شنبه, 06 شهریور 1395 17:36

تحلیل بر تحولات کودتای 28 مرداد از نگاه حسن تاش: زوایای تاریک تاریخ نفت ایران باید با توسل به تاریخ شفاهی روشن شود

نوشته شده توسط

سید غلامحسین حسن تاش کارشناس ارشد نفت و انرژی در جلسه هفتگی موسسه مطالعات دین و اقتصاد  پنجشنبه 28 مرداد به مناسبت سالروز کودتا 28 مرداد سال 1332 به بررسی مسائل نفت ایران قبل و بعد از کودتا از منظر جهانی پرداخت و با اشاره به تحولات 28 مرداد و توجه به آنها از منظر سپهر بین المللی و در پاسخ به این سوال که چطور شد بعد از کودتای 28 مرداد و شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت وسقوط دولت مصدق، قرارداد دارسی وشرکت نفت انگلیس احیاء نشد و اینکه در تشکیل کنسرسیوم چون ملیون از شکست کودتا ناراحت بودند و به نوعی خارجی ها دوباره برگشتند شاید دستاوردهایی که در خود قرارداد بعدی که نهضت ملی داشتند به آن توجه نشده آیا نهضت ملی بطور واقع  تاثیری بر روی تحولات بعدی نداشته است، افزود: برای پاسخ به این سوال ها باید به فضای جهانی قبل از ملی شدن صنعت نفت ایران در آن فضا رخ داد برگردم.
برای سال های طولانی صنعت جهانی نفت تحت کنترل هفت شرکت بزرگ نفتی بنام شرکت های نهضت خواهران نفتی بوده است پنج شرکت آمریکایی و دو شرکت اروپایی . شرکت های آمریکایی و دوشرکت اروپایی سرنوشتشان بسیار متفاوت است . تاریخ صنعت نفت جهان به سال 1359 در آمریکا برمی گردد. اولین چاه های نفت در پنسیلوانیای آمریکا حفر شده است و صنعت نفت در ابعاد جدید به نوعی در آنجا متولد شده است. بنابراین شرکت های آمریکایی در درون آمریکا برای توسعه صنعت نفت متولد شدند و در زمان های بعد وارد عرصه بین المللی شدند.
بنابراین چالش ها و درگیری هایی که در شرکت های آمریکایی وجود داشتند موثر واقع شد. اما شرکت های اروپایی در درون خودشان متولد نشدند براساس روابط استعماری و بر اساس امتیازهایی که در جاهای دیگرگرفتند متولد شدند. اساسا شرکت بریتیش پتریلیوم در ایران متولد شد که همان قرار داد دارسی بوده است که بعدها به شرکت نفت "بی پی" تبدیل شده است هر چند که بعدها فعالیت شان را در کشورهای خودشان توسعه دادند اما تولد آنها بیرون از مرزهای کشورهای خودشان بوده است. این هفت خواهر که از حدود سال های 1900 تا 1910 وارد عرصه جهانی شده اند (شرکت های آمریکایی که موضوع بحث نیست ) بعد از تجربه ای که در داخل اندوختن به صحنه بین المللی وارد شدند و رقابت را شروع کردند آن دوره هم دوره استعمار انگلستان بود و تازه داشتند الگوهای اجتماعی خودشان را شکل می دادند .
ما از حدود سال های 1910تا 1928 شاهد یک رقابت خشن میان شرکت های نفتی خصوصا شرکت های آمریکایی و انگلیسی هستیم. برسر گرفتن امتیازات و دادن فرصت ها در کشورها و مناطق نفت خیز موارد رقابت خونین هم گزارش می دهند.
در سال 1928 تحول مهمی رخ می دهد شرکت های آمریکایی و شرکت های انگلیسی بر سر حوزه های نفوذ و نحوه همکاری با یکدیگر به توافق می رسند و آن رقابت خشن و خونین، در قراردادی که در اسکاتلند بین آنها شکل می گیرد آن نحوه رقابت خشن کنار گذاشته می شود و یک دوران جدیدی به نام دوران سلطه هفت خواهران در سال  1928 بوجود آمد. در سال 1951 که نفت در ایران ملی شده است  بعد از سال 1928 است. حادثه ای هم که باعث می شود این توافق 1928 شکل بگیرد تشکیل اولین کنسرسیوم نفتی درعراق است . در یکی از میادین عراق رقابت بین شرکت های آمریکایی وانگلیسی برسر گرفتن امتیاز بوده است بعد از مدتی متوجه شدند که همه این منابع زیرزمینی را از دست داده اند یعنی در رقابت با یکدیگر منبع آن زیر مانده و کسی چیزی عایدش نشده است. با واسطه گری فردی بنام گلبندیان همگی روی یک سفره می نشینند و اولین کنسرسیوم نفتی تشکیل می شود و اینکه با تفاهم و همکاری بهترمی توانند زودتر به عایدات نفتی برسند زیر دندانشان مزه داد و به سازش 1928 منجر شد.

در سازش 1928 بین شرکت های آمریکایی و انگلیسی بر سر اینکه چگونه قیمت نفت را تعیین کنند توافق صورت می گیرد و بر سر اینکه حوزه های نفوذ را چکونه بین یکدیگر تقسیم کنند توافقاتی صورت می گیرد که تا سال های متمادی وحداقل تا 1970 تاثیر گذار و سرنوشت ساز است . 1928 تا 1970 صنعت نفت در دنیا تحت سلطه کامل این شرکت ها است در بخش های تولید و پالایش کنترل دارند. شاید حدود 90 درصد نفت، حمل ونقل دنیا را این شرکت ها کنترل می کنند بعضی از شرکت های اروپایی از کشورهای دیگر هم یک رقابت در کنار اینها دارند. فرانسوی ها و شرکت های ژاپنی تا حدودی دنبال فرصت می گردند که آنها هم بتوانند در مناطق وارد شوند نفوذی که فرانسوی ها در مناطق شامات و عراق از دیرباز داشتند مقداری در این رقابت ها موفق تر بودند بخاطر اینکه مسیرها به سمت مدیترانه تحت کنترل آنها بود. درون کنسرسیوم شمال عراق به همین دلیل شرکت های فرانسوی هم سهم پیدا کردند.
 بعد از 1928 درست است که رقابت خشن کنار گذاشته شد اما این طور نبود که این رقابت بین شرکت های آمریکایی و انگلیسی بطور کامل کنار گذاشته شود. رقابت مقداری متمدنانه تر شد و طرفین در تلاش فرصت جویی برای اینکه بتوانند فرصت ها را از دست یکدیگر در بیاورند .
تبلور تمام این مسائل در داستان ملی شدن صنعت نفت به خوبی مشاهده می شود. آمریکایی ها در تلاش بودند که جای پایی در نفت ایران باز کنند مذاکراتشان این بود که خارج از حوزه قرارداد دارسی امتیازاتی بگیرند و هر حال نشان می دهد که شرکت های آمریکایی هم مشتاق بودند که در نفت ایران حضور داشته باشند. در جریان کودتای 28 مرداد که تبانی بین امریکایی ها  و انگلیسی ها صورت می گیرد به کودتا منجر می شود و آمریکایی ها مزد همکاری شان را می گیرند و در نفت ایران که هیچ سهمی نداشتند یک دفعه 40 درصد سهم پیدا می کنند. فکر می کنم شاید مرحوم محمد مصدق و کسانی که دست اندر کار ملی شدن صنعت نفت بودند خیلی به این فضای جهانی رقابتی بین هفت خواهران و حمایتی که دولت های آمریکا وانگلستان از شرکت های خودشان دارند و تاثیرگذاری خارجی و سیاسی که این کشورها برروی شرکت های خودشان دارند شاید بدقت توجه نداشتند البته این فرضیه ای است که نیازمند تحقیق بیشتر است.
مدتی بعد از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد مذاکراتی آغاز می شود و یک کنسرسیوم نفتی پا می گیرد."بی پی" که کنترل صددرصدی نفت ایران را داشته حالا 40 درصد سهام پیدا می کند. شرکت های آمریکایی که هیچ سهمی در مناطق نفت خیز ایران نداشتند 40 درصد سهم پیدا می کنند. شرکت نفت فرانسه 6 درصد و شرکت شل14   درصد سهم پیدا می کند. یک کنسرسیوم متشکل از مجموعه این شرکت ها تشکیل می شود و این بحث مطرح نمی شود که در واقع همان قرارداد دارسی برگردد ،زنده واحیاء شود.
بدلیل اینکه خیلی از زوایای تاریخ نفت ایران تاریک مانده تصمیم گرفتیم در زمینه تاریخ شفاهی کاری را انجام دهیم و کسانی که در این جریانات بوده اند بتوانیم یکسری تحولات را که مکتوب نشده مستند کنیم. با کارشناسان تصمیم گرفتیم بر روی  موضوعاتی کنکاش کنیم.
دیدیم در رابطه با نهضت ملی و دوره سه سال به تبع اینکه جامعه ایرانی هم سیاست زده است و مسائل سیاسی و نفتی داشته خیلی از مطالب گفته شده اما در خصوص اینکه کنسرسیوم چگونه تشکیل شد مراکرات آن چه بود؟ روابط کنسرسیوم با دولت ایران چگونه تنظیم می شد؟ در سال 1970 چه شد که  قرارداد دارسی تجدید نظر شد کمتر کار شده بیشتر روی این موضوعات تمرکز کردیم که برای پاسخگویی به این سوالات می بایست چندین مصاحبه با کسانی که در این زمینه فعالیت داشتند انجام می شد که قرار است متن مصاحبه های انجام شده به زودی به  چاپ برسد و در این اقدام سعی شده که این مقطع تاریخی را بیشتر باز کنیم که با انجام این مصاحبه ها مشاهده می شود دستاوردهای نهضت ملی نفت در قراردادی که منعقد شده خیلی تاثیر گذار بوده است. تقریبا تمام مصاحبه شوندگان این را گفتند که مذاکراتی که در قرارداد کنسرسیوم انجام شده به شدت تحت تاثیر نهضت ملی وجو اجتماعی که در اثر نهضت ملی بوجود آمده بود قرارداشت و اگر دستاوردی و نکته مثبتی وجود داشته تحت تاثیر این مساله بوده که به خاطر همین بد بینی ها کمتر به آن توجه شده است.
بهرحال درست است که نهضت ملی شکست خورد و صنعت نفت در کنترل دولت و ملت ایران در نیامد، اما باید اعتراف کرد که یک قدم به جلو گذاشته شد از یک ماه قرارداد امتیازی که کمترین دخالت را برای دولت ملی تمهید می کرد به قراردادهای مشارکتی 50.50 منتقل شدیم. بر اساس قانون شرکت ملی نفت ایران تاسیس شد و شرکت ملی نفت ایران مذاکرات قراردادی را انجام داد و ناظر بر قرارداد تعیین شد واین خود گامی به جلو بود.
 یکی از دستاوردهای نهضت ملی و شکل گیری کنسرسیوم غیر از اینکه قرارداد تا حدودی گامی به جلو بود نسبت به قرار داد امتیازی، بر چیده شدن استعماری شرکت ملی نفت انگلیس بود کسی نمی تواند تردید کند به ویژه بعد از داستان آن اسنادی که از آن خانه بیرون در آمد شرکت نفت ایران و انگلیس فقط کار نفت نمی کرد و دخالت و نفوذ بسیار گسترده ای در تمام شئون مختلف کشور داشت در حالی که ما ردی مبنی بر اینکه بر کنسرسیوم چنان دخالتی در شئون مختلف کشور داشته باشیم را نداریم. بله! وقتی که خارجی ها می آیند ممکن است چند تا جاسوس هم در میان آنها باشد و یکسری اطلاعات را هم منتقل کنند اما آن دخالتی که شرکت نفت ایران و انگلیس در شئون داشت شما هیچ وقت در جای دیگر نمی بینید بنابراین می توانگفت که این یکی از دستاوردهای ملی شدن بود.

صنعت نفت در همان سال ها بر روی ایرانیان باز شد بطوری که این صنعت کاملا بسته بود. اگر ایرانیان در مشاغل بسیار ساده بسیار پایین  بکار گرفته می شدند در شرکت های انگلیسی ها واجازه ورود به بسیاری از اتاق ها ، تاسیسات و واحدها را نداشتند، ورود ایرانی ها به پالایش گاه های نفتیوصنعتی آبادان که در آن زمان وجود داشت، ممنوع بود.
درهمین سه سال صنعت نفت به روی ایرانی هاباز شد بسیارعلم ها آموختند موفق شدند پالایشگاه آبادان را راه اندازی کنند . آّبراهام در کتاب کودتا آورده است که: انگلیسی ها یک جریان تبلیغاتی شکل داده بودند که دائما اعلام کند ایرانی ها موفق به راه اندازی صنعت نفت نیستند بعد پرسیده می شود که اگر موفق نبودند چرا ناوگان هایتان را مستقر کردید که حق صادرات ایران را پرداخت نکنید؟ چرا برنامه ریزی کردند که از طریق بصره به  پالایشگاه آبادان حمله کنید؟ تمام شواهد نشان می دهد ایرانی هایی که تمایل نداشته به مسائل فنی نفت ورود داشته باشند طی این سه سال موفق شدند که ورود پیدا کنند و پالایشگاه را راه اندازی کنند نه که آن موقع سنبل صنعت نفت بود. باید تاسف بخوریم  که اگر جریان نهضت ملی و بسیجی که مصدق کرده بود تمام دانشگاه هیان وارد شوند و به راه اندازی صنعت نفت کمک کنند اگر ادامه پیدا کرده بود در آن مقطعی که فاصله فنی و تکنولوژی ما با دنیا خیلی فاصله شگرفی نبود شاید امروز در اداره صنعت نفت وضعیت متفاوتی داشتیم.
ولی بهر حال افزایش نقش ایرانیان و موفقیت هایی که در آن دوره داشتند بر قرار داد کنسرسیوم و مذاکرات قراردادی هم سایه افکند و کنسرسیوم پذیرفت که تعداد بیشتری از ایرانیان را در سمت های فنی و مدیریتی بکار بگیرد در صورتی که قبلا چنین موضوعی وجود نداشت.
از دستاوردهای دیگر ملی افزایش شفافیت در حساب های نفت را می توان ذکر کرد در دوره حاکمیت شرکت نفت ایران و انگلیس، ایرانی ها هیچ ورودی به محاسبات نداشتند. یکی از شبهاتی که وجود داشت این بود که مثلا آن 16 درصد سود عملکردی که طبق  قرار دادا وظیفه داشتند به دولت ایران پرداختکنند آیا پرداخت می کنند ؟ سود چقدر بوده؟ وهمواره هم در دوره رضاخان که این اختلاف ها بالا گرفت مجبور بودند از حسابرسین انگلیسی استفاده کنند که دوباره آنها هم با شرکت نفت تبانی کردند. بهر حال با به وجود آمدن شرکت نفت و دخالت بیشتری که ایرانی ها پیدا کردند کنترل در محاسبات نفتی شفافیت بیشتری پیدا شد.شاید اذعان کنیم نقش شرکت های آمریکایی که وارد شدند خیلی مثبت تر از شرکت های انگلیسی بود . واقعیت این است که ما با عینک امروز و برخورد با آمریکایی ها نگاه کنیم شاید پذیرش آن سخت باشد اما در واقع آمریکایی ها هم در مسائل انتقال تکنولوژی و اکتشاف و مهندسی میادین نفتی توانایی های بیشتری نسبت به انگلیسی ها داشتند بنابراین یک تحولی هم از این جهت در صنعت کشور بوجود آمد.
 ضمن اینکه بوجود آمدن شرکت نفت این امکان را فراهم کرد که بتدریج در حوزه های خارج از قرارداد کنسرسیوم معلوم نبود بویژه در حوزه های دریایی قرار دادهایی بسته شد که خیلی ممتازتر از قراردادهای کنسرسیوم بود و این باعث شد که ایران اهرم های فشاری روی کنسرسیوم داشته باشد . مثلا شرکت ایتالیا که رقیب شرکت های آمریکایی و انگلیسی بود و دنبال فرصت بود در بعضی از میادین ما قراردادهای 75.25 را بست که خود این فرصتی رابرای دولت ایران ایجاد می کرد. البته آن چیزی که شاید بسیار قابل تاسف است و همه دستاوردهای مثبت را از این منظر مورد توجه قرار می دهیم برای اینکه درامد بیشتری را از نفت نسبت به قرارداد دارسی عاید خود کنیم و کنترل نسبی بیشتری را روی نفت ایران پیدا کنیم. ولی از منظر نفرین منابع وگرفتاری های آغشته شد صنعت نفت به فساد پدیده نامیمونی بوده است که درهمین دوران مرتبا اقتصاد ایران به وابستگی روزافزون درآمد نفت که نتایج آن را امروز شاهد هستیم روی آورده است.
این که چرا این کنسرسیوم به وجود آمد و اینکه روابط چطوری تنظیم می شد. در دوره 1954 تا 1973 که کنسرسیوم فعال بوده است می توان گفت که به تدریجنقش و سهم ایرانی ها در صنعت نفت افزایش پیدا کرده است. میزان حضور خارجی ها کمتر شده بطوری که به تدریج کارشناسان و متخصصین ایرانی چهار درگیری و چالش عمده را با کنسرسیوم پیدا کردند.
یکی مساله سوزاندن گازهای همراه نفت بود که متناسب با 6 میلیون بشکه حجم عظیمی از میادین گازی خارج و این گازها عمدتا سوزانده می شد.
مساله تولید صیانتی و تزریق گاز کافی به میادین نفتی برای بهره گیری بهینه ازمیادین یکی از چالش هایی بود که بین کارشناسان ایرانی و کنسرسیوم بوجود آمد . چالش دیگر تدوین برنامه بلند مدت بود کنسرسیوم برنامه های یک ساله و حداکثر دوساله برای ظرفیت تولید و میزان تولید ارائه می داد و بعدا این مساله مطرح شد که دولت ایران نمی تواند برنامه های بلند مدت را تنظیم کند بنابراین فشاری بود که این برنامه ها برای دوره های 5 تا 10 ساله ارائه شود. تغییری بود که همان تغییر شرایط مالی قرار داد بود که طبق 25 .75 قرارداد امضا شده بود متخصصین ایرانی به کنسرسیوم فشار می بردند که کنسرسیوم هم این شرایط را به پذیرد .
اما بحث بعدی این است که چطور شد پایان قرار داد کنسرسیوم 1979 بود و پیش بینی شده بود که در 5 سال هم قابل تمدید است و این قرارداد می توانست تا سال 1984 ادامه پیدا کند چطور شد که در سال 1973 قرارداد تجدید نظر شد و مذاکراتی با کنسرسیوم شروع شد و قرار داد از حالت مشارکتی به قرارداد خدماتی تبدیل شد؟ در واقع گام دیگری به جلوبرداشته شد. شاید کمتر به این مساله پرداخته شده باشد که چرا این اتفاق افتاد؟ خصوصا که خود شاه در برخی از سخنرانی ها ونوشته هایش این توهم را مطرح می کند که انقلاب به خیال او عدم حمایت یکپارچه آمریکا و انگلیس در  حفظ او در جریان انقلاب ناشی از همان اقدامی بوده که او در سال 1973  کرده و به نوعی انتقام جویی یا انتقام گیری شرکت های نفتی از او بوده است و اخیرا هم که فضایی ایجاد شده خیلی هایک نواره هایی در می آورند وبه آن دامن می زنند وموضع گیری هایی که شاه در قیمت نفت دارد .
از1970 به بعد شاه طرفدار پروپا قرص افزایش جهانی نفت می شود در صورتی که سازمان اوپک سال 1960 تشکیل شده و ایران هم تقریبا با اکره وارد اوپک شد و هدف اوپک هم این بود که قیمت ها را به نفع کشورهای صادر کننده بهبود بخشد و درمقابل هفت خواهران مقاومت کند. اما مشاهده می کنیم در سال 1960 شاه بحثی روی قیمت ندارد و ظن و گمانی هست که ایران در وهله اول نمی خواست وارد اوپک شود و با فشارآمریکایی ها به عنوان یک کنتورلر  و یککارشکن وارد اوپک شد. ولی چطور شد که از سال 1970 به بعد یکدفعه شاه شروع کرد به سخنرانی های بسیار آتشین در مورد قیمت نفت و اینکه اینها سال های متمادی نفت را فقط از ما می خرند و نفت ارزش چنین وچنان دارد و بعد از همان 1971 به بعد هم انتقادات شاه به کنسرسیوم زیاد شد و یک تعدادی از همان کارشناسانی که با کنسرسیوم درگیر بودند شروع به حمایت کردند. اگر داستان شوک نفتی در سال 1973 خوب توجه نشویم دلایل این مساله را هم نمی توانیم کشف کنیم که چرا این اتفاق افتاد؟ من نمی خواهم بگویم که شاه لزوما با آمریکاییها هماهنگ بود ولی شاید چراغ سبزی دیده بود حالا می تواند درباره این مسائل که قبلا اجازه نداشت صحبت کند. اصولا توصیه می کنم که اگر می خواهندتحولات امروز نفت را متوجه شوند شوک اول نفتی را به خوبی مطالعه کنند. اگر شوک اول نفتی را متوجه نشویم شاید تحلیل مسائل وتحولات روز نفت را هم متوجه نشویم .
شوک اول نفتی ظاهرا در اثر تحریم نفتی اعراب علیه اسرائیل در جریان جنگ 1973 که برای باز پس گیری سرزمین هایی شروع شد که سرزمین های مصر در سال 1967 از انور سادات از دست رفته بود وانورسادات در این جنگ در خواست کرد که از اهرم نفت استفاده کنید که برخی کشورها استقبال کردند و تحریم نفتی شکل گرفت و ظاهر مساله این بود که نفت کم شده وموجب افزایش قیمت های نفت شده است.
اما اینکه دولتی با ماهیت دولت عربستان و توافقی که در سال 1967 با آمریکایی ها داشت که همیشه نفت را در اختیار آمریکایی ها قرار دهد آیا بدون چراغ سبز آمریکایی ها اجازه داشت که وارد تحریم نفتی شود و اصولا تحریم نفتی چقدر طول کشید و چقدر نفت از بازار دنیا در جریان تحریم کم شد چون اختلاف های شدیدی بین کشورهای عضو اوپک و کشورهای عربی بر سر تحریم بود برخی ها می گفتند که ما به حامیان اسرائیل نفت نمی فروشیم ولی صادراتمان را کم نمی کنیم و کم هم نکردند فقط دولت عراق بود که صادرات را کم کرد چون می گقت اگر کم نکنیم بازار صادرات دچار محدودیت نمی شود و اینکه واقعا چه میزان کمبود بازار بود دچار ابهام است؟ اگر بخواهیم بدانیم که داستان شوک نفتی چه بود باید به تحولات سالهای 1960 و 1970 در آمریکا برگردیم.
در سال 1970 با توجه به مجموعه مشکلاتی که آمریکا چه در بخش انرژی و میزان مصرف انرژی چه در مورد ضعیف شدن دلار و گرفتاری هایی که بعد از جنگ ویتنام و کره پیدا کرده بود و باعث می شد که از رقبای اقتصادی خود عقب بیفتد و چه در در زمینه تجاری مشکلات زیادی آمریکایی ها با آن برخورد کردند. داستان از اینجا شروع شد که روند مصرف انرژی در آمریکا بیرویه است و آینده خوبی را رقم نمی زند داستان از اینجا شروع شد که وابستگی آمریکا به نفت خارجی وارداتی و  بویژه خاورمیانه در حال افزایش است از تولید کنندگان داخلی آمریکا که هزینه تولیدشان بالاتر است با نفت وارداتی نمی تواند رقابت کنند و گزارش های متعددی دراین زمنیه ها از سال 1968 تهیه شد که باید برای حمایت از تولیدکنندگان آمریکا و تولید انرژی چه باید کرد؟ و نهایتا نیکسون کمیسیونی را مامور کرد که قضیه را در یک سپهر جامع تر و فراتری نگاه کند با توجه به موقعیت آمریکا و قیمت دلار در جهان و مسائل نفت و انرژِی را همه یکجا ببینند که آن کمیسیون توصیه کرده راه حل بسیاری از مشکلات امروز آمریکا افزایش جهانی قیمت نفت است و باز گزارش دیگری در همان مقطع در وزارت خارجه آمریکا تهیه شد که همان را توصیه می کرد.

فرشاد مومنی عضوهیات علمی دانشگاه علامه  طباطبایی نیز با بیان اینکه دوره سال های بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 از جنبه های متعددی برای کشوربه گونه ای رقم خورده که این تاریخ را به عنوان نقطه عطفی در نظر گرفته اند، افزود: از سویی در یک دوره زمانی کوتاه، زمامداری محمد مصدق در عملکرد اقتصاد ملی توانست به رکورد تاریخی دست پیدا کند که عبارت است از دست یابی به یک طراز تجاری غیر نفتی که این دستاورد تا امروز تکرار نشده است و از سوی دیگر با وجود اینکه جنبش ملی شدن نفت همانند انقلاب مشروطیت در دوره زمانی کوتاه خود دستاوردهای بسیار بزرگی برای ایران به همراه داشت، اما تداوم، استمرار وپایداری آن دستاوردها همچنان آسیب پذیر باقی مانده است. 
طبق تحلیل های انجام شده بر مبنای وفاق ملی هنوز به یک اجماع بین اذهانی نرسیده ایم که چرا جنبش های اجتماعی فراگیر در قرن بیستم با وجود اینکه دستاوردهای خارق العاده ای داشتند اما نتوانستند استمرار پیدا کنند که البته جای کار در این زمینه همچنان وجود دارد.

در دوره دولت موقت و با مسئولیت شورای اسلامی، یک تصمیم راهبردی خارق العاده ای اتخاذ شد بر این مبنا که در راستای تحقق وعده های انقلابی صدور نفت خام از چیزی حدود 4 میلیون بشکه در روز در سالهای پایانی دوره پهلوی و فبل از اوج گیری انقلاب اسلامی به 800 هزار بشکه کاهش پیدا کرد. بسیاری از تحلیل هایی که درباره عملکرد اقتصادی دوران انقلاب اسلامی مطرح می شود این تحول خارق العاده را نادیده می گیرند و با ارزیابی های شکلی و فرمالیستی تصور می کنند که مثلا رشد منفی 8 درصدی تولید ناخالص داخلی در سال 58 به معنای سوء عملکرد اقتصاد ملی در دوره پس از انقلاب است. در حالی که گزارش های رسمی موجود در سازمان مدیریت و برنامه ریزی حکایت از این دارد که تنها شوک منفی ناشی از کاهش چشمگیر صدور نفت خام چیزی نزدیک به 30 درصد"جی دیپی" ایران بوده است. بدین معنا که در اثر آن تصمیم یک افت 30 درصدی "جی دی پی" اتفاق افتاده است آن انرژی انسانی و اراده خارق العاده ای که در دوره پس از انقلاب اسلامی آزاد شده بخش بزرگی از این شوک منفی را پوشش داده است.
 نکته بسیار مهم دیگر این است که از نقطه عطف 1973 که نخستین شوک افزایش قیمت نفت بود دو مقطع دیگر را هم داشته ایم که شوک افزایش قیمت نفت اتفاق افتاده به 1979 تا سال 1980 و دیگری به سال 2005 به بعد مربوط می شود. مطالعاتی که در ایران وجود دارد حاکی از آن است که هم در آخرین شوک افزایش قیمت نفت و هم در اولین شوک، اقتصاد سیاسی ایران همه ی مشخصه های بیماری هلندی و نفرین منابع را ظاهر کرده است و تنها در شوک دوم است که در مقطع آغاز پیروزی انقلاب که تقریبا هیچ یک از آثار شوک بیماری هلندی و نفرین منابع در هیچ کجای اقتصاد سیاسی ایران مشاهده نشده است هر کدام از این مسائل در پهنه ملی ومسائل بسیار سرنوشت ساز ترو حیاتی تر در پهنه بین المللی این است که یک رکن اساسی در ارائههر تحلیلی راجع به تحولات جهان در قرن بیستم ماجرای اقتصاد سیاسی نفت مربوط می شودو چه خون ها که در این راه ریخته شده و چه جاهای بزرگ در منافع ساختار قدرت در اقتصاد سیاسی بین المللی اتفاق افتاده وچه رقابت های بعضاخشن وبی رحمانه برای دست یابی به منابع جدید نفت درقرن بیستم شاهد بوده ایم.
نکته قابل اعتنا این است که اسناد برنامه های توسعه در ایران از 1327 تا به امروز همواره کاهش اتکاء به درآمدهای نفتی به عنوان یک الزام قانونی متوجه نظام اداره کشور بوده و با کمال تاسف باید بگویم در همه فراز و فرودهای موجود از آن زمان تا امروز، همچنان از درک سیستمی از ساز وکارهای پیوند یافتن نفت با همه اجزاء نظام حیات جمعی خود غافل بوده ایم. یعنی تلاش بسیاری صورت گرفت که  فراز و فرودهای اتکاء به نفت در حد آثاری که نفت روی بودجه و طراز تجاری ایران داشته، تنزل یابد.
به این نکته توجه نکرده ایم که وجوه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آثار نفت بر حیات جمعی به مراتب سرنوشت سازتر، مقاومتر  ودشوارتر برای عبور هم است. به همین خاطر هست که اقتصادی ساخت رانتی که گفته می شود به کارهای نمایشی بپردازد به جنبه های تبلیغاتی و شعاری اولویت و اهمیت می دهند.
مشاهده می کنیم که مساله اتکاء به نفت به جای اینکه به عنوان موضوعی فرا رشته ای مورد بررسی قرار بگیرد بیشتر به یک ابزار تبلیغاتی مورد استفاده قرار می گیرد و خیلی وقت ها نوساناتی که از ناحیه نفت بر بودجه یا برنامه طراز تجاری اتفاق میافتد و کاملا جنبه برون زا دارد، دست مایه تبلیغات قرار می گیرد و به همان حد هم بسنده می شود.
 با کمال تاسف تا همین امروز قادر نبوده ایم که یک  ستاد حاکمیتی ایجاد کنیم که به مساله انرژی به عنوان یک مساله سیستمی و یکپارچه نگاه می  کند. ما هنوز هم تعیین تکلیف راهبردی در زمینه توسعه ملی را آنجاهایی که به رابطه نفت با توسعه ملی مربوط می شود به مجری ها می سپاریم. مجری هایی که تقریبا اکثریت قریب به اتفاق آنها حتی مسئولیت گرفتن صلاحیت های تجربی و تحصیلی در حیطه نفت را نداشتند چه برسد درباره یک مساله راهبردی اظهار نظر کنند و بطور کلی وجه نرم افزاری پیوند هم وجوه حیات جمعی آنها با نفت همچنان یکی از مغفول ترین عرصه ها در نظام قاعده گذاری در تخصیص منابع کشور باقی مانده است و گویی نوعی اراده اعلام نشده هم وجود دارد که مسائل مربوط به نفت حتی المقدور غیر شفاف باقی بماند و هر کدام از این مسائل به نوبه خود کمک می کند علی رغم اینکه گاه و بی گاه به کاهش اتکاء به نفت از هر زاویه ای اعلام می شود اما کوچکترین گامی در این زمینه نمی توانیم برداریم تا زمانی که خصلت اندیشی مبتنی بر برنامه و حداقلی از پایداری باشد.
از نقطه عطف برنامه توسعه چهارم کشور یک ماجرای جدید پدید آمد و آن  هم این بود که کل عایدات ارزی و ریالی ایران که بصورت مستقیم و غیر مستقیم از قیمت حاصل از نفت آن را به شیوه های مختلف تجزیه کردند و برای هر کدام از آنها اسمهای مستقلی گذاشتند و نتیجه عملی این شد که امروز برای فهم عادی ترین مسائل و واقعیت ها و حتی سطوح بودجه ای و ریالی و ارزی مداخله نفت در سرنوشت اقتصاد ما باید یک محاسبات پیچیده ای در دستور کار قرار بگیرد و از یک اطلاعات گسترده ای برخوردار باشیم ویژگی مشترک همه برنامه های توسعه ای ما این بوده که هرگز نقشی فراتر از ایجاد درآمد ریالی و ارزی برای نفت در نظر نگرفتند.
 به همین خاطر است که در یک دوره نزدیک به بیش از صد سال همواره با قراردادهای گوناگون نفتی روبرو هستیم و در مقام شعار وادعا گفته می شود که هدف راهبردی ما انتقال تکنولوژی است و این در حالی است که یکی از وابسته  ترین کشورها در دنیا به تکنولوژی در این حیطه هستیم.
یکی دیگر از نوآوری هایی که اتفاق افتاده و کاملا نسبت نفت را به مسائل توسعه ملی و قاعده گذاری برای آن بهم ریخت این بود که بصورت یکجا سهمی 4 و نیم درصدی از درآمد ارزی نفت به وزارت نفت داده شد و در واقع آنها را با نوعی خود مختاری ورها شدگی کوچکترین زمینه های برقرار کردن پیوند میان بخش نفت و اقتصاد ملی را قطع کردند. در حال حاضر جستوگریخته گفته می شود که بویژه در دوره دولت قبلی در عینحال که اینسهم تماما مصرف شده است یک بدهی چند میلیاردی هم از کانال شرکت نفت برای آینده اقتصاد ایران فراهم شده است. مساله حیرت انگیز این است که پس از دولت قبلی هم گویی چندان برای بازکردن این مشکل و اینکه منشا آن کجاست، مطرح نمی شود وگویی نوعی خوگرفتگی با اقتضاء نفت و درآمد نفتی به مثابه عایدی رانتی پدیدار شده و تجلی آن هم این است که همین امروزغیر شفاف ترین مسائل موجود در حیطه نفت واقتصاد ایران باقی مانده است.
 به این فهرست موارد زیاد دیگری هم می توان افزود و همه حکایت از آن دارد که تا زمانی که عدم شفافیت در حیطه مسائل نفت وجود دارد نباید کوچکترین تردیدی داشته باشیم و تا زمانی که تمایل نظام وار و قاعده مند برای بهره گیری از ظرفیت های سرمایه انسانی کشور برای انداختن نفت در کانالی که برای ایران توسعه پایدار به ارمغان بیاورد وجود داشته باشد. استمرار این عدم شفافیت نشان دهنده ی این است که تمایل نظام وار و قابل اعتنا به توسعه وجود ندارد وکسانی همچنان ترجیح می دهند که رانت و فساد در اقتصاد سیاسی ایران حرف اول را بزند بااین امید که گشایش و تغییری در طرز برخورد با مساله نفت پدید بیاید .
امید ما این است که نظام تصمیم گیری و تخصیص منابع ملی از ذخایر دانایی اساتید دانشگاهی استفاده کند تا هم از انبوه ابهامات و پیچیدگی ها و عدم شفافیت هایی که در این حیطه وجود دارد رمز گشایی کند و هم با یک رویکرد فرا رشته ای از اصحاب اندیشه بهره بگیرد که کشور بتواند یک جایگاه بایسته ای در نظام جهانی پیدا کند و یک  حداقل کیفیت زندگی هم برای مردم ایران بخصوص برای مناطق نفت خیز پدید آید.

منبع: عصر اقتصاد - کلثوم دلیران

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: