از بد حادثه ما نیز چند صباحی است که به دردی کم و بیش مشابه گرفتار شدهایم. اگر آنجا ایدئولوژی صدای بوق صبحگاهی را درمیآورد، اینجا هم نگاه ایدئولوژیک باعث میشود کاری که در همهجا برای استفاده از روشنایی مرسوم است، یعنی کشیدن ساعتها به میزان یک ساعت به جلو، رخ ندهد، در نتیجه کسری برق بیش از پیش خودنمایی میکند و آنگاه دولت مجبور است شروع کار را طوری تعیین کند که شهروندان کشور ساعت ۵صبح بیدار باشند. آیا ما پادگانی دیگر نساختهایم؟
در تفسیر وقایع تاریخی، همواره دو رویکرد رقیب وجود داشته است؛ آنان که باور دارند این منافع است که وقایع و تحولات را به پیش میراند و رویکرد دیگر که بر نوع نگاه و اندیشه آدمیان تاکید دارد و تحولات را زاییده تفکر و اندیشه انسانها میداند. هرچند برای هر دو رویکرد مثالها و تفاسیر مختلفی میتوان اقامه کرد، اما در مورد جلو نکشیدن ساعت، باید گفت هیچ ذینفع مستقیمی وجود ندارد و تنها یک برداشت افراطی ایدئولوژیک موجب شده تا با وجود ناترازی شدید برق، کشور نتواند از روشنایی طبیعی بهره ببرد و ناترازی تشدید شده است. برداشتی که حتما میخواهد ظهر ساعت۱۲ باشد و برای این خواسته، حاضر است میلیونها نفر را از نعمت برق محروم کند. البته ناترازی برق تنها با این یکساعت رفع نمیشود، اما مساله، آسیبی است که نگاه ایدئولوژیک به شهروندان میزند.
نمونههای بسیار دیگر نیز میتوان آورد که چگونه اندیشه ناصواب، کشور را از توسعهیافتگی دور میکند. اما یک مثال بارز اخیر، عدم تعطیلی شنبه است. درحالیکه بسیاری از مراجع، این امر را منع نکردهاند، اما برداشتی ایدئولوژیک موجب شده است تا توصیه فعالان اقتصادی و بدنه کارشناسی دولت مورد وثوق قرار نگیرد و عملا مساله تعطیلات آخر هفته بعد از سالها بحث، هنوز لاینحل باشد. در این مورد هم عدم تعطیلی شنبه ذینفع مستقیمی ندارد، بلکه نوع اندیشه تصمیمگیرندگان موجب شده این مساله ساده که در همه کشورهای اسلامی حل شده است، در کشور ما حل نشود.