای اروپای غربی، آمریکا ، کانادا، استرالیا و ژاپن که اساس آن رقابت و فقدان طبقه نخبه دارای امتیازات ویژه بوده است، چین بتواند تا این اندازه رشد اقتصادی بالا برای حدود سه دهه را حفظ نماید. واقعیت آن است که این اولین نمونه از موفقیت اقتصادی یک کشور بدون مشابهت با الگوی شناخته شده مبتنی بر آزادی اقتصادی و رقابت جهان توسعه یافته کنونی نیست و در گذشته موارد متعددی از چنین شکوفایی مشاهده شده است. نمونه بارز آن موفقیت چشمگیر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با رشدهای بالا آنهم در زمانی که کشورهای دارای نظام سرمایه داری بدترین رکود اقتصادی خود را در دهه 1930 می گذراندند، می باشد.تمام تمدنهایی که در گذشته در نقاط مختلف جهان مانند مصر، ایران، چین، آمریکای قبل از کشف کریستف کلمب، امپراطوری روم، امپراطوری عثمانی وامثالهم شکل گرفته اند و به تدریج دچار فروپاشی شده اند مثالهایی دیگر از این نوع هستند. لذا مورد چین موردی استثنایی نیست گرچه دارای تفاوتهایی با هرکدام از موارد پیشین هم می باشد. بویژه زمانی که رقابت های ایدئولوژیک بین یک کشور و رقبای آن وجود داشته باشد، دست یابی به موفقیت و رشد اقتصادی و بویژه در زمینه هایی که اسباب برتری باشد(مانند صنایع نظامی) ناممکن نیست اما نکته مهم آن است که این گونه رشد اقتصادی پایدار و دائمی نخواهد بود.

چین تاکنون توانسته است با اتکا به نیروی کار ارزان، بازار بزرگ، کم توجهی به محیط زیست، جامعه بسته و مطیع و جدا ساختن مناطقی از کشور برای جذب سرمایه گذاری خارجی و انتقال تکنولوژی به جای خلق تکنولوژی انگیزه نفع شخصی فعالان اقتصادی را با منافع نخبگان حزب کمونیست سازگار نماید و به رشد اقتصادی بسیار بالا دست یابد.

اما تداوم این رشد اقتصادی در هاله ای از ابهام و تردید قرار دارد. بر اساس متون درسی رشد اقتصادی، کشوری که فرایند رشد اقتصادی خود را آغاز می کند و دارای تولید سرانه پایین است به دلیل بازدهی بالای سرمایه در آن کشور ابتدا از رشدهای اقتصادی بسیار بالا بهره مند خواهد شد و وضعیت سه دهه گذشته چین با این موضوع سازگاری دارد(همانطور که اخیرا هند نیز با رشدهای اقتصادی بالا چنین تجربه ای را نمایان می سازد). به همین ترتیب، متون درسی اقتصاد کلان نشان می دهند که با افزایش سطح تولید سرانه، نرخ رشد اقتصادی به تدریج دچار کاهش خواهد شد که کاهش چند سال اخیر در رشد اقتصادی چین با این تحلیل تئوریک سازگار است و قاعدتا در آینده نیز انتظار نرخ های رشد بالا برای چین وجود ندارد. لذا، چین حتی اگر یک کشور دارای اقتصاد آزاد و رقابتی هم بود قادر به حفظ نرخ رشد های بالا نبود.

از طرف دیگر، به دلیل آنکه رشد اقتصادی چین همراه با آزادی اقتصادی و رقابت فراگیر نمی باشد دیر یا زود به بن بست خواهد رسید. دلیل آن است که در غیاب آزادی اقتصادی و رقابت فراگیر و در شرایطی که بخش قابل توجهی از منافع رشد اقتصادی عاید نخبگان حزب کمونیست و متحدان آنها می شود که ماهیت بهره کشی دارد، انگیزه نوآوری و ابداع تضعیف می شود چرا که دیگر بازدهی سرمایه آنقدر بالا نیست که با سهم بری حزب کمونیست هنوز سهم قابل توجهی برای فعالان اقتصادی باقی بماند.

این مساله سبب افزایش سطح فساد برای حفظ سهم توسط تکنو کراتهای حزب کمونیست می شود که گسترش فساد خود از عوامل کاهش رشد اقتصادی است(گزارش های متعدد از فساد و ناموفق بودن مبارزه با فساد حتی در شرایطی که تعداد زیادی به جرم فساد اعدام می شوند تاییدی بر این ادعا است). در غیاب ابداع و نوآوری نیز رشد بهره وری ضعیفتر گشته و رشد اقتصادی دچار کاهش می شود. از طرف دیگر، با رشد اقتصادی و افزایش سطح توقع جامعه چین علاوه بر آنکه دستمزدهای درخواستی بالاتر امتیاز نیروی کار ارزان چین و توان رقابت صادراتی آن را از بین می برد سبب فشار برای اصلاحات سیاسی و کنار گذاشتن یکه تازی حزب کمونیست می شود که نحوه برخورد حزب کمونیست با آن نه تنها برای چین بلکه برای کل جهان دارای پیامدهای بزرگی است.

اگر حزب کمونیست چین به تدریج اقدام به گسترش آزادی اقتصادی و رقابت و فراهم سازی زمینه بارورشدن انگیزه ها و خلاقیت های عاملان خصوصی شود که به معنی فراگیر شدن مشارکت سیاسی و پدیدار شدن احزاب دیگر در صنعت فعالیت سیاسی چین نیز است، آنگاه چین رشد اقتصادی متوسط خود را برای مدتی ادامه می دهد و به تدریج با کاسته شدن از فاصله چین و کشورهای توسعه یافته کنونی رشد اقتصادی چین نیز به ارقام 3 تا 4 درصد گرایش می یابد و رشد بهره وری تداوم این رشد اقتصادی را تضمین می نماید. در عین حال کل جهان نیز از اقتصاد بزرگ چین منافع فراوان کسب می کند ضمن آنکه امنیت و صلح جهانی با وجود چنین قدرت اقتصادی بهبود می یابد.

اما اگر سناریوی فوق دارای یک احتمال است، سناریوی مخالف آن دارای احتمال بیشتری است. سناریوی مخالف یا دوم آن است که نخبگان حزب کمونیست بخواهند سیطره خود و حامیان شان را بر اقتصاد حفظ نمایند و به همین دلیل مانع هر نوع گسترش مشارکت سیاسی شوند و لازمه آن نیز جلوگیری از گسترش آزادی اقتصادی و رقابت فراگیر در فعالیتهای اقتصادی است. در آن صورت، رشد بهره وری که شاید تاکنون برای رشد اقتصادی چین در مقایسه با نهاده های نیروی کار و سرمایه از اولویت برخوردار نبوده است، به تدریج دچار کاهش می شود و مانعی جدی برای تداوم رشد اقتصادی چین فراهم می نماید. اما از آنجا که چین تبدیل به یک ابر قدرت نظامی شده است، زمانی که نتواند با رشد بهره وری اقتصاد خود را پیش ببرد و مانع کاهش سطح زندگی شهروندان خود شود به سوی سیاستهای مداخله گرایانه و استثمار گرایانه در نقاط دیگر جهان روی می آورد. نشانه های این رفتار تهاجمی هم اکنون در آبهای آزاد دریای چین به خوبی مشاهده می شود.

از آنجا که چین یک قدرت نظامی کم اهمیت نیست، قدرتهای دیگر و از جمله ایالات متحده ناچار خواهند شد با آن مدارا نمایند و تا حدی امتیازدهی به چین را اجتناب ناپذیر بیابند. اما این سناریو نهایتا برخورد نظامی را اجتناب ناپذیر می نماید و آنگاه صلح و امنیت جهانی نیز دچار دشواری اساسی می گردد. گرچه مجموعه شواهد به نفع سناریوی دوم است اما همچنان احتمال سناریوی اول جای امیدواری را باقی می گذارد که نیروی آزادی اقتصادی و رقابت غالب شود. قدرت گرفتن هند (علیرغم آنکه دیرتر از چین رشد اقتصادی خود را آغاز کرده است و با وجود آنکه هنوز از چین بسیار عقب تر است و علیرغم آنکه وضعیت فساد آن چندان مناسب تر از چین نیست، اما به دلیل مشارکت سیاسی گسترده تر و نظام دمکراتیک آن چشم انداز بلند مدت بهتری نسبت به چین دارد)، می تواند نقش تعیین کننده ای در استراتژی چین به جای بگذارد.

بنابراین، رشد اقتصادی اژدهای زرد که یکی از بالا ترین رشدهای تاریخ را تجربه کرده است و در مدتی کوتاه سبب تغییر وضعیت فقر ساکنین خود و کل جهان شده است، اکنون دچار نوعی تردید است. این موضوع برای همه کشورها و از جمله کشور ما بسیار با اهمیت است اولا از آن نظر که الگوی رشد اقتصادی چین برای بسیاری از کشورها جذابیت یافته است در حالی که بر اساس تحلیل فوق الگوی مناسبی برای رشد بلند مدت اقتصادی نیست و ثانیا از آن نظر که در تنظیم روابط اقتصادی و سیاسی با چین توجه به این ملاحظات برای دست اندرکاران علم روابط بین الملل حائز اهمیت است.

منبع:
https://telegram.me/teymureconomist

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: